< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 8 تا 10 سوره تحریم

﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا الی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی‌ رَبُّکُمْ اَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی‌ بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ بِاَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا اِنَّکَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدیرٌ (8) یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (9) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَاَتَ نُوحٍ وَ امْرَاَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ (10) ﴾

سوره مبارکه «تحریم» که در مدینه نازل شد، ضمن اینکه بعضی از احکام فقهی و همچنین مربوط به بیت وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ذکر کرد، به مناسبت همان احکام بیتی، جریان بیت نوح و لوط را هم یادآور شد، راه بازگشت به خدا را هم ذکر کرد. این طور نیست که اگر کسی لغزید، راه برای تدارک نباشد همیشه راه باز است. فرمود: ﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا الی اللَّهِ﴾؛ «تابَ»؛ یعنی «رَجَعَ». این رجوع چون «الی الله» است، یک امر عبادی است. نمی‌شود کاری به طرف خدا باشد، یا برای خدا باشد و عبادی نباشد. پس توصلی نیست؛ نظیر ادای دین. اگر کسی مالی به دیگری بدهکار بود، این اگر مال را بپردازد، به واجبش عمل کرده است؛ چه قصد قربت داشته باشد چه نداشته باشد. اما صدقه این طور نیست، زکات این طور نیست، اینها امر عبادی هستند، چون «لله» هستند. اگر کاری برای خدا بود، حتماً قصد قربت لازم است. اما ادای دین، یا ادای ثمن به بایع، ادای مثمن به مشتری، اینها امور توصلی است. ﴿اَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾،[1] یک امر توصلی و واجب توصلی است؛ اما ﴿تُوبُوا الی اللَّهِ﴾ یک امر عبادی است.

مطلب دوم آن است که این رجوع باید بدون بازگشت باشد؛ یعنی رجوع «الی الله» و استقرار «عند الله». چون اگر دوباره برگردد و همان گناهان قبلی را تکرار کند که توبه نیست. شخص باید برود و بماند، نه اینکه برود و برگردد؛ لذا عزم بر ترک، در حقیقتِ توبه نظیر ندم بر گذشته ماخوذ است؛ یعنی این باید نسبت به گذشته نادم باشد، نسبت به آینده عازم بر ترک. کسی عازم بر ترک است، وقتی «رجع الی الله»، «استقر عند الله» هم باید باشد. همیشه می‌شود الهی، آن وقت ﴿اِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾[2] درباره این گونه از افراد صادق است؛ منتها هر کدام در حدّ خودشان. پس رجوع «الی الله» امر عبادی است، اوّلاً؛ استقرار «عند الله» را لازم دارد، ثانیاً؛ نتیجه‌اش آن است که ندم بر گذشته، ثالثاً؛ و عزم بر عدم اتیان به سیّئه، رابعاً. این رجوع «الی الله» با بار سنگین که نمی‌شود. یک مسافر وقتی بار روی دوش اوست چگونه مراجعه کند؟ الا و لابد باید دیون دیگران را، «حق الله» را بپردازد، «حق الناس» را بپردازد. مگر آدمی که بار سنگین روی دوش اوست می‌تواند برود بالا؟! این که نمی‌شود؛ لذا در سوره مبارکه «بقره» قبلاً فرموده است که توبه کردن، این معارف را و این احکام و حِکَم را هم در بر دارد. آیه 160 سوره مبارکه «بقره» این بود که ﴿اِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾؛ یعنی «رَجَعوا». با بار سنگین که نمی‌تواند انسان بالا برود. ﴿وَ اَصْلَحُوا﴾؛ درون خود را اصلاح کند، آن سیّئات اخلاقی را، آن تمرّدها را اصلاح کند، یک؛ «حق الله» را ادا کند، این دو؛ «حق النّاس» را ادا کند، این سه. بعضی از امور است که حق یک امت است، یک شخص معیّنی نیست که تا انسان برود از او رضایت طلب کند. کاری کرده، کتاب نوشته، مقاله‌ای نوشته، حرفی زده که عده‌ای را گمراه کرده است، اینجا ﴿وَ بَیَّنُوا﴾، باید کتابی بنویسد، مقاله‌ای بنویسد، رفتاری داشته باشد، گفتاری داشته باشد که ثابت کند آن حرف باطل بود و گرنه این شخص معین، این نظیر مظالم نیست که انسان وقتی نمی‌داند به چه کسی بدهکار است مالش را تخمیس کند. این باید کاری بکند، کتابی بنویسد که آن فکر باطل را از جامعه بردارد. با این کار سبک می‌شود، وقتی سبک شد آدم سبکبار می‌تواند بالا برود. یک بیان نورانی از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید که آن بیان را حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) به صورت آهنگین تفهیم کرد. حضرت فرمود: «نَجَا المُخَفَّفُونَ‌»؛ [3] کسانی که سبکبار هستند نجات پیدا می‌کنند. حضرت امیر فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا».[4] این «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» که یک بیان آهنگین است در حقیقت بازگوی همان «نَجَا المُخَفَّفُونَ‌» حضرت است. به هر حال اگر کسی بخواهد بالا برود، با بار سنگین که نمی‌شود؛ باید «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»، «نَجَا المُخَفَّفُونَ‌». لذا این سه عنصر را در سوره مبارکه «بقره» مشخص کرد: رجوع باشد، اصلاح فسادهای فردی و جمعی باشد، تبیین سخنان و مکتب‌ها حق علیه باطل باشد تا این رجوع و صعود محقّق بشود.

پس ﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا الی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾؛ آن وقت توبه می‌شود امر عبادی، چون فرض ندارد که کاری به طرف خدا باشد و قصد قربت نباشد. حتماً آدم می‌خواهد برود طرف خدا.

پس اگر کسی سیّئه‌ای داشت؛ مثلاً ـ معاذالله ـ شرابی می‌خورد، بعد پزشکان به او گفتند این برای دستگاه گوارش او بد است. این شراب‌خوری را ترک کرد برای حفظ بهداشت خودش؛ این توبه نیست. ترک خمر هست، ولی توبه نیست. اما اگر این ترک خمر را ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْاَوْثانِ﴾،[5] ﴿اِنَّمَا الْخَمْرُ﴾، کذا و کذا، ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ﴾،[6] برای این ترک کرد، بله می‌شود توبه.

مطلب دیگر آن است که توبه یک واجب فوری است، واجب موسّع نیست و هر لحظه که انسان تاخیر بیندازد «ذنبٌ علی ذنبٍ» متراکم می‌شود. پس اگر کسی گناهی کرده و یک گناه بود، اما توبه نکرده در طی این مدت، این بارش متراکم شده است؛ چون توبه واجب فوری است نه واجب موسّع؛ نظیر قضای صلات نیست. قضای صلات کسی نمازی را نخوانده، فوت شده، خوابیده بود به هر حال نخوانده، حالا فرصت است واجب موسّع است مگر اینکه نزدیک‌های مرگ بشود که فرصت او تمام شده است، حتماً باید تادیه کند. اما توبه واجب فوری است، چون واجب فوری است اگر کسی از گناه توبه نکرده ولو یک گناه کرده؛ اما چون توبه هر لحظه امر دارد، این هر لحظه دارد معصیت می‌کند؛ مثل اینکه کسی یک ساعت دارد نامحرم نگاه می‌کند، این که یک گناه نیست؛ این چندین گناه است؛ یا یک ساعت دارد غیبت می‌کند، یا یک ساعت دارد گناه می‌کند، این یک گناه که نیست.

پرسش: مگر گناه معدوم نمی‌شود؟

پاسخ: معدوم نمی‌شود، چون در درون او هست، آن گناه را کرده؛ این حرفی که زده کاری که کرده به حسب ظاهر تمام شده؛ اما او زنده است می‌افتد در خط تولید. این عالم جای تغییر است. این کود بدبو می‌شود گل یاس. اینجا جای تغییر است. جای تبدیل است. این کودی که انسان بینی‌اش را می‌گرفت، وقتی تربیت شد و زیر تربیت کشاورز رفت می‌شود گل یاس. «یُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ حَسَنَات‌»[7] همین است، «مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ حَسَنَاتٍ»،[8] همین است؛ منتها باید برود زیر دست کشاورز. خدای سبحان فرمود ما هرگز خوبی‌های شما را تغییر نمی‌دهیم، این یک؛ اگر یک انسان متساوی هم بودید این را هم ما تغییر نمی‌دهیم، دو؛ اما اگر بخواهید بیراهه بروید ما مدتی مهلت می‌دهیم، بعد اوضاع را عوض می‌کنیم و گرنه ما هرگز کاری با آدم خوب نداریم، کاری هم با آدم بی‌تفاوت که مزاحم دین نیست، حالا ما بیاییم اوضاع آن را عوض بکنیم؛ ﴿اِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ﴾؛ [9] این را در دو قسمت قرآن کریم به عنوان سنّت الهی یاد کرد. ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا﴾؛[10] این ﴿لَمْ یَکُ﴾؛ یعنی سنّت خدا این نیست که چیزی را که داده بگیرد. این بیان نورانی امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) که «نِعَمِکَ ابْتِدَاء»؛[11] عنی خدای سبحان تمام نعمت‌هایی که داد ابتدایی است ما سابقه استحقاق که نداریم، طلبکار که نیستیم؛ لطفی کرده، چیزی به ما داد. حالا که به ما داد هرگز نمی‌گیرد مگر اینکه ما بیراهه برویم ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ﴾.

«فتحصّل» آدمی که در راه هست هرگز خدا مسیرش را عوض نمی‌کند. آدمی که کاری با دین ندارد، حالا یک آدم متوسطی است، خدا هرگز او را بیراهه نمی‌برد. اما گروه سوم کسانی که علیه دین و جامعه تلاش و کوشش می‌کنند، ذات اقدس الهی مسیرشان را برمی‌گرداند. عالم عالم تغییر است، عالم ماده عالم تبدیل است؛ او «مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ حَسَنَاتٍ» است، او «غافر الخطیئات»[12] «یَا غَافِرَ الْخَطِیئَات‌. است، او «مکفّر السیئات»[13] «یَا مُکَفِّرَ السَّیِّئَات‌. است، این تغییر و تبدیل هست؛ منتها انسان باید مسیر صحیح خودش را انتخاب کند، پس توبه یعنی رجوع «الی الله».

پرسش: ...

پاسخ: هم می‌شود آن کار را کرد هم می‌شود در خصوص امور عبادی توبه کرد. در بعضی توبه کند؛ حالا روزه نمی‌گرفت نماز هم نمی‌خواند. چون اینها واجبات ارتباطی که نیستند. نماز خودش واجب ارتباطی است، رکعت اوّل و دوم ارتباطی است نمی‌شود من رکعت اوّل را می‌خوانم دوم را نمی‌خوانم. اما نماز و روزه دو تا واجب مستقل است، ممکن است اینجا معصیت بکند آن‌جا معصیت نکند.

پرسش: با چه رویی می‌تواند از خدا برگردد؟

پاسخ: به هر حال از خودش بپرسید که تو چه رویی داری؟ ولی به هر حال خدا قبول می‌کند. این شخص مسلمان فاسق است، این طور نیست که کافر باشد منکر چیزی باشد؛ عذاب هم دارد؛ لذا ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾[14] این را در سوره مبارکه «توبه» بخش پایانی فرمود. فرمود بعضی‌ها مؤمن محض هستند، بعضی‌ها کافر محض‌ هستند، بعضی‌ها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾، اینها حسابرسی می‌شود؛ سیّئاتشان را حساب می‌کنند حسناتشان را حساب می‌کنند. اگر کسی از بعضی گناهان توبه کرد، از بعضی توبه نکرد، این جزء کسانی است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾ در قیامت حسابرسی می‌شود.

توبه یک نعمت است. درباره این نعمت می‌فرماید اوّل فیض خدا شامل حال انسان می‌شود، انسان خوابیده بیدار می‌شود، بعد برمی‌گردد. گاهی خدا خوابیده‌ها را بیدار می‌کند و چندین بار با آنها حرف می‌زند، ولی آنها گوش نمی‌دهند. حالا این سوء خاتمه برای آنهاست و گرنه فیض رسمی‌ ذات اقدس الهی به این است که ﴿ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ﴾؛ [15] خدا توبه کرد؛ یعنی به اینها رجوع کرد، اینها برگشتند. تا فیض خدا شامل حال کسی نشود، دیگران برنمی‌گردند. آیه 117 سوره مبارکه «توبه» این است: ﴿لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ﴾؛ «تابَ» یعنی «رَجَعَ». یعنی فیض خدا برگشت به پیغمبر و مهاجرین و انصار که تابع پیغبمر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند، تمام کارها، حالا این اختصاصی به توبه ندارد؛ گرچه این بحث را سیدنا الاستاد درباره توبه مطرح کردند که توبه عبد محفوف به دو توبه خداست.

«فهاهنا امورٌ ثلاثة: » اوّل فیض خداست که خوابیده را بیدار می‌کند، امکاناتش را فراهم می‌کند، به او می‌گوید فلان مجلس برو؛ حرف واعظ را می‌شنود، بیدار می‌شود، تصمیم می‌گیرد که برگردد؛ این فیض الهی است. بعد به این تصمیمش عمل می‌کند، توبه می‌کند، این می‌شود توبه عبد. بعد خدای سبحان توّاب رحیم است: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾[16] این توبه سوم است، این امر سوم است. اوّل رجوع فیض الهی است به این شخص که این خوابیده بیدار می‌شود. گاهی ممکن است خدا فیض برساند، ولی این شخص به هر حال بیدار نشود. بگوید برو در فلان مجلس، برو تشییع فلان شهید، می‌رود آن‌جا خیلی‌ها می‌روند و عوض می‌شوند؛ این می‌رود و عوض نمی‌شود. این معلوم می‌شود که عمداً فیض خدا را ترک کرد. اینکه راهش به حرم باز می‌شود، یا زیارت اربعین باز می‌شود، یا تشییع شهید باز می‌شود، یا عیادت بیمار باز می‌شود، برای اینکه برود برگردد. او می‌رود و دیگران می‌روند برمی‌گردند، این همچنان هست. او فیض خدا را طرد کرده است، چه اینکه فرمود ما چند بار به عده‌ای عنایت کردیم، آنها رد کردند.

پس اوّلین کار رجوع فیض خداست به بنده که زمینه را فراهم می‌کند. دوم اینکه اگر این شخص متمرّد و طاغی نباشد، بیدار می‌شود، تصمیم می‌گیرد که برگردد و برمی‌گردد. سوم حالا که برگشت ذات اقدس الهی او را می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد؟ یقیناً می‌پذیرد؛ چون ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ﴾. چگونه می‌پذیرد؟ این خدای سبحان نظیر طلبکار نیست که تا آخرین دینار را از آدم بگیرد. یک طلبکار وقتی چیزی از آدم طلب دارد، به هر حال طلب خودش را می‌خواهد. اما ذات اقدس الهی از مکلّفی که احکام و حکَم او را رعایت نکرده است می‌گوید حساب مرا پس بده! «حق الله» را بده! این «حق الله» را که می‌دهد قدری کم می‌گذارد. بعضی‌ها توبه نصوح دارند؛ یعنی تمام آنچه را که وظیفه آنهاست انجام می‌دهند. بعضی‌ها توبه نصوح ـ نصوح یعنی خالص ـ نصوح و خالص ندارند، درصدی کم دارند. اینجا می‌فرماید ما این را قبول می‌کنیم. نفرمود: «یقبل التوبة من عباده»، این قبول باید با «مِن» استعمال بشود. «قَبِلَ منّی». «تقبّل اللهُ منکم، منهم». این قبول را با کلمه «عن» به کار برده است، فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾[17] [18] که این کلمه «عن» مفید تجاوز است؛ یعنی با اینکه کم دارد درست نیامده، یک مقدار کم دارد، ما تجاوز می‌کنیم، ما صرف نظر می‌کنیم. صدقات را ﴿وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، [19] هر چه بدهند قبول می‌کند. اما در جریان توبه که اصلاً قبول باید با «مِن» استعمال بشود. «تقبّل الله عنک» که نیست، «تقبّل الله منک» است، «قبلت منه»، نه «قبلت عنه». این کلمه «عن» برای تجاوز است نه برای وصول. این کلمه «قبول» باید با «من» استعمال بشود. اما اینجا با «عن» استعمال شد؛ یعنی ولو اینکه یک مقدار کم دارد، ما صرف نظر می‌کنیم، همین کم را هم قبول می‌کنیم، این خداست!

حالا اگر این راه سه‌گانه را ذات اقدس الهی به ما آموخت، اوّل فیض «من الله الی العبد» است که بیدار کردیم. در «مناجات شعبانیه» هست که ما خواب بودیم، الا وقتی که «ایقظتنی»؛ تو ما را بیدار کردی.[20] «اِلّا فِی وَقْتٍ ایْقَظْتَنِی‌. آدم بیدار به هر حال باید راه بیفتد. اگر راه افتاد ولو کمبود هم داشته باشد ذات اقدس الهی قبول می‌کند. آن قبول خدا، توبه سوم است.

پس رجوع «من الله الی العبد بالافاضة» توبه اوّل است که فرمود: ﴿لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ﴾. دوم رجوع بنده «الی الله» است ولو با نقص. سوم ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾. لذا توبه عبد محفوف به دو توبه خداست. در همه فیوضات همین طور است اختصاصی به توبه ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: یعنی آن گناه سرجایش محفوظ است این سیّئات محفوظ است می‌شود: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾، می‌سنجند. ثواب صلوات هم مشخص است، عقاب گناهان هم مشخص است. یک وقت گناهان صغیره است؛ درباره گناهان صغیره هم خدای سبحان فرمود: ﴿اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾؛[21] بعضی از گناهان است که ذات اقدس الهی بی‌توبه می‌بخشد. آن را که ما نمی‌دانیم! گناهان عادی را این طور نیست که بر خدا واجب باشد ـ معاذالله ـ که با توبه ببخشد، این طور نیست. گناهان عادی را ممکن است بی‌توبه ببخشد. گناه کفر را فرمود ما هرگز بی‌توبه نمی‌بخشیم.

«فهاهنا امورٌ: » یک بخش از آن مربوط به سوره مبارکه «نساء» است، یک بخش هم مربوط به سوره مبارکه «غافر» و «مؤمنون» و اینهاست. در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾،[22] [23]

پس «فهاهنا امورٌ ثلاثه: » یکی اینکه شرک بخشوده نمی‌شود؛ یکی اینکه همین شرک با توبه بخشیده می‌شود؛ چون همه مشرکین صدر اسلام توبه کردند و مسلمان شدند. الآن هم مشرکین و کمونیست‌ها و اینها توبه بکنند قبول است؛ سوم اینکه ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ یعنی غیر ازشرک، هر گناهی که باشد می‌بخشد؛ اما برای چه کسی و با چه چیزی؟ با توبه که شرک را هم می‌بخشد؛ ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾، یعنی بی‌توبه، با توبه که تمام مشرکین بخشوده شدند. الآن هر کافر و مشرکی توبه بکند مسلمان بشود قبول است. پس ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بی‌توبه. ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ یعنی غیر از شرک از این گناهان معمولی. اما برای چه کسی؟ ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾؛ یعنی جایی را که ذات اقدس الهی خودش بخواهد. این موجبه کلیه نیست، این یک قضیه مهمله است که در قوه قضیه جزئیه است. پس ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾. مشیئت الهی هم طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) در صحیفه که فرمود: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛[24] مشیئت خدا، حکمت خدا با هیچ چیزی عوض نمی‌شود. انسان با هر وسیله‌ای بخواهد که خدای سبحان کاری را برخلاف حکمت بکند نمی‌کند. پس مشیئت او حکیمانه است و ما نمی‌دانیم می‌بخشد؛ لذا همیشه بین خوف و رجا هستیم. آیا می‌بخشد یا نمی‌بخشد؟ گاهی کسی از خانواده شهداست یا جانباز است یا مبارز است یا کسی که خدمتی به دین کرده است ممکن است ببخشد. گاهی خضر راه را می‌فرستد تا دو تا بچه یتیم را کمک بکند و در جواب موسای کلیم (سلام‌الله‌علیها) بگوید سرّ اینکه خدا مرا فرستاده به اینها خدمت بکنیم این است که ﴿کَانَ اَبُوهُمَا صَالِحاً﴾، [25] آدم خوب را خدا نمی‌گذارد بچه‌هایش همین طور محروم بمانند. حالا پدر هفتم بود، یا پدر هفتادم بود این در روایات اختلاف است؛ [26] حالا بفرمایید پدر بلاواسطه. این خضر هم همیشه هست. این خضرِ راه هم حالا به هر صورت هست حالا لازم نیست شخص آن حضرت باشد، ماموران الهی همیشه هستند. پدرِ خوب، کاری کرده است که به هر حال پسرش نمی‌ماند. این برهان خضر است. فرمود: اینکه من آمدم مامور شدم این دیوار را بچینم که این بچه یتیم‌ها آسیب نبینند از نظر مالی؛ چون ﴿کَانَ اَبُوهُمَا صَالِحاً﴾. پدر خوب به هر حال بچه‌های او در راه نمی‌مانند. پدر شهید این طور است، برادر شهید این طور است، جانباز این طور است. اینها ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ است. ما که نمی‌دانیم خدای سبحان که فرمود هر که را خدا بخواهد مشکل او را حلّ می‌کند آنها چه کسانی هستند؟ ولی «این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید».[27] ما یقین داریم این موجبه کلیه نیست؛ چون نفرمود همه گنهکارها را می‌آمرزیم، این قید ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ هست، این برای سوره مبارکه «نساء».

آن‌جا دارد که ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً﴾،[28] خود «ذنوب» جمع است، با «الف و لام» آمده؛ یعنی تمام گناهان را می‌آمرزد. برای چه کسی؟ ما مخصّص بیرونی داریم که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾.[29] قرینه متّصل هم داریم که در ذیلش فرمود: ﴿وَ اَنیبُوا اِلی‌ رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا﴾.[30] پس اینکه دارد: ﴿اِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً﴾ که خود «ذنوب» جمع است با «الف و لام» هم آمده؛ یعنی توبه. هم قرینه متّصل دارد؛ چون در کنارش فرمود: ﴿وَ اَنیبُوا اِلی‌ رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا﴾. هم مخصّص منفصل دارد که ﴿اِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ پس مرزبندی شده است. هیچ کسی نیست که توبه بکند ـ توبه نصوح ـ و ذات اقدس الهی قبول نکند.

این است که فرمود در همان سوره مبارکه «توبه» که ﴿لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ﴾،[31] آن توبه، توبه رجوع است و برای همگان هم این فیض هست؛ منتها این فیض را باید بیدار بشوند و بهره بگیرند. فرمود در قیامت این چنین است که نور پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) و اصحابش روشن است، شما بروید این نور را پیدا کنید: ﴿رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾؛ چون آن‌جا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها﴾[32] اگر کسی یک مقدار نور آورد، خدا ده برابر نور به او می‌دهد. بعد می‌گویند: ﴿رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا اِنَّکَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدیرٌ﴾.

اما مطلبی که مربوط به فرشته‌ها بود که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾[33] مستحضرید این ﴿لاَ یَعْصُونَ﴾، یعنی چه در دنیا چه در آخرت. آخرت که جای گناه نیست، آن‌جا نبوت و شریعت و تکلیف و معصیت و اینها مطرح نیست که کسی حال گناه بکند. آن‌جا غیر ملائکه هم گناه نمی‌کنند چه رسد به ملائکه؛ اما اینکه فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾؛ یعنی ذاتاً هستیِ اینها طوری است که مطیع خدا هستند و این طهارت اینها عصمت اینها هم تکوینی است و نه تشریعی؛ چون اینها پیغمبری، دینی، شریعتی، عبادتی و دستوراتی مثل بشر داشته باشند که نیست. این ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾[34] در کنارش ملائکه نیست. که «ما خلقت الجن و الانس و الملکة الا لیعبدون» این جن و انس عبادت دارند، وظیفه دارند، رسالت دارند، شریعت دارند، دین دارند، مکتب دارند، یا بهشتی هستند یا جهنمی؛ اما برای ملائکه که شریعتی باشد دینی باشد بهشت و جهنم باشد که نیست. اینها ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾، چه اینکه آیه سوره مبارکه «انبیاء» هم جلسه قبل تلاوت شد، اینها: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛ [35] اما این طور نیست که حالا که اینها مطیع خدا هستند خدا به اینها درجاتی بدهد بهشتی بدهد و مانند آن. در این زیارت «جامعه کبیر»[36] («وَ عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لٰا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾.)که از امام‌هادی (سلام‌الله‌علیه) رسیده است، همین تعبیر بلندی که خدا در سوره «انبیاء» برای ملائکه آمده، وجود مبارک حضرت در زیارت «جامعه» برای اهل بیت دارند. چه مقامی اینها دارند! یکی از جمله‌های نورانی زیارت «جامعه» که امام‌هادی فرمود، همین جمله نورانی آیه سوره مبارکه «انبیاء» است که خدا درباره ملائکه فرمود، فرمود اهل بیت: ﴿لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ﴾، ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾، شما کسانی هستید که این طور هستید این طور هستید، ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، چه مقامی است! این برای آیه تطهیر[37] (﴿وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْاُولَی وَ اَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾.)است برای قسمت تکوینی است. خدا طهارت را از همه ما خواسته است؛ در سوره مبارکه «مائده» فرمود ما این دستورات را به شما دادیم تا شما طاهر بشوید؛ منتها طهارتی که مقدور ماست، بیراهه نرویم راه کسی را هم نبندیم در همین حدّ است. اما یک طهارت تشریعی است یک وظیفه تشریعی است. در سوره مبارکه «مائده» آیه شش فرمود: ﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ الی الصَّلاةِ﴾؛ غُسل کنید، غَسل کنید، همه کارها را انجام بدهید؛ بعد فرمود: ﴿لکِن‌ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ﴾ با همین عبادات.

در جریان آیه تطهیر سوره مبارکه «احزاب» نه تهدید قبلی است؛ نظیر زنان پیغمبر، نه دستور بعدی است. فرمود: ﴿انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ﴾؛[38] نه به قبل ارتباط دارد نه به بعد ارتباط دارد. نه نظیر زن‌های پیغمبر است که مبادا بیایید در کف خیابان فتنه کنید! ﴿وَ قَرْنَ فی‌ بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ﴾،[39] نه از آن قبیل است، نه نظیر آیه شش سوره «مائده» است که تکلیفی باشد. ما به شما گفتیم نماز بخوانید، وضو بگیرید، برای اینکه طاهر باشید، از آن قبیل نیست؛ نه آن است و نه این. ﴿انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ﴾، کار کار خداست. این می‌شود تکوینی؛ نظیر طهارت و عصمت فرشته‌ها؛ منتها اینها مکلف‌ هستند آنها مکلّف نیستند.

غرض این است که خیلی فرق است بین آیه تطهیر با آن راز و رمزی که مرحوم شیخ مفید ذکر کرده است.[40] ما دلیلی بر بطلان فرمایش شیخ مفید نداریم؛ ولی به هر حال اینکه حضرت اصرار دارد این چند نفر این دو نفری که ﴿صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾[41] بدانند، برای اینکه حجت الهی بر اینها تمامِ تمام بشود که بعد نیایند آن جنگ جمل را راه‌اندازی کنند.


[26] علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج1، ص62.
[27] اشعار منتسب به حافظ، غزل شماره11.
[40] تفسير القرآن، الصنعاني، عبد الرزاق، ج1، ص410-412.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo