< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 14 تا 18 سوره تغابن

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ وَ اَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (1٤) اِنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ (15) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اَطِیعُوا وَ اَنفِقُوا خَیراً لِاَنفُسِکُمْ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16) اِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (17) عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (18) ﴾

بخش پایانی سوره مبارکه «تغابن» درباره این است که اولاد آدم و همسران آدم، اینها فقط زینت حیات دنیا هستند و اگر امر دایر بشود بین دنیا و آخرت، برخی از اینها رهزن هستند و مورد آزمون هستند، مخصوصاً برای کسانی که قصد هجرت از مکه به مدینه را داشتند. شاید این گونه از آیات دلیل کسانی باشد که بگویند سوره «تغابن» در مکه نازل شد. «علی ایّ حال» فرمود: ﴿اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ وَ اَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾. در سوره مبارکه «کهف» گذشت، فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾،[1] یعنی ابزار رفاه دنیایی هستند. مسئله معنوی و اخروی و امثال آن نیستند.

در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود اینها خیال نکنند اگر از مال یا فرزند یا همسری برخوردارند ما به اینها خیر دادیم، یک نعمت ظاهری است، ابزار زینت دنیاست. آیه سوره مبارکه «مؤمنون» این است: ﴿اَ یَحْسَبُونَ اَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾، [2] ما یک ابزار زینت دنیا دادیم. این طور نیست که اگر به کسی مال دادیم یا فرزند دادیم، به او خیر داده باشیم. بهره‌برداری و خیرشدن او به دست خودش است، ما فقط به او این نعمت را دادیم. اینها خیال نکنند: ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ که در بخش پایانی سوره مبارکه «کهف» هم این گذشت، فرمود اینها خیال نکنند که ما به اینها خیر دادیم اینها ابزار زینت دنیا هستند. خیرشدنِ اینها مربوط به تعلیم و تربیت خود اینهاست. خیال نکنند که ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾. خیر برای این گروه است: ﴿اِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَ الَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ ٭ وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ اَنَّهُمْ اِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ اُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾، [3] شما اگر توانستید مال و فرزند و زندگی‌ خود را در این راه مصرف کنید به ﴿سارِعُوا اِلی‌ مَغْفِرَةٍ﴾،[4] اینها عمل کردید. وگرنه ما یک ابزار زینت به شما دادیم.

اما سؤال‌هایی که مربوط به بحث‌های قبلی بود، اگر ـ معاذالله ـ کسی به گناهی مبتلا شد این طور نیست که ذات اقدس الهی سریعاً به او کیفر بدهد، این طور نیست. درباره حسنات چرا، سریعاً پاداش هست، ولی درباره سیّئات مهلت هست، این مطلب اوّل.

مطلب دوم آن است که آنچه در سوره مبارکه «نساء» است که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾،[5] [6] با ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾[7] جمع بین این دو تا آیه در بحث سوره «نساء» گذشت که اگر کسی گناهی انجام داد، بعد بخواهد توبه کند، این مشمول ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ است. ذنوب که جمع است و با «الف» و «لام» هم آمده؛ یعنی هیچ گناهی در عالم نیست که با توبه بخشیده نشود. این همه مشرکان و بت‌پرستانِ صدر اسلام بودند که با توبه مسلمان شدند. الآن هر غیر مسلمانی بخواهد توبه بکند اسلام بیاورد قبول است. توبه برای هر گناهی آماده است. هیچ گناهی نیست که با توبه بخشیده نشود: ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾. این آیات در سیاق توبه است به دلیل اینکه در جمله بعد دارد: ﴿وَ اَنیبُوا اِلی‌ رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا﴾;[8] این در سیاق توبه است؛ اما آن‌که در سوره مبارکه «نساء» دارد که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾، آن در سیاق بی‌توبه است؛ یعنی خدا شرک را بی‌توبه نمی‌آمرزد، هیچ ممکن نیست و غیر شرک را هم بی‌توبه یعنی بی‌توبه! غیر شرک را هم بی‌توبه می‌آمرزد؛ منتها ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾.[9] [10]

«فهاهنا امورٌ ثلاثه: » اوّل اینکه هر گناهی به نحو موجبه کلیه با توبه بخشیده می‌شود؛ البته بعضی از گناهان هستند ـ معاذالله ـ مثل ارتداد فطری که از نظر فقهی احکام چهارگانه آن که مالش حلال است و محکوم به قتال است و امثال آن، احکام فقهی آن سرجای خود محفوظ است؛ ولی احکام کلامی‌ آن یقیناً بخشیده می‌شود. ـ معاذالله ـ اگر کسی مرتد فطری شد، فقه آن قدرت را ندارد که بگوید تو پاک پاک هستی؛ اما کلام آن قدرت را دارد کلام ما امامیه می‌گوید ـ معاذالله ـ اگر کسی مرتد فطری بود جهنم نمی‌رود؛ اما آن احکام چهارگانه دنیایی او سرجای خود محفوظ است؛ یعنی همسرش باید طلاق بگیرد، مالش بین ورثه تقسیم می‌شود. این مربوط به توبه است که هیچ گناهی در اسلام نیست که از نظر کلامی توبه‌اش مقبول نباشد. از نظر فقهی احکام خاص خودش را دارد.

اما آنچه در سوره مبارکه «نساء» است مربوط به بی‌توبه است که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، شرک را بی‌توبه خدا نمی‌آمرزد هیچ! اما ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ بدون شرک را می‌آمرزد بی‌توبه، چون با توبه که شرک را هم می‌آمرزد. امر دوم آن است که ﴿وَ یَغْفِرُ﴾ بی‌توبه مادون شرک را. امر سوم این است که آن دو امر قضیه موجبه کلیه بود یا سالبه کلیه؛ ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، موجبه کلیه است با توبه. ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ سالبه کلیه است بی‌توبه. این ﴿یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ موجبه جزئیه است. به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾.

یک وقت است که کسی پدر صالحی داشت یا پسر شهیدی داشت یا برادر شهیدی داشت، به هر حال عضوی باعث شد که ذات اقدس الهی از او بگذرد، ما که خبر نداریم. این طور نیست که اگر کسی گناه کرد ـ معاذالله ـ قدرت الهی بسته شده باشد. ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ﴾ شرک را. ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾، «من یشاء» چه کسی است را ما نمی‌دانیم. این قدر می‌دانیم طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) در صحیفه که مشیئت او حکیمانه است: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛ [11] آن قدر حکیمانه خدا کار می‌کند که اگر کسی با هر توسلی بخواهد کاری را ـ معاذالله ـ برخلاف حکمت انجام بدهد نمی‌دهد، این چنین نیست. حکمت او تغییرپذیر نیست؛ اما می‌داند چه کسی را ببخشد، چه کسی را نبخشد! و این خضر (سلام‌الله‌علیه) حالا یا شخصی است یا نوعی است یا هر کس، این خضر همیشه سر راه است. به موسای کلیم گفت اینکه من این دیوار را می‌چینم شما را به عنوان کارگر دستور می‌دهم، برای اینکه ﴿کَانَ اَبُوهُمَا صَالِحاً﴾،[12] مرحوم امین الاسلام پدر هفتم نقل کرد.[13] حالا جدّ هفتم نه، همین پدر بلافصل؛ فرمود چون پدرش آدم خوبی بود خدا نمی‌گذارد او معطل بشود. این خداست! این دیگر اختصاصی به قصّه گذشته ندارد. فرمود: ﴿وَ کَانَ اَبُوهُمَا صَالِحاً﴾، ما چه می‌دانیم که خدای سبحان از این می‌گذرد یا نمی‌گذرد، این می‌شود قضیه موجبه جزئیه.

اما آن اوّلی قضیه موجبه کلیه بود که ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾؛ هیچ گناهی نیست در عالم که با توبه بخشیده نشود از نظر کلامی. از نظر فقهی بعضی از احکامش محفوظ است. آن هم سالبه کلیه است که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، بدون توبه شرک بخشیده نمی‌شود به نحو سالبه کلیه، این تهدید الهی است؛ اما این سومی موجبه جزئیه است، به «من یشاء» وابسته است. «من یشاء» کیست؟ خدا می‌داند. ولی این قدر می‌دانیم که مشیئت او حکیمانه است: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ». این سه اصل مربوط به آن سؤال‌ها.

اما در جریان صبر؛ صبر که گفتند سه قسم است در برابر تهاجم بیگانگان که نگفتند صبر کنید. این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود سنگ را از هر جا که آمد برگردانید: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»،[14] مربوط به بیگانه است. دشمن بیگانه‌ای در طرف یکی از مرزها به ما حمله کرد، این جای صبر نیست. صبر یا «علی الطاعة» است مثل این کسی که بخواهد وظیفه خودش را انجام بدهد برای او سخت است، باید صبر کند این مقدار صبر لازم است. صبر «علی الطاعة».

یک وقت یک حادثه تلخ معصیتی دارد پیش می‌آید، صبر «عن المعصیة» خویشتن‌داری کند. یک وقت ـ خدای ناکرده ـ یک حادثه ناگوار پیش آمد این ﴿اِنَّا لِلَّهِ﴾[15] بگوید صلوات الهی را برای خود اختصاص بدهد ﴿اُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ﴾،[16] «عند المصیبة» صبر کند پاداش می‌گیرد. پس صبر «عند المصیبة»، یک؛ صبر «علی الطاعة»، دو؛ صبر «عن المعصیة»، سه.[17] این سه قسم را در روایت به ما دستور دادند؛ اما بیگانه حمله کرد که حضرت فرمود جز آدم فرومایه کسی سنگی دشمن را تحمّل نمی‌کند: «لَا یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیل‌»[18] این بیان نورانی حضرت امیر است. «ضیم»؛ یعنی ستم. ستم را جز ملّت توسری بخور و پست کسی تحمل نمی‌کند. اینجا فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ». صبر کاری به تهاجم بیگانه ندارد. حالا آدم وارد جهاد می‌شود، در جهاد البته صبر هست، تحمل رنج است و امثال آن.

بنابراین این مسئله «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»، معنای آن روشن است، مسئله اینکه کدام ذنب بخشیده می‌شود و کدام ذنب بخشیده نمی‌شود هم روشن است.

اما اینجا که فرمود: ﴿اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ﴾؛ یعنی بعضی از اینها، نه همه‌شان. این بعضی‌ها که می‌خواستند مهاجرت کنند از مکه به مدینه، این زن و بچه‌ اینها می‌گفتند ما را به کجا می‌سپارید؟ ذات اقدس الهی آیه نازل کرد که هم خدا شما را تامین می‌کند هم اینهایی که با دست خالی از مکه دارند می‌روند مدینه اینها را تامین می‌کند. این آیه که نازل شد یک عده زیادی از مکه به مدینه حرکت کردند و هجرت کردند. فرمود: ﴿وَ کَاَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ اِیَّاکُمْ﴾، [19] فرمود شما این حیوانات را ببینید بعضی مثل موش، مور اینها اهل پس‌انداز و ذخیره هستند، اینها غذای زمستانی‌ خود را تابستان و بهار فراهم می‌کنند و موش‌ها این طور هستند مورها این طور هستند؛ اما این بلبل‌ها و اینها که ذخیره‌ای نیستند، صندوق پس‌انداز ندارند. فرمود آن پرنده‌ای که فقط صبح بلند می‌شود غذای خود را در همان روز تامین می‌کند ذخیره‌ای برای فردا ندارد، این ﴿لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا﴾ است. آن موش و موری که غذای زمستانی‌ خود را هم ذخیره می‌کنند، «تحمل رزقها» است، ﴿وَ کَاَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ﴾ که ﴿لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها﴾، یک؛ ﴿وَ اِیَّاکُمْ﴾، دو. این مهاجرت‌هایی که شما ببینید هزار کیلومتر یا بیش از هزار کیلومتر از یک منطقه قطبی سردسیر، اینها می‌آیند در تالاب‌های منطقه‌های گرمسیر یا معتدل در طی این هزار کیلومتر چه چیزی همراه آنهاست؟ فرمود: ﴿وَ کَاَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا﴾، نه در شهر خود ذخیره دارد، نه در سفر آذوقه دارد، ﴿لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها﴾، این یک؛ ﴿وَ اِیَّاکُمْ﴾. وقتی این آیه نازل شد یک عده زیادی مهاجرت کردند از مکه به مدینه با دست خالی. اموال منقول آنها را که کسی اجازه نمی‌داد جابه‌جا کنند غیر منقول آنها را هم که کسی از آنها نمی‌خرید، اینها با دست خالی آمدند در مدینه. اینها با همین آیه آمدند. می‌گویند همان خدایی که ما را در مکه تامین می‌کند در مدینه هم تامین می‌کند؛ لذا در آن قسمت هم به زن و بچه فرمود شما مزاحم اینها نشوید، هم به اینها فرمود رازق این پرنده‌ها چه کسی است؟ من گفتم روزیِ اینها را می‌دهم؛ اما در سفر من هستم، در حضر من هستم. هزار کیلومتر کم نیست. فرمود اینها روزیِ فردای خود را ندارند. به امید چه کسی پرواز می‌کنند؟ این هوشی که دارند که می‌توانند از هزار کیلومتر یا بیشتر از هزار کجا بروند؟ کدام منطقه بروند؟ کدام سرزمین آبی است؟ چه کسی راهنمایی می‌کند؟ فرمود اینها همه چیز را بلد هستند. این مقدار را نمی‌دانند که با شکم گرسنه این مسیر هزار کیلومتر را چگونه بروند؟ می‌دانند ما با اینها هستیم هر جا بخواهیم غذای اینها را تامین می‌کنیم.

این آیه که آمد مهاجرین راه افتادند: ﴿وَ کَاَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا﴾، اینجا هم فرمود: ﴿اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ وَ اَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾، فرمود اینها مشکل شما را حلّ نمی‌کند اگر ه این طور باشد، ﴿فَاحْذَرُوهُمْ﴾؛ اما ﴿وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا﴾، این عفو کردن، صفح کردن برای زمان قدرت است. ما یک صبر داریم، یک عفو داریم؛ آدم عاجز که نمی‌تواند عفو کند. آدم عاجز فقط می‌تواند تحمّل کند. آن قادر است که زکاتِ قدرت عفو است. کاری که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جریان فتح مکه کرد فرمود: «اذهَبُوا فَاَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، [20] ﴿وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾، بعد تکرار کرد این موضوع را که کسانی هم که بخواهند در زمان خطر هجرت کنند از مکه به مدینه بیایند مبادا زن و فرزند مانع شما بشوند راهزن شما بشوند!

ببینید این جریان سیّدالشهداء یک مهندسی شده کلّ این نظام کلّی است، ماکتی از کلّ این نظام هستی است. ذات اقدس الهی درباره این نظام چه فرمود؟ فرمود این همه فرشته‌هایی که من آفریدم مدبّرات امر هستند باد اگر هست آب اگر هست خاک اگر هست جماد و نبات و حیوان هست، اینها کارگردان عالم‌ هستند هیچ کدام بیراهه نمی‌روند: ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، [21] «عضد» هم که بحث آن قبلاً گذشت. بین آرنج و مچ دست را می‌گویند ساعد. اگر چند نفر با این قسمت دست همکار هم بودند می‌گویند مساعدت کردند ساعد به ساعد مشکل را حلّ کردند. اگر بار یک مقدار سنگین‌تر بود از ساعد برنیامد از بازو برآمد؛ یعنی بین شانه و آرنج این قسمت را می‌گویند عضد. اگر عضد به عضد رسید و آن بار سنگین را برداشتند می‌گویند معاضدت کردند. «مساعدت» کارهای سبک‌تری است، «معاضدت» کار سنگین‌تر.

فرمود ما در نظام هستی بازوی گمراه نداریم. تعبیر به بازو کرد، ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾. در سماوات و ارضین کارگزاری که بیراهه برود ما به او اجازه نمی‌دهیم چه جن باشد چه انس. ممکن است نسبت به یکدیگر عدوات داشته باشند؛ اما همه زیر مجموعه تدبیر من هستند. در دستگاه الهی بخواهند کاری را برخلاف اراده حق بکنند این ممکن نیست، ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، این جریان کارگاه الهی است.

حالا آن جریان عبید الله بن حرّ جحفی را نگاه کنید، حضرت با چه آیه‌ای او را رد کرد؟ حضرت وقتی که نزدیک کربلا رسیدند آن بین راه دیدند خیمه‌ای سر پا هست، فرمودچه کسی هست؟ گفتند برای عبید الله بن حُر جحفی است، او هم معروف بود. حضرت قاصد فرستاد به وسیله بعضی از همراهانشان که او را دعوت کرد که بیا با من برویم به کربلا. عبید الله بن حر جحفی گفت من بیطرف هستم دیدم در کوفه بمانم باید با حسین بن علی (سلام‌الله‌علیه) بجنگم و از آن طرف با آنها بجنگم دنیای من خطر است، با حسین بن علی بجنگم دین من در خطر است! من از کوفه بیرون آمدم که اعلام بیطرفی بکنم و اینجا چادر زدم، این را جواب داد. حضرت برای اینکه او را هدایت بکند، خودشان حرکت کردند این طور نبود که حالا بچه‌ها را به همراه ببرند؛ ولی می‌دانید پدر وقتی جایی می‌رود این بچه‌های کوچک هم یک چند قدم همراه او می‌روند. عبید الله بن حر جحفی گفت که من دیدم حسین بن علی (سلام‌الله‌علیه) به طرف خیمه من می‌آید؛ اما با یک وضع عاطفه برانگیزی این بچه‌ها دور او حلقه زدند و با هم می‌آیند این عاطفه برانگیز بودن را عبید الله می‌گوید. حضرت به من پیشنهاد داد که بیا این کار را بکن. من همان حرف را زدم که من بیطرف هستم ولی شمشیر دارم می‌دهم، اسب دارم می‌دهم نیزه دارم می‌دهم این سلاح‌ها را تقدیم می‌کنم؛ ولی خودم نمی‌آیم. حضرت فرمود: ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، من خلیفه خدا هستم، خدا در کار خودش یک انسان گمراهی را سِمت نداد، من کسی که در بحبوحه حفظ دین حاضر نیست دین را یاری کند من از او اسب و استر می‌خواهم چه کنم؟ یعنی چه؟ یعنی من خلیفه او هستم، هر که بود قبول می‌کرد، می‌گفت چهار تا شمشیر و سپر و اینها که ما وسیله فراهم نکردیم اینها خوب است! اما این آیه را خواند این است که جریان حسین بن علی می‌ماند، کسی این طور حرف می‌زند؟ حرف خدایی را می‌زند؟ ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، بعد به حضرت عرض کرد یابن رسول الله این محاسن شما خیلی مشکی است رنگ طبیعی است؟ یا خضاب کردید؟ فرمود: «عجّل الشیب»؛[22] من زود پیر شدم و این رنگی که می‌بینید خضاب است.

غرض این است که این ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ چه حرفی است؟ حرف چه کسی هست در قرآن؟ درباره اصل خلقت و ساختار خلقت است. آن وقت این حسین بن علی می‌گوید من که خلیفه او هستم در دستگاه من همان کارهای خدایی است؛ لذا این می‌ماند. اینکه روز به روز بر این راهپیمایی میلیونی اربعین افزوده می‌شود و مانند آن به این جهت است وگرنه جنگ‌ها در عالم مگر کم بود؟

این بیان نورانی حضرت امیر در دعای سفر است در دعای سفری که در نهج البلاغه است این است که: «اللَّهُمَّ اَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ اَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْاَهْلِ وَ لَا یَجْمَعُهُمَا غَیْرُکَ لِاَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا یَکُونُ مُسْتَخْلَفا»؛ [23] خدایا من دارم می‌روم زن و بچه‌ام را اینجا گذاشتم تو هم حافظ من باش در سفر، هم حافظ زن و بچه‌ام باش در اینجا. هیچ کس مثل تو جمع بین حاضر و غایب نمی‌کند که هم با من باشی مرا حفظ بکنی، هم با زن و بچه‌ام باشی اینها را حفظ بکنی. «وَ لَا یَجْمَعُهُمَا غَیْرُکَ»، چرا؟ برای اینکه «لِاَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا یَکُونُ مُسْتَخْلَفا»؛ این است که من خودم را به تو سپردم.

این سفارش‌هایی که آیات کرد روایات کرد، مهاجرین را وادار و هدایت کرد که بیایند مدینه. فرمود: ﴿اِنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ﴾، آزمایش الهی است. ﴿وَ اللَّهُ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ﴾، لذا فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾، تا آنجا که می‌توانید البته! مستحضرید این استطاعت در آیه مبارکه مربوط به حج، استطاعت عرفی معنا شد به برکت روایات ائمه (علیهم‌السّلام)، ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً﴾، . سوره آل‌عمران، آیه97. استطاعت عقلی که نیست. آیات حاکم در این قسمت‌ها مثل ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ﴾،[24] ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾،[25] [26] [27] [28] و مانند آن می‌گوید کار دشوار بر انسان تحمیل نشده است. این ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾؛ یعنی به مقداری که می‌توانید. غالب مفسرین این طور معنا کردند؛ یعنی آن‌جا که دارد: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾، اینها گفتند که این مرحله شدید است، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾، این مرحله خفیفه است؛ ولی بعضی اهل معرفت می‌گویند خیر! آن ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾، مرحله میانی است، این ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾، مرحله شدید است؛ یعنی تا آن‌جا که توان شما هست تقوا داشته باشید. البته نه اینکه به عسر و حجر بیفتید تا آن‌جا که می‌توانید باید که حق تقوا را رعایت کنید و متقی باشید.

بعد فرمود این قسمت‌هایی که ما می‌گوییم اوّل از درون خودتان شروع کنید: ﴿وَ اَنفِقُوا﴾؛ مال را انفاق کنید، ﴿خَیراً لِاَنفُسِکُمْ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾، تقوا دو قسم است: یک سلسله تقواهای عادی است که انسان از گناه ظاهری پرهیز می‌کند، یک سلسله تقواهای روانی است که در درون این اوصاف زشت را آدم برمی‌دارد. ﴿مَن یُوقَ﴾ از همان فعل «وقی، یقی» است، تقوا هم از همان فعل «وقی، یقی» است. «تاء» تقوا تبدیل شده از «واو» است، اصل آن «وقوی» بود بعد شده «تقوی»؛ نظیر ﴿ثُمَّ اَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾، [29] که اصلش «وترا» بود و متواتر بود و اینها بود، بعد شده «تترا». متواتر هم از «وَتَرَ» است. این تقوا از «وَقیَ» است. این ﴿یُوقَ﴾ از باب «وقی، یقی» است. فرمود آن کسی که تقوای نفسانی داشته باشد خودش را از این بخل نجات بدهد. «شُحّ» یعنی بخل. این یک دشمن درونی است که دم دست شماست. در سوره مبارکه «نساء» آیه 128 فرمود: ﴿وَ اُحْضِرَتِ الانْفُسُ الشُّحَّ﴾، «شُحّ»؛ یعنی بخل. بخل کجاست که ما با آن مبارزه بکنیم؟ دم دست جان شما است. همین که می‌خواهید نفس بکشید آن‌جا جای بخل است. می‌خواهی فکر بکنی آن‌جا جای بخل است. آن تهِ ذهن شما نیست، تهِ نفس نیست. ﴿وَ اُحْضِرَتِ الانْفُسُ الشُّحَّ﴾، شحّ را دم دست شما گذاشتند، هر قدمی بخواهید بردارید جلوی شما را می‌گیرد. یک وقت است که صفتی است که آن آخرهای نفس است این اوایل جلوی آدم را نمی‌گیرد؛ اما نه همین که آدم می‌خواهی نفس بکشی بخل می‌آید جلو. می‌خواهی سلام بکنی، می‌گوید او باید سلام بکند! این همه فضیلت برای آن هست چرا او سلام بکند؟ این غرور نمی‌گذارد. در ارفاق این بخل نمی‌گذارد، در رعایت کردن ادب اجتماعی این بخل نمی‌گذارد. همین دم دست است همین سنگر جلو است. بعضی از اوصاف رذیله‌ هستند که وسط‌های نفس می‌باشن یا آن آخرها مزاحمت می‌کنند؛ اما این هم دم دست است تا آدم می‌خواهد وارد بشود این بخل جلوی او را می‌گیرد. ﴿وَ اُحْضِرَتِ الانْفُسُ الشُّحَّ﴾، اینجا در دو بخش دیگر قرآن این تعبیر ﴿وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ است که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا».

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo