< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 تا 4 سوره تحریم

﴿یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی‌ مَرْضاتَ اَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ اَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (2) وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی‌ بَعْضِ اَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّاَتْ بِهِ وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّاَها بِهِ قالَتْ مَنْ اَنْبَاَکَ هذا قالَ نَبَّاَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ (3) اِنْ تَتُوبا اِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَاِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ (4) ﴾

سوره مبارکه «تحریم» برابر شهادت مضمون آن در مدینه نازل شد. سُوَری که محورهای اصلی آنها احکام فقهی و مانند آن است، معلوم می‌شود در مدینه نازل شد. این سوره که به نام «تحریم» است؛ این تسمیه از باب «عَلَم بالغلبه» است. قبلاً هم به عرض شما رسید که تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال است، چه از ما، چه از اهل سنّت، آنها نمی‌گویند سوره «تحریم» می‌گویند: «فی السّورة التی یُذکر فیها التحریم». این تلخیص البیان مرحوم سید شریف رضی، برادر سید مرتضی، صاحب تالیف نهج البلاغه است؛ در غالب این سُوَر عبارت آن این است: «من السّورة التی یُذکر فیها التحریم»[1] ، درباره سوره «جمعه» دارد: «من السّورة التی یُذکر فیها الجمعة»، «من السّورة التی یُذکر فیها المنافقون»، درباره سوره «تغابن» دارد: «من السّورة التی یُذکر فیها التّغابن»، درباره سوره «صف» دارد: «من السّورة التی یُذکر فیها الصف»، «من السّورة التی یذکر فیها الانعام»، «من السّورة التی یذکر فیها النّساء» و مانند آن. بعد کم‌کم برای تخفیف شده سوره «انعام»، سوره «فیل»، سوره «بقره». ایشان دارد: «من السّورة التی یُذکر فیها البقرة». کم‌کم «علم بالغلبه» و با تخفیف، شده سوره «بقره».

بعضی از سُور هستند که در لسان خود معصوم (سلام‌الله‌علیه) نامگذاری شده است؛ چه اینکه در روایات هم آمده است که «لَا صَلَاةَ اِلَّا بِفَاتِحَةِ الْکِتَاب» ;[2] «یس»، «فاتحة الکتاب»، این گونه از سُور در زبان خود معصوم (سلام‌الله‌علیه) به این نام‌ها مطرح شده؛ همان اعصار اوّلیه هم همین طور بود که «من السّورة التی یُذکر فیها»؛ لذا اختصاصی به ما شیعه‌ها ندارد؛ در تفسیر اهل سنّت، البته آن اقدمین ایشان، همین تعبیر را دارند که مثلاً در سوره «حم» «و هی سورة التی یُذکر فیها الزّخرف»، در حالی که معروف سوره «زخرف» است.

غرض این است که بعضی از این سُوَر، آنها که در کلمات خود معصومین (علیهم‌السّلام) به عنوان نام آمده است، ظاهر آن این است که نام سوره است؛ مثل «فاتحة الکتاب»؛ اما آن سُور دیگری که نص خاصّی بر تسمیه آنها نیست، ظاهراً اینها از سنخ «علم بالغلبه» است.

مطلب دیگر آن است که خدای سبحان در تعبیر از وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، [3] [4] ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾، از اینها نام می‌برد، تا کیفیت نام بردن آن حضرت را به ما یاد بدهد. خودش در چند جا، حالا یا در آن حکمی که مخصوص آن حضرت است؛ مثل ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ﴾[5] یا آن اموری که اختصاص به آن حضرت ندارد؛ نظیر سوره «طلاق» که قبلاً ذکر شده و بخشی از آنها هم در سوره مبارکه «احزاب» آمده است. در این سوره «تحریم» مخصوص خود آن حضرت است. قضیه‌ای است درباره خود آن حضرت اتفاق افتاده که خدا می‌فرماید: ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ که این ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾، اینها برای آن است که به ما یاد بدهد، حضرت را با آن القاب شریف ایشان صدا بزنیم؛ لذا در سوره مبارکه «حجرات»، آیه دوم فرمود: ﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ و آن حضرت را مثل یکدیگر صدا نزنید، چون آنها به نام مبارک حضرت، صدا می‌زدند، از پشت اتاق و حجره آن حضرت می‌گفتند: یا فلان «اُخرُج»! اسم حضرت را می‌برند. این بخش‌های سوره مبارکه «حجرات» که بحث آن قبلاً گذشت، ادب معاشرت آن حضرت را هم ذکر می‌کند که نام آن حضرت را شما به اسم شریف ایشان نبرید. اختصاصاً برای وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ و مانند آن را ذکر می‌کند، بر خلاف انبیای دیگر که نام آنها را به اسم می‌برد: ﴿یَا دَاوُدُ﴾، [6] یا کذا یا کذا. خصیصه‌ای که برای حضرت قائل است این است که این چون مُهَیمن بر همه انبیاست و کتاب او نسبت به کُتب دیگر هیمنه دارد، خدای سبحان هم برای او حرمت خاص قائل است.

مستحضرید که درباره کُتب آسمانی و صُحف انبیای دیگر، در همین حدّ است که ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾;[7] [8] [9] تورات و انجیل نسبت به یکدیگر مصدِّق‌ هستند، این طور نیست که مثلاً کسی حرف دیگری را تخطئه بکند. اگر شِرعه و منهاجی هست: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[10] آن خصیصه‌های هر شریعتی هم در حد خود محترم است وگرنه پیامبر بعدی جز ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ حرفی ندارد؛ لکن درباره قرآن کریم گذشته از اینکه دارد: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، این تعبیر ﴿مُهَیْمِناً﴾[11] مخصوص قرآن کریم است. این قرآن کریم هیمنه دارد، سلطنت دارد، نسبت به آنها سیطره دارد.

خدا مرحوم کاشف الغطای بزرگ را غریق رحمت کند او در کتاب شریف کشف الغطاء این فرمایش را دارد که اگر قرآن نبود، دینی در روی زمین باقی نمی‌ماند، برای اینکه این تورات فعلی و این انجیل فعلی آن قصصی که دارد که ـ معاذالله ـ خدا با فلان پیغمبر کُشتی گرفته، یا فلان پیغمبر ـ معاذالله ـ فلان شراب را نوشیده، این کتاب ماندنی نبود. مطالب علمی که رخت بربست، قصّه‌های آلوده در آن راه پیدا کرد؛ فرمایش مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء در بحث عظمت قرآن این است که این قرآن تمام ادیان آسمانی را در زمین تثبیت کرد؛ یعنی مسیحیت را حفظ کرد، یهودیت را حفظ کرد و مانند آن، برای اینکه عیسی را معرفی کرده، موسی را معرفی کرده، تورات را معرفی کرده، انجیل را معرفی کرده، اینها ماندنی است و این تورات و انجیل موجود محرَّف، نه خودش می‌تواند بماند، نه آورنده‌های خودشان را می‌توانند حفظ بکنند. این از بیانات لطیف مرحوم کاشف الغطاء است. شما بزرگان حتماً باید این کتاب را درسی کنید! یعنی شرح لمعه و اینها کتاب خوبی است، این را هم یک دور درس بگویید، این چهار جلدی که اخیراً هم چاپ شده، اینها را برای شاگردان خود درس بگویید. این یک دوره اصول دین مختصر دارد، یک دوره اصول فقه مختصر دارد، بحث‌های عمیق فقهی هم دارد. این «یَجِب و یَحرُم» در مشت اوست، از بس او در فقه قوی است که صاحب جواهر دارد: من مردی به حدّت ذهن کاشف الغطاء در فقه ندیدم.[12] ( «و استاذی المحقق النحریر الذی لم یکن فی زمانه اقوی منه حدساً و تنبهاً الشیخ جعفر.) این را صاحب جواهر در جواهر نقل کرده است. چنین تعبیری درباره کسی ندارد. این را برای شاگردان خود یک دور درس بگویید، بگذارید این کتاب درسی بشود. این کتاب بارها به عرض شما رسید حرف نو فراوان دارد، همین جریانی که ائمه (علیهم‌السّلام) به تمام ذرّاتی که مربوط به جهان غیب بود، اینها علم دارند؛ ولی علم غیب، سند فقهی نیست. اگر این کتاب مثل شرح لمعه یک کتاب رسمی رایج دارج بود، ما دیگر هزینه کتاب شهید جاوید و امثال کتاب شهید جاوید را نمی‌دادیم. به هر حال آنها هم فضلای حوزه بودند، درس دادند؛ مثل ما شیعه بودند و هستند؛ اما حالا آدم نمی‌تواند باور کند که چگونه کسی علم دارد زن و بچه خود را با این وضع می‌کشند، بعد برود؟! برای اینها این روشن نبود؛ اما وقتی که مثل سایر مسائل فقهی و اصولی روشن بشود که یقیناً علم غیب دارند، یک؛ دو: همان خدایی که این علوم غیب را به اینها داد، فرمود اینها اشرف از آن هستند که در حوزه فقه پیاده بشوند. فقه به علوم عادی برمی‌گردد. سه: شما نه تنها در مسائل شخصی‌ خود، در مسائل اجتماعی‌، در قضاوت‌ها، در سیاست‌های خود، گاهی ضرورت می‌تواند اقتضا کند، شما برابر علم غیب عمل کنید؛ اما حکومت شما، یک؛ و حَکَمیت شما، دو؛ برابر علوم عادی باید باشد، لذا «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ» ،[13] بیان رسمی پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. فرمود ما محاکم را با علم غیب اداره نمی‌کنیم. چندین یعنی چندین روایت معتبر در کتاب‌های فقهی ما هست، در وسائل هست، در بحث قضا هست که علم غیب سند حکم نیست. حالا وقتی خود معصوم ضرورت و معجزه و حیات و حفظ دمی، جایی اقتضا بکند، آن مطلبی دیگر است.

این روایت را در کتاب وسائل در باب قضا ملاحظه فرمودید؛ سند آن هم معتبر، دلالت آن هم تام است که حضرت صریحاً اعلام کرد فرمود: آقایان! من در محکمه خود به علم غیب عمل نمی‌کنم: «اِنَّمَا»، با «انّما» شروع شد، «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ». بعد فرمود حواس شما جمع باشد «وَ بَعْضُکُمْ اَلْحَنُ بِحُجَّتِه‌»؛ بعضی ممکن است حقوقدان‌تر باشند، زبان‌دارتر باشند، آشنا به اصطلاحات باشند، بتوانند در محکمه خود را ذی‌حق نشان بدهند و محکمه من مال را به او بدهد؛ ولی بداند، مبادا بگوید من این مال را از دست خود پیغمبر گرفتم؟! به حکم خود پیغمبر گرفتم! از محکمه پیغمبر گرفتم! من با یمین و بیّنه حکم می‌کنم؛ ولی بدان او را هم می‌بینم این مالی که حرام بود و گرفت، «قِطْعَةً مِنَ النَّار» را دارد می‌برد؛ من می‌بینم دارد آتش می‌برد. حساب ما در قیامت روشن می‌شود. ما اگر الآن برابر علم غیب عمل کنیم که کسی خلاف نمی‌کند. ما الآن علوم غیبیه را داریم؛ ولی آن روزی که باید شهادت بدهیم، معلوم می‌شود که حوزه شهادت ما از کجا تا کجاست! ﴿جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهیداً﴾،[14] معلوم می‌شود که قلمرو شهادت ما اوّلین و آخرین است. هر پیغمبری شاهد اعمال امت خودش است، من شهید شهدا هستم. هم بر انبیا شهادت می‌دهم، هم بر اولیا شهادت می‌دهم، هم بر مردم شهادت می‌دهم. مگر می‌شود پیغمبر را شناخت؟ فرمود تو چنین سمتی داری: ﴿جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ﴾؛ یعنی «علی الامم و الانبیاء». ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهیداً﴾، این می‌شود شهید شُهدا. همین شهید اوّلین و آخرین که شاهد کلّ است، می‌فرماید حواس شما جمع باشد من می‌بینم دارید آتش می‌برید، مبادا بگویید که من از دست پیغمبر گرفتم! مبادا! الآن راز بسته است؛ ولی فردا باز می‌شود: «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ».

بعد همین کاشف الغطاء تک‌تک این قصّه‌ها را در کشف الغطاء تصریح می‌کند؛ حسین بن علی (صلوات الله علیه) به تمام ذرّات کربلا آگاه بود، حسن بن علی ( (سلام‌الله‌علیها) ا) به آنچه در کوزه بود آگاه بود، علی بن ابی طالب به آنچه در شب نوزده ماه مبارک رمضان وارد شد آگاه بود، تک‌تک اینها را نام می‌برد، آن وقت اگر طلبه اینها را درس بخواند، عالم بشود، هم اصول تکمیل می‌شود؛ یعنی در بحث حجّیت قطع، معلوم می‌شود که علم غیب برتر از آن است که سند فقه باشد.

گاهی حفظ دمی، گاهی حفظ عِرضی اقتضا می‌کند که اینها برابر علم غیب عمل بکنند؛ وگرنه اگر بیّنه اشتباه بکند طبق حدیث رفع: «رُفِعَ عَنْ اُمَّتِی تِسْعَةُ»،[15] آن حکم تکلیفی‌ آن برداشته شد، حکم وضعی آن می‌ماند؛ بنابراین حق سرجای خود محفوظ است. این را بالصّراحه فرمود اگر یک وقت کسی زبان‌دار بود و حکم را گرفت، این «قِطْعَةً مِنَ النَّار» را دارد می‌برد. این دو تا آیه سوره مبارکه «توبه» که فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ این «سین»، «سین» تحقیق است، «سین» تسویف که نیست. ما یک «سین» داریم در برابر «سوف». «سوف یکتب»، «سیکتب»؛ یعنی بعداًْ؛ اما ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ﴾؛ یعنی یقیناً و محقّقاً هم ‌اکنون می‌بینند. ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾، که ائمه هستند؛ همه این کارها را می‌بینند.

بنابراین اگر این کتاب با این عظمت علمی و سداد مضمون آن در حوزه درسی بشود، برای همه ما شفاف و روشن می‌شود و دیگر ما آن مشکلات را پیدا نمی‌کنیم. حتماً این کار را بکنید! حالا یا جلسه عمومی یا جلسه خصوصی، این یک دوره اصول چند صفحه‌ای است کم است، اصول دین دارد، جریان معجزه وجود مبارک حضرت امیر، چه معجزات و علم غیبی که ایشان از حضرت امیر نقل می‌کند! این در بخش امامت است و در بخش اصول فقه، یک بحث مختصر و خیلی کوتاهی دارد و بحث فقهی. در جلد سوم در مسئله قبله، آن‌جا به صورت شفاف این بیان نورانی که سیّدالشهداء به تمام ذرّات کربلا آگاه بود و ائمه دیگر، اینها را مطرح می‌کنند.

غرض این است که این پیغمبر با این اجلال و تکریم ذات اقدس الهی معرفی شده است. هیچ جا نام مبارک پیغمبر را به نام «یا کذا» اسم نبرده است؛ اما ﴿یا اِبْراهیمُ﴾،[16] ﴿یَا دَاوُدُ﴾ اینها همه را اسم برده است. نام مبارک حضرت را ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾؛ ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ که به ما هم یاد بدهد، چگونه این اهل بیت را، مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را صدا بزنیم. آن آیه سوره مبارکه «حجرات» هم همین است که مبادا او را به اسم به این صورت صدا بزنید!

در مسائل مهم، مثل ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾، انسان می‌گوید اینجا ﴿یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ گفته ایرادی ندارد؛ اما در مسئله تحریم که یک امر شخصی، خصوصی و خانوادگی است، آن‌جا هم ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾. دیگر نام مبارک حضرت را نمی‌برد. این کلّ جهان چنین کسی نیامده و نمی‌آید. فرمود تو مهیمن بر همه انبیا و کتاب تو مهیمن بر همه کتاب‌هاست و تو شهید شهدا هستی! یعنی تو می‌دانی همه انبیا چه کردند و چه می‌کنند؛ چه اینکه می‌دانی همه اُمَم چه کردند و چه می‌کنند. این لابد باید صادر اوّل باشد، در قلّه باید باشد که بر همه امور باخبر باشد. خیلی این مقام است! ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهیداً﴾.

لذا در این قسمت فرمود: ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾. این مکرّر این ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ را ذکر می‌کند که ما هم ادب آن محضر را رعایت کنیم، نام بردن آن حضرت را رعایت کنیم. در زیارت‌ها و امثال آن این را رعایت کنیم.

فرمود: ﴿یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾؛ تحریم عمومی نیست، تحریم سیاسی نیست، یک حال شخصی است. حالا چون قرآن کریم به منزله قانون اساسی است، جزئیات را نقل نمی‌کند، یعنی چرا به خودت سخت می‌گیری؟ چرا چیزی که خدا برای تو حلال کرده، حرام می‌کنی؟ حالا آن مربوط به غذایی است که حضرت در یکی از این بیوتات مصرف کرد یا حشر با بعضی از نساء بود که مثلاً حضرت سوگند یاد کرد، اینها را قرآن کریم نقل می‌کند، در ضمن روایات به طور حسّاس مشخص می‌شود. بعضی از قسمت‌هاست که در جامع قرطبی آمده است که هجده قول در آن هست. آن هم تفصیلات روایی است که آنها هم اختلاف دارند و معلوم نیست که در این زمینه نظر نهایی آنها چیست. در ما هم خیلی اتفاق نیست که آیا این مربوط به غذایی بود که حضرت بر خودش تحریم کرد یا حشر بیشتری بود که بر بعضی از نساء تحریم کرد، آنها چون مهم نبود خود قرآن کریم ذکر نمی‌کند.

اجمالاً این است که تحریمی در کار نبود که مثلاً ـ معاذالله ـ حضرت بفرماید این کار حرام است! چون حرام و حلال به دست خدای سبحان است ولاغیر! ﴿اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلَّهِ﴾[17] و وجود مبارک حضرت هم در منطقه لبان مطهّر خود معصوم است هر چه را که تلقّی کرده است می‌گوید. این دو تا قضیه را قرآن کریم برای پیغمبر تثبیت کرد: یکی موجبه کلیه است، یکی سالبه کلیه. موجبه کلیه این است که هر چه پیغمبر درباره قرآن و وحی الهی گفت از خدای سبحان نقل کرد و برابر وحی است: ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾.[18] سالبه کلیه هم این است که هیچ چیزی را ما به او نگفتیم که او کتمان بکند: ﴿وَ مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾.[19] این طور که بعضی از احکام غیب را بگوید، بعضی‌ها را ضنّت و بُخل بورزد و نگوید، نیست. هر چه را که به او گفتیم، به مردم رساند؛ هر چه را رساند، از ماست. صدر و ساقه این، عصمت می‌شود. اگر هیچ چیزی نمی‌گوید مگر به وحی الهی و اگر هر وحی‌ای که ما نازل کردیم، آن را هم گفته است؛ یعنی صدر و ساقه آن می‌شود وحی. هم ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾، درباره دین، هر چه از لبان مطهّر آمد، وحی خداست. در آن آیه دارد: «ضنین»، ضنّت یعنی بخل: ﴿وَ مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾؛ یعنی هر چه که از اسرار غیبی ما گفتیم که به مردم بگو، ضنّت نورزید، مگر آنچه که مامور به ابلاغ نباشد. آنچه به مامور به ابلاغ نبود که در آن جهت رسول نیست. اگر رسول هست، باید برساند. اگر در معراج خیلی از چیزها را ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[20] یافت و بین او و خدای او، ردّ و بدل شد، او مامور نبود تا بگوید؛ اما هر چه را که به عنوان رسول، ماموریت یافت، همه را گفت و چیزی را کتمان نکرد.

اینجا یک حکم شخصی است، این تحریم هم تحریم شرعی نیست؛ یعنی چرا بر خود فشار آوردی و نگفتی و این کار را کردی؛ مثلاً فلان غذا را تحریم کردی؟ عسل بود، «کما ذهب الیه بعض»؛ حشر با بعضی از نساء بود، «کما ذهب الیه بعض». ﴿یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾؛ خدا چیزی را که حلال کرده، کسی نمی‌تواند را حرام بکند؛ یعنی چرا بر خود سخت گرفتی؟ حالا راه دیگر هم باز است.

یک وقت است کسی در صورتی که مثلاً منذور، آن محلّ نذر رجحان داشته باشد، این را نذر می‌کند یا درباره یمین، اگر مطلق باشد سوگند یاد می‌کند که فلان کار را نکند. این را خود شارع مقدس گفت که ما یک عهد داریم، یک نذر داریم، یک یمین. نذر در بین ما رواج دارد. یمین تا حدودی، خیلی رواج ندارد؛ اما عهد در بین ما نیست. نیست یعنی نیست! این کتاب عهد مثل کتاب یمین، مثل کتاب نذر از کتب فقهی ماست. برخی از آقایان و علما، آنها که رابطه تنگاتنگ با ذات اقدس الهی دارند، آنها هم معاهده دارند با خدا و عهد بستند. بعضی از بزرگان در رساله عهد خود این است که عهد کردم که قصّه نخوانم!( رساله عهد مرحوم بوعلی.) برای اینکه مگر ذهن ما چقدر ظرفیت دارد؟ این روزنامه را بخوان، آن روزنامه را بخوان! این قصّه را بخوان، آن قصّه را بخوان! همان طوری که معده ظرفیت آن هم محدود است مغز هم دستگاه آن محدود است. حیف این مغز است که انسان از حرف این و آن پر کند. این همه معارفی که در قرآن و عترت هست اینها بکر مانده. آن وقت انسان این قصّه را بخواند، آن قصّه را بخواند! این حرف را بشنود آن حرف را بشنود. خدا مرحوم آخوند صاحب کفایه را غریق رحمت کند! مثالی زدند گفتند این درخت یک لیتر آب می‌خواست، شما وقتی آب شور ریختی، دیگر جا برای آب شیرین نیست. بی‌خود هدر دادی این درخت را، مگر این درخت چقدر آب می‌خواهد؟ یک ظرف آب می‌خواست، شما هم که آب شور ریختی. ایشان برای این بیانی که بعضی از کارها جلوی یک فیض بزرگ را می‌گیرد، این مثال را در کفایه دارند. این قصّه را بخوان و آن قصّه را بخوان! این حرف را بخوان و آن حرف را بخوان! در ذهن جایی برای قرآن و عترت نمی‌ماند. ما معارف ابد در پیش داریم. اگر یک میلیارد و دو میلیارد سال بود می‌گفتیم، قابل گذر است؛ اما ما هستیم و ابدیت. باید یک کالای ابدی تهیه کنیم، مگر ماندن ما در بهشت هزار میلیارد و ده هزار میلیارد است یا ابدی هستیم؟ منتها ابدی بالغیر هستیم. اگر ما موجودی ابدی هستیم و ابدی بالغیر؛ آن وقت باید کالای ابدی داشته باشیم. کالای ابدی را در غیر وحی کجا می‌شود پیدا کرد؟ لذا این بزرگان رساله‌ای می‌نوشتند رساله عهد. عهد کردم که قصّه نخوانم! عهد کردم که حرف‌هایی که مفید علمی و فایده علمی و دقایق علمی را به همراه ندارد، نخوانم. عهد کردم! عهد هم بین ما رسم نیست. ما حداکثر نذر را بلد هستیم، گاهی هم یمین؛ اما عهد یکی از سه کتاب فقهی ماست: «العهد، الیمین، النّذر». اینها معاهده دارند. این قدر ذات اقدس الهی خود را به عنوان «اَقْرَبُ اِلَیْنَا مِنْ حَبْلِ الْوَرِید»[21] به ما نزدیک معرفی کرد که بیاید با من معاهده کنید، با هم، هم‌عهد بشویم. شما عهد بکنید که فلان کار را نکنید، من هم عهد می‌کنم که خیر را برای شما تامین بکنم. این می‌شود عهد.

حضرت هم در این آیه می‌فرماید که برای تامین رضای بعضی از همسرها چرا به خود فشار می‌آوری؟ آنها باید سعی کنند که رضایت تو را تامین کنند: ﴿تَبْتَغی‌ مَرْضاتَ اَزْواجِکَ﴾؛ نه اینکه تو به خود فشار بیاوری که رضای آنها را تامین کنی.

بنابراین این یک حکم فقهی نبود که یمین داشته باشند یا نذر داشته باشد، بعد برخلاف باید کفّاره بپردازد! این یک امر شخصی خانوادگی بود که به خود یک مقدار فشار بیاورد، تا بعضی از اعضای خانواده نرنجند. فرمود این کار را چرا کردی؟ چرا به خودت سخت گرفتی؟ ﴿یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾.

این تعبیر دیگری که فرمود: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ اَذِنْتَ لَهُمْ﴾;[22] این ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ﴾ لسان تحبیب و مهربانی است که خدا از تو بگذرد، چرا این کار را کردی؟ نه اینکه ـ معاذالله ـ خلافی کرده باشد؛ یعنی چرا این فشار را می‌آوری؟ چرا این سختی را تحمّل می‌کنی؟ چرا این کار را می‌کنی؟ اینجا هم از همان قبیل است: ﴿یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی‌ مَرْضاتَ اَزْواجِکَ﴾، رضایت آنها را بخواهی بگیری، به خود سخت بگیری، برای چه این کار را می‌کنی؟

﴿وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾، راه باز است. خدا مغفرت دارد، خدا رحمت دارد؛ اوّل می‌پوشاند بعد می‌بخشد. غفران، می‌دانید و مستحضرید که به معنای بخشش نیست، به معنی پوشش است. ستّار بودن، غفّار بودن، اینها پوشش است. این کلاه‌خود را که می‌گویند مِغفَر، برای اینکه سر را می‌پوشاند. «غَفَرَ»؛ یعنی «سَتَرَ»، نه «غَفَرَ»؛ یعنی «رَحِمَ»! اوّل غفران و پوشش است، کم‌کم کم‌کم او را هم از زیر منتفی می‌کنند می‌شود رحمت: ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾.[23] برای کسانی که ترک اُولی کردند، ترک اُولای اینها را به اُولی تبدیل می‌کند. برای کسانی که گرفتار سیّئه شدند؛ سیّئه اینها را به حسنه تبدیل می‌کند: ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾؛ یعنی کسی که کار بد و معصیت کرد، درون او آلوده و تیره است. اگر توبه کرد، کلّ این صحنه دل شفاف می‌شود. ما مادامی که در دنیا هستیم، جا برای تبدّل و تغیّر هست. اگر کسی در اثر گناه، قلب او سیاه شد، با توبه همان قلب شفاف می‌شود. این می‌شود: ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ و مانند آن.

غرض این است که اوّل ستار بودن و غفار بودن هست، بعد رحیم بودن؛ لذا غالباً در این گونه از موارد که مغفرت با رحمت ذکر می‌شود، مغفرت مقدم بر رحمت است. ﴿غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ اَیْمانِکُمْ﴾، این کار اختصاصی به شما ندارد، اگر دیگران هم این کار را بکنند راه باز است. این ﴿تَحِلَّةَ﴾ مثل «تبصرة»، این مصدر باب تفعیل است. «بَصَّرَ، یُبَصِّرُ، تَبصِرَةً، تَبصِیراً»، اینها مصدر باب تفعیل است. «حَلَّلَ، یُحَلِّلُ، تَحِلَّةً و تَحلِیلاً» اینها مصدر باب تفعیل است. ﴿تَحِلَّةَ﴾؛ یعنی تحلیل؛ راه تحلیل و حلال شدن باز است؛ یعنی این بسته را شما می‌توانید، با یک کفّاره و مانند آن؛ حالا اگر لازم بود که لازم و اگر راجح بود که راجح، ترمیم بکنید.

﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ اَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ﴾، تحت ولایت او هستید، یک؛ او می‌داند که چه مصلحت است و چه مصلحت نیست، دو؛ و حکیمانه برابر علم شما را اداره می‌کند، سه. حکمت او مستند به علم اوست، علم او هم نامتناهی است، پس همه مصالح و مفاسد را می‌داند.

حالا اصل جریان چه بود؟ اصل جریان می‌فرماید: ﴿وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی‌ بَعْضِ اَزْواجِهِ حَدیثاً﴾؛ وجود مبارک حضرت به بعضی از همسران خود سخنی را گفت؛ حالا این درباره اینکه او سؤال کرد شما در فلان حجره چرا بیشتر معطّل شدی؟ یا دهن شما بوی عسل می‌دهد چه میل کردی؟ این تعبیرات مختلفی در روایات آمده است. درباره بوی دهن حضرت بود که عسل میل کردند، یا یک غذای دیگر میل کردند، او سؤال کرد یا چرا در فلان حجره بیشتر معطّل شدید، این بود؟ بعد حضرت رازی را با یکی از همسرها در میان گذاشت و این رفته به آن دیگری گفته؛ حفصه و عایشه باهم بودند، در همین مربوط به این دو نفر است. ﴿وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی‌ بَعْضِ اَزْواجِهِ حَدیثاً﴾، این یک؛ ﴿فَلَمَّا نَبَّاَتْ بِهِ﴾، این زن آن راز را به هَووی خود منتقل کرد؛ آن وقت شرّی را به پا کرد. ﴿فَلَمَّا نَبَّاَتْ بِهِ﴾؛ راز را گفت. ذات اقدس الهی از راه وحی به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: این مطلب خصوصی را که تو با آن همسر خود در میان گذاشتی، این همسرت برای آن همسرت گفته، حفصه برای عایشه گفته است. ﴿وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ﴾؛ ذات اقدس الهی این مطلب را برای او بازگو کرد که قضیه از این قبیل است. ﴿عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ﴾؛ وجود مبارک حضرت از بعضی‌ها اعراض کرد، آنها را بازگو نکرد، نسبت به بعضی‌ها هم تذکّر داد و گفت تو این صحنه را رفتی افشا کردی.

﴿فَلَمَّا نَبَّاَها بِهِ﴾؛ زمانی که حضرت این قصّه را به آن همسری که راز را فاش کرد گفت، ﴿قالَتْ مَنْ اَنْبَاَکَ هذا﴾؛ چه کسی به شما گفت که من این قصّه را برای فلان کس گفتم؟ ﴿قالَ نَبَّاَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ﴾؛ خدا به من گفت. این طور نیست که یکی دیگر از همسرها به من گفته باشد. یک راز مختصری من به شما گفتم، شما فوراً رفتی به دیگری منتقل کردی! خدا به من فرموده که تو این را به او منتقل کردی، این حکم را به او منتقل کردی.

بعد فرمود که شما ـ این را حفصه به عایشه گفت ـ به هر حال قصد توطئه داشتید: ﴿اِنْ تَتُوبا اِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾؛ دل‌های شما آلوده است، میل به باطل دارد؛ ولی راه باز است. ﴿اِنْ تَتُوبا﴾، شما دو نفر، ﴿اِلَی اللَّهِ﴾، چون ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾، «مالت قلوبکما بباطل». خدای سبحان به اینها می‌فرماید که ﴿اِنْ تَتُوبا﴾، راه باز است؛ اما اگر نه، ظهیر یکدیگر شدید، تظاهر کردید ـ این تظاهرات تظاهرات! نه یعنی ظهور؛ یعنی ظَهر؛ یعنی ملّت کلّ واحد ظهیر یکدیگر شدند، پشت یکدیگر شدند، پشتیبان یکدیگر شدند، پشتوانه یکدیگر شدند، این را می‌گویند تظاهرات. نه اینکه ظاهر شدند. ملّت اگر ظهیر یکدیگر باشند، مُظاهر یکدیگر باشند ظَهر یکدیگر باشند، پشتواند همدیگر هستند؛ این را می‌گویند تظاهرات ـ فرمود شما اگر تظاهر کردید، شما دو نفر ظهیر یکدیگر شدید، پشتیبان یکدیگر شدید، پشتوانه یکدیگر شدید، بدانید از این طرف نیرو قوی است؛ خدا کمک پیغمبر است، جبرئیل کمک پیغمبر است، ﴿صالِحُ الْمُؤْمِنین‌﴾[24] که وجود مبارک علی بن ابی طالب است،[25] کمک پیغمبر است، ﴿وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ﴾.

﴿اِنْ تَتُوبا﴾، اگر شما دو نفر توبه کردید فقط معلوم می‌شود، چون میل به باطل داشتید، حالا برگشتید. راه باز است؛ اما ﴿وَ اِنْ تَظاهَرا﴾، شما دو نفر ﴿عَلَیْهِ﴾؛ بر پیغمبر ـ معاذالله ـ تظاهر کردید و ظهیر یکدیگر شدید؛ ﴿فَاِنَّ اللَّهَ﴾، بدانید که الله مولای اوست، جبرئیل مولای اوست، ﴿صالِحُ الْمُؤْمِنین‌﴾ که مصداق کامل آن البته وجود مبارک حضرت امیر است، پشتیبان اوست، ﴿وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ﴾؛ تمام فرشتگان هم پشتیبان حضرت هستند، شما چه کار می‌خواهید بکنید؟ راهی برای نجات شما نیست. حالا این را آنها به هر وسیله‌ای بود خواستند توجیه بکنند که البته توجیه‌پذیر نبود و ذات اقدس الهی هم رازداری کرد و اساس حرمت خانواده را هم حفظ کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo