< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 11 تا 24 سوره حاقه

﴿اِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (11) لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها اُذُنٌ واعِیَةٌ (12) فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَتِ الْاَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14) فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15) وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (16) وَ الْمَلَکُ عَلی‌ اَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17) یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ (18) فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ‌هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (19) اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (20) فَهُوَ فی‌ عیشَةٍ راضِیَةٍ (21) فی‌ جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22) قُطُوفُها دانِیَةٌ (23) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما اَسْلَفْتُمْ فِی الْاَیَّامِ الْخالِیَةِ (24) ﴾

سوره مبارکه «حاقه» که در مکه نازل شد، ضمن اینکه مسائل توحید را مطرح می‌کند، بخش مهمی از این سوره درباره مسئله معاد است و همه این امور را ذات اقدس الهی به خود اسناد می‌دهد؛ منتها گاهی «مع الواسطه» و گاهی «بلاواسطه». این طغیان آب را به خود آب اسناد داد، در حالی که خود خدای سبحان از بالا باران بارید و از زمین آب جوشانید که ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾[1] [2] به اذن او بود؛ لکن طغیان را به آب اسناد داد، فرمود: ﴿اِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ﴾، بعد آن را تحت تسخیر خود قرار داد، فرمود ما کشتی را که ساختیم به دست پیامبرمان نوح (سلام‌الله‌علیه) همه شما را در این کشتی سوار کردیم تا این صحنه یک یادآوری باشد برای گوش شنوا، ﴿لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً﴾، تعلیم ابتدایی غیر از تذکره است. معلوم می‌شود این سلسله مطالب را یک وقت ذات اقدس الهی به ما گفت. تذکره یعنی یادآوری. اگر ما این سلسله مطالب توحیدی را اصلاً سابقه نداشته باشیم، این می‌شود تعلیم ابتدایی. دیگر تذکره نمی‌شود، معلوم می‌شود آن نشئه ﴿اَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾[3] و مانند آن که از ما تعهّد گرفتند، به یاد ما هست و این‌گونه از علایم غیبی، معجزات الهی، این تذکره است و گوش شنوا که ظرف این مطالب باشد، این تذکره را در خود جای می‌دهد.

درباره قیامت مکرر سؤال می‌کردند که قیامت چه وقت قیام می‌کند؟ فرمود علایم قیامت این است که اگر در نفخ صور دمیده شد، حالا مستحضر هستید که ذات اقدس الهی کارش به دمیدن و امثال آن نیست، اینها به صورت تمثیل بیان می‌شود، چون خود در قرآن فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾،[4] این «هو اقرب» که درباره امر الهی آمده یا در آیه ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنیٰ﴾،[5] [6] این «ادنی» یا «اقرب»؛ یعنی دیگر لفظی نیست که آن را بفهماند. لفظ قاصر از آن است که آن را بفهماند، چون یک منطقه قرآن منطقه لفظ است که «عربی مبین» است که در اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرمود: ﴿اِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون﴾؛[7] اما همین قرآنی که در دست شماست و «عربی مبین» است، این حبل آویخته است. نزول آن به معنای آویختن است «کما تقدم مع غیر مرة»، نه به معنای‌انداختن است که در باران مطرح است. خدا آن‌ گونه که قرآن را نازل کرد، آن ‌گونه باران را نازل نکرد. باران را به زمین‌انداخت؛ ولی قرآن را به زمین آویخت. وقتی آویخت، بالای قرآن به دست خود خداست. بالای او دیگر عربی نیست، فرمود: ﴿اِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا﴾ تا شما تعقّل کنید؛ اما همین قرآن: ﴿وَ اِنَّهُ فی‌ اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾؛ [8] آن بالایش دیگر «علی حکیم» است، نه عبری است نه عربی. لفظ در آنجا راه ندارد؛ لذا از آنجا که گاهی خبر می‌دهد، می‌فرماید لفظ کوتاه است. اینکه فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾؛ به‌اندازه چشم به هم زدن، بعد می‌فرماید: ﴿اَوْ اَدْنیٰ﴾، یا ﴿هُوَ اَقْرَبُ﴾؛ یعنی دیگر لفظی در کار نیست.

از طرف ذات اقدس الهی که نازل می‌شود ﴿اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾ است. وقتی به عالم خلقت می‌رسد: ﴿فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾ است که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی‌ سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾،[9] [10] [11] [12] [13] [14] این ﴿سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾؛ یعنی سه مرحله، حالا هر مرحله‌ای صد میلیارد سال است یا دویست میلیارد سال است، معلوم نیست، چون آن وقت شب و روزی نبود، زمین و شمسی نبود که زمین به دور شمس حرکت کند، شب و روز پیدا شود. روزی نبود، شبی نبود. اینکه در اوّل سوره «حدید» دارد: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی‌ سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾، همین شش مرحله طول کشید تا این نظام سپهری سامان بپذیرد. از طرف خدا ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾[15] است از طرف فیض که به تدریج سامان بپذیرد: ﴿فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾ است که حالا شش میلیارد یا شش هزار میلیارد و مانند آن.

قیامت هم همین‌طور است؛ قیامت هم با یک نفخه کلّ صحنه از طرف ذات اقدس الهی تنظیم می‌شود تا این مسئله بزرخ و ساهره قیامت سامان بپذیرد می‌شود ﴿خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ﴾[16] و مانند آن. اینکه فرمود نفخه واحده است این وحدت، وحدت عددی نیست، چون خودِ خدا «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»، که در نهج‌البلاغه هم هست که «وَاحِدٌ لَا بِعَدَد»، [17] در صحیفه است که «لَکَ یَا اِلَهِی وَحْدَانِیَّةُ الْعَدَدِ»،[18] اگر خدا واحد «لا بالعدد» است، وحدت عددی نیست، چون وحدت عددی نیست، کار او هم عدد نیست، چون عدد در عالم کمّ است و آنجا منزه از کمّ و کیف و امثال آن است؛ یعنی ما بعد از علوم طبیعی می‌رسیم به علوم ریاضی، از آن به بعد دیگر علوم تجریدی سخن از مقدار و عدد و رقم و زوج و اربعه و اینها نیست. هرگز مثلاً نمی‌شود گفت که دو دوتا چهار تا چند هزار سالش است! این سال و ماه برنمی‌دارد، با اینکه خود بخشی از طبیعت را به همراه است. در مجردات این‌طور است، اینکه می‌گویند واحد است واحد «لا بالعدد» است. ﴿وَ ما اَمْرُنا اِلاَّ واحِدَة﴾؛ منتها تا سامان بپذیرد در عالم کثرت، طول می‌کشد، پس همان ﴿سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾ی که در آغاز خلقت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾ است و هم پنجاه هزار سالی که در مسئله قیامت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾ است، هم ﴿خالِدینَ فیها اَبَداً﴾،[19] [20] که در بهشت است: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾ است. اگر از خداست: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ﴾، بخواهد امتداد پیدا کند این فیض ظرفیت آن را ندارد که یکجا یافت بشود. ما یک اشاره می‌کنیم کلّ این عالم بساطش را پهن می‌کند، چه اینکه با یک اشاره هم عالم بساطش جمع می‌شود. اینجا فرمود: ﴿فَاِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ﴾ که وحدت عددی نیست. آن‌گاه ﴿وَ حُمِلَتِ الْاَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾ که جریان نسف هم از همین قبیل است که در سوره مبارکه «طه»، وقتی موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) به سامری می‌گوید من این را می‌کوبم و نسف می‌کنم، همین است: ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفا﴾،[21] می‌کوبد و آن ذرّاتش را به باد می‌دهد، به هوا می‌دهد. در آیه 97 سوره مبارکه «طه» درباره نسف که لغت نسف در بحث دیروز اشاره شد این بود: ﴿قالَ فَاذْهَبْ فَاِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ اَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ اِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ اِلی‌ اِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾؛ ما این ذرّاتش را در دریا می‌ریزیم؛ یعنی ذرّات همین گوساله را. در جریان جبال هم همین‌طور است ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾؛ خُردش می‌کنیم بعد ذرّاتش را پراکنده می‌کنیم.

در این قسمت فرمود که قیامت قیام می‌کند، حالا امر قیامت را فرمود همه‌ فرشتگان در اطراف قضیه حضور دارند. ﴿فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، چون مضارع محقّق الوقوع است، تعبیر به «وَقَعَت» می‌کند، وگرنه می‌فرمود: «فیومئذ تَقَع الواقعه» حالا با فعل ماضی یاد کرده است. ﴿وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ﴾؛ نظیر عِهن منفوشی که ﴿وَ یَسْاَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾؛[22] مثل پنبه ندافی شده، آسمان‌ها هم همین‌طور می‌شود. تمام اطراف را فرشتگان دارند تدبیر می‌کنند، فرشتگان را ذات اقدس الهی به عنوان مدبّرات امر یاد می‌کند که ﴿فَالْمُدَبِّراتِ اَمْراً﴾[23] این «صافات»، «زاجرات»، «سابحات»، اینها اقسام فرشته‌ها هستند که هر کدام ماموریت‌های خاصّی دارند؛ منتها ماموریت اینها گاهی مربوط به رحمت رحیمیه است و گاهی هم مربوط به رحمت رحمانیه و گاهی هم آنهایی که زیر پوشش رحمت رحمانیه هستند، جهنم را دارند اداره می‌کنند که ﴿مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾،[24] درباره فرشته‌هایی که مامور جهنم هستند، فرمود اینها غلاظ شداد هستند و عصیان ندارند، معصوم هستند و معصومانه وضع جهنم را اداره می‌کنند.

در جریان ملائکه که اینها دو قسم هستند بخشی از اینها ملائکه رحمت‌ هستند که استغفار می‌کنند، بخشی هم برای رحمت رحمانیه هستند. در سوره مبارکه «شوری» آیه پنج درباره فرشته‌ها دارد که ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْاَرْضِ﴾، این ملائکه باید جزء مدبرات رحمت رحمانیه باشند که هر کسی در زمین هست اینها برایشان طلب رحمت می‌کنند؛ چه مؤمن، چه غیر مؤمن. برخی‌ها گفتند نه خیر، این مربوط به خصوص مؤمنین است، برای اینکه اینها غیر مؤمن را آنها نمی‌بینند: ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْاَرْضِ﴾؛ یعنی خصوص مؤمنین، برای اینکه غیر مؤمن را نمی‌بینند؛ چه اینکه در سوره مبارکه «غافر» هم وقتی از ملائکه یاد می‌شود: ﴿الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾، [25] اینها برای مؤمنین طلب مغفرت می‌کنند. اینکه دارد برای طالب علم فرشته‌ها طلب مغفرت می‌کنند، از همین قبیل است. آیا اینها دو گروه‌اند یا اینها رحمت رحیمیه را برای مؤمنین درخواست می‌کنند، آنها رحمت رحمانیه را که ‌﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾،[26] برای همه دریافت می‌کنند که بلکه آنها به راه بیایند. این‌طور نیست که آنها غیر مؤمن را نبینند. آیا اینها از قبیل مطلق و مقیّد هستند که تقیید می‌شوند؟ عام و خاص‌اند که تخصیص می‌پذیرند؟ یعنی آنچه در سوره مبارکه «شوری» آمده، ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْاَرْضِ﴾ مطلق است و آیه سوره مبارکه «غافر» که دارد ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ مقیّد آن است، اینها مطلق و مقیّد یا عام و خاص‌ هستند؟ یا نه، رحمت الهی دو قسم است: یک رحمت است که مخصوص مؤمنین است و رحمت رحیمیه است، یک حرمت رحمانیه است که ‌﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾، کدام یک از اینهاست؟ اگر آن رحمت مطلق باشد که جا برای تخصیص عام یا تقیید مطلق نیست؛ اما اگر رحمت خاصه باشد، احتمال تقیید هست.

پرسش: خدا حضرت ابراهیم (سلام‌الله‌علیه) را مذمّت می‌کند برای استغفار کفّار؟

پاسخ: بله، کسی که به چاه افتاد حق ندارد؛ اما آنها استغفار می‌کنند که به چاه نیفتند. آن ‌﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾، این است که تمام تلاش و کوشش را می‌کنند که به چاه نیفتند؛ اما وقتی به چاه افتادند، اینها ملائکه غلاظ و شداد هستند که مسئولین تعذیب هستند و اینها را عذاب می‌کنند به دستور خدا، وگرنه تلاش و کوشش آنها این است که اینها به چاه نیفتند.

«فهاهنا امورٌ ثلاثه: » یکی رحمت مطلقه است که آنها به عهده دارند؛ یکی رحمت خاصه است که این فرشتگان رحمت به عده دارند؛ یکی هم کیفری است که ملائکه جهنم به عهده دارند که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا اَمَرَهُمْ﴾.

بنابراین در تمام این امور فرمود ملائکه حضور دارند. «ارجی»؛ یعنی اطراف. حالا اطراف ملائکه هستند، عرش را چه کسی حمل می‌کند؟ عرش مستحضر هستید که به معنای تخت نیست، عرش مقام فرمانروایی است: ﴿ثُمَّ اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ﴾؛[27] [28] [29] یعنی به مقام فرمانروایی، نه اینکه عرش ـ معاذالله ـ تختی باشد که ملائکه آن را حمل می‌کنند. این مقام و منصب فرمانروایی را فرشتگان دارند اجرا می‌کنند. ماموران اجرایی تخت فرمانروایی ملائکه‌ هستند حالا یا هشت نفرند یا کمتر یا بیشتر. ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ﴾، تحت تدبیر عرش الهی هستند: ﴿ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ﴾، ـ معاذالله ـ این نیست که تختی است که خدا سبحان روی تخت قرار می‌گیرد! عرش یعنی مقام فرمانروایی، ﴿فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ﴾ در روایات دارد که این ﴿ثمانِیَه﴾ گذشته از اینکه ملائکه سهمی دارند، «اَرْبَعَةٌ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ اَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِین‌»،[30] آن چهار نفری که از متقدّمین هستند، نوح است و ابراهیم است و موسیٰ است و عیسیٰ (علیهم‌السّلام) و چهار نفری که از متاخّرین هستند، وجود مبارک پیغمبر است و حضرت امیر است و امام حسن است و امام حسین (علیهم‌السّلام) اینها در روایات است که «اَرْبَعَةٌ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ اَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِین‌». این در روایاتی است که ثمانیه را به این ذوات هشت‌گانه تطبیق کرده است. با وجود فرشتگان هم البته منافاتی ندارد.

﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾، امروز ممکن است کسی چیزی را پنهان بکند در درون خود، ولی فردا ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾؛[31] هیچ چیز مکتوم نیست. گاهی خود انسان به صورتی درمی‌آید که تمام اسرار را بیرون می‌آورد، اگر ـ معاذالله ـ یک انسان در دنیا درّنده‌خویی داشت، در قیامت به صورت یک حیوان درّنده درآمد، این با تمام وجود شهادت به درّندگی می‌دهد: ﴿شَهِدُوا عَلَی اَنْفُسِهِمْ﴾،[32] [33] این دستش شهادت می‌دهد. آن ﴿اَلْسِنَتُهُمْ﴾،[34] آن به زبان می‌آید، این شخص به حسب ظاهر انسان است، دست او شهادت می‌دهد که این رومیزی یا زیرمیزی را گرفته است. آن وقت می‌گوید: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا اَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی اَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾[35] اما آن جایی که ـ معاذالله ـ کسی به صورت درّنده درآمده، این ﴿شَهِدُوا عَلَی اَنْفُسِهِمْ﴾؛ تمام وجودش شهادت می‌دهد که درّنده است، چیزی را کتمان نمی‌کند: ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾.

نکته مهم این است که این‌طور نیست که ـ معاذالله ـ علم خدا در دنیا و آخرت فرق بکند، خدا «الیوم» عالم به غیب باشد، فردا عالم به شهادت! همه اشیا برای او مشهود است؛ منتها این غیب و شهادت امر نسبی و تقسیمی و اضافی است؛ یعنی آنچه نزد شما غیب است، نزد او می‌شود مشهود، نه اینکه الآن خدا عالم به غیب باشد؛ یعنی چیزی غیب است؛ مثل اینکه الآن چیزی پشت این دیوار است بعد ما باخبر بشویم که پشت این دیوار چه خبر است. وگرنه آیه 61 سوره مبارکه «یونس» این است که هر کاری که شما انجام می‌دهید، همین که می‌خواهید وارد بشوید: ﴿مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که می‌خواهید وارد بشوید در مشهد ما هستید، دیگر علم غیب ندارد، فردا برای او ظاهر بشود، ندارد. امروز و فردا نزد ذات اقدس الهی مشهود است. برای ماست که تفاوت پیدا می‌کند، ما می‌گوییم: ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾؛[36] الآن برای ما روشن نیست که او مالک امروز هم هست؛ لذا به خودمان اسناد می‌دهیم، من این کار را کردم، این مال من است، مال فلان کس است! کارها را اموال را اشخاص را به دیگری نسبت می‌دهیم. در قیامت معلوم می‌شود که همه اینها تحت نفوذ و سلطه ذات اقدس الهی است. قیامت ظرف ظهور این حقایق است، نه ظرف حدوث این حقایق، وگرنه در دنیا و آخرت برای ذات اقدس الهی همه این امور یکسان مشهود است: ﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾ به لحاظ ماست نه اینکه امروز «لا یُعرض»، فردا «یُعرض». فردا برای شما معلوم می‌شود که همه در معرض ذات اقدس الهی بود، چون آیه 62 سوره مبارکه «یونس» اختصاصی به جایی ندارد، فرمود هر کاری که می‌خواهید بکنید، همین که می‌خواهید وارد بشوید مشهد ماست، مشهود ماست: ﴿اِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که می‌خواهید وارد شوید. «افاض»؛ یعنی حرکت کرد: ﴿ثُمَّ اَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفَاضَ النَّاسُ﴾، که مربوط به عرفات و آمدن از عرفات به مشعر است، «افاض»؛ یعنی حرکت کرد، می‌خواهد وارد بشود. همین که می‌خواهید وارد شوید حرکت کنید، مشهود ماست. این‌طور نیست که حالا امروز خدا عالم به غیب باشد، فردا عالم به شهادت باشد، خیر! امروز و فردا خدا عالم به شهادت است، این غیب و شهادت نسبی است به لحاظ ما.

﴿یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾، حالا نامه اعمال را می‌خواهند بدهند؛ در سوره مبارکه «فرقان» آنجا گذشت که ما ترازویی در قیامت نصب می‌کنیم، اعمال را می‌سنجیم. آن در سوره «اعراف» بود که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[37] ترازو نصب می‌کنیم؛ اما در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» هم افراد را به پنج قسم کرد: سابقین هستند، تابعین‌ هستند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾[38] [39] [40] هستند، عده‌ای هم ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاَمْرِ اللّهِ﴾ هستند، اینها را تقسیم کرد. بعد در سوره «فرقان» فرمود عده‌ای هستند که ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾؛[41] ما برای اینها در قیامت ترازو نمی‌آوریم، ما ترازو می‌آوریم که حق و عمل صحیح و اینها را بسنجیم، فاسد را هم بسنجیم. اگر کسی هیچ عمل صحیحی ندارد، ما چرا برای او ترازو نصب کنیم؟ ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾، وزن را که در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ یعنی ترازویی که ما می‌آوریم، آن کفّه‌ای که سنگ می‌گذارند، آن کفه را می‌گویند وزن. ما این کفّه را که حق است، برای چه بیاوریم؟ او چه آورده است که ما بسنجیم؟ چیزی که نیاورده است؛ منتها درکات او را البته می‌سنجیم که جایش در جهنم کدام درکه است؛ اما آیا اهل بهشت است یا اهل جهنم این ثوابی، خیری، حقّی نیاورده است ما بسنجیم، پس این ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾، البته برای درکات او میزانی است که منافق در درک اسفل است، دیگران نزدیک او هستند. این گروه را فرمود: ﴿لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ﴾.

﴿فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ﴾، حالا گاهی یمین هست، گاهی اَمام هست، در قبال عده‌ای یسار است، یک عده وراء ظهر هست. اینها که اصحاب میمنه هستند: ﴿مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ‌هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ﴾، این به چه کسی می‌گوید؟ آنها که حاضر و ناظر هستند، فرشته‌ها هستند، وگرنه همه مشغول کار خودشان هستند. آیا به مؤمنینی می‌گوید که ساهره قیامت در آنها اثر نگذاشت یا به فرشته‌هایی که ﴿عَلی‌ اَرْجائِها﴾ هستند، به فرشته‌ها می‌گویند بیایید نامه اعمال ما را بخوانید؟ انسان به اینجا می‌رسد که به ملائکه می‌گوید بیایید این نامه اعمال ما را بخوانید، آن روز کمتر کسی است که منتظر باشد نامه عمل دیگری را بخواند، هر کسی گرفتار کار خود است. البته ممکن است عده‌ای در مرحله والا باشند، فرصت داشته باشند که نامه اینها را بخوانند یا ببینند؛ اما این مقدار هست که ملائکه به ملائکه می‌گویند: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا﴾، چون ما غیر از ملائکه نام کسانی را اینجا ندیدیم فرمود: ﴿وَ الْمَلَکُ عَلی‌ اَرْجائِها﴾، اینها که نامه اعمالشان به دست راست است، به ملائکه می‌گویند: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ ٭ اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ﴾، این «ظننت» همان‌هایی هستند که ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾،[42] که گاهی علم به معنی مظنّه است نه اینکه با گمان زندگی می‌کردند، با گمان هرگز زندگی نمی‌کردند: ﴿عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾،[43] [44] با گمان زندگی نمی‌کردند، عالم بودند، قاطع بودند. همان‌طوری که در آن بخش‌های سوره مبارکه «بقره» دارد که اینها کسانی بودند که اگر هم گمان می‌داشتند، قیام می‌کردند؛ چه رسد به یقین! ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾، وگرنه اینها اهل مظنّه نیستند، اینها ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾[45] هستند ﴿یَعْلَمُونَ﴾[46] [47] [48] و امثال آن. اینجا هم ﴿اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی﴾؛ یعنی یقین داشتم نه اینکه من گمان دارم. اگر هم ظن می‌داشتم، گمان می‌داشتم، قیام می‌کردم؛ چه رسد به اینکه یقین داشتم! اینها اهل یقین هستند اهل شهودند، چون «علم الیقین» دارند: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾[49] [50] بودند اینها نه تنها علم حصولی‌شان قطعی است، در مقابل علم شهودی به مقام احسان و به مقام «کانّ» رسیدند، این در بیانات حضرت امیر هست که «فَهُم‌ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛ [51] از این قبیل است.

پرسش: ... مگر اینها ریاکار بودند که به آنها گفته شد: ﴿هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه﴾؟

پاسخ: نه، خوشحال‌ هستند، آنجا جای ریا نیست. در ملکات است، ملکه آدم این است که در برابر حق بگوید بیا این نامه عمل من! «الیوم» هم اگر کسی فرشته را ببیند، اهل‌بیت را ببیند، همین‌طور می‌گوید، چون جا برای احتمال ریا و تخلّف و امثال آن نیست.

وجود مبارک حضرت عبدالعظیم (سلام‌الله‌علیه) ایمانش را به وجود مبارک حضرت‌هادی (سلام‌الله‌علیه) عرضه می‌کند، من این هستم، من این هستم، من این هستم![52] اینها فضیلت است، اینها عَرضه کردن بر اهل‌بیت است، از آنها خواستن که شما ببینید، این یک لذت است، جا برای ریا و اینها نیست، اصلاً در مسئله قیامت جا برای معصیت نیست.

فرمود: ﴿فَهُوَ فی‌ عیشَةٍ راضِیَةٍ ٭ فی‌ جَنَّةٍ عالِیَةٍ﴾، این جنّت عالیه همان است که دارد: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ اَعْیُنٍ﴾[53] همین است. آن مقام، مقام عالی است، خیلی‌ها نمی‌دانند که آنجا چه خبر است، وقتی آنجا رسیدند آگاه می‌شوند. الآن نمی‌دانند، چون نمونه‌اش که در دنیا نیست. وقتی نمونه‌اش در دنیا نباشد، آدم چه تشبیهی بکند؛ لذا این نکره در سیاق نفی است. فرمود هیچ کس نمی‌داند که آنجا چه خبر است. در مسئله فرش مثال زده شد قبلاً که در سوره مبارکه «الرحمن» دارد که ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ اِسْتَبْرَقٍ﴾، [54] «بطائن» جمع بِطانه است، «بِطانه»؛ یعنی آستر. از ابره فرش بهشت خدا خبر نمی‌دهد، می‌فرماید آسترش ابریشم است. ما در دنیا فرشی گران‌تر و قیمتی‌تر و زیباتر از ابریشم که ندیدیم! فرمود آسترش ابریشم است، حالا ابره‌ آن چیست؟ نمونه‌اش نیست تا به ما بگوید که ظهائر آن چیست. فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ اِسْتَبْرَقٍ﴾؛ اما ظهائر آن چیست؟ همین که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ﴾، نمونه‌ آن نیست تا بگویند که ابره‌اش فلان است، فرمود آسترش ابریشم است. اینجا هم از همان قبیل است. فرمود: ﴿فی‌ جَنَّةٍ عالِیَةٍ﴾، این لغت را بشر با آن کار دارد، موجوداتی هستند در عالم، یک؛ برای اینها القابی هست، دو؛ وجود مبارک حضرت امیر آن کسی که آه کشید، فرمود برای چه آه می‌کشی؟ اگر برای آخرت است که «طوبی لک و حسن مآب»، چون آه سلاح کسی است که در راه است: «وَ سِلَاحُهُ‌ الْبُکَاء»؛[55] اما اگر برای دنیاست، من دنیا را تشریح کنم که دنیا جا برای آه کشیدن نیست،[56] البته سخنی در آن است؛ اما از نداشتن آن آه بکشی جا ندارد. چند چیز را نام می‌برد که دو چیزش قابل ذکر کردن است؛ فرمود بهترین غذاهای دنیا عسل است و بهترین پوشاکی‌های دنیا ابریشم است، هر دو کار دو تا کِرم است، برای چه داری غصّه می‌خوری؟ این علی است! آنجا یک چیز دیگر است، آنجا عسل را که کِرم تولید نکرده است، آن ابریشم را هم که کِرم تولید نکرده است. آن عسل را نماز و روزه تولید کرده است، دیگر حالا پشه روی آن بنشیند و مگس روی آن بنشیند اینها نیست. فرمود اگر برای دنیا غصّه می‌خوری، بهترین غذایش عسل است و بهترین لباس و پوشاکش ابریشم است، اینها کار دو تا کِرم است، لذائذ دیگر را هم که گفته پَست است؛ اما اگر برای آخرت است که «طوبی لک و حسن مآب». این روحیه یک روحیه فرشتگی است. به ما می‌گویند این را داشته باش؛ منتها حلال، این همان فرشتگی‌ است.

فرمود: ﴿فی‌ جَنَّةٍ عالِیَةٍ ٭ قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، «قطوف»؛ یعنی چیدن میوه‌هایش. حالا انسان برود روی درخت میوه بچیند که نیست، «دانی»؛ یعنی نزدیک. این‌طور نیست که خانه بهشتی کنار درخت باشد و هر جا درخت است او ویلا بسازد، درخت تابع اوست. اینجا اراده کرده که درخت روییده بشود درخت می‌شود. ذیل آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾‌؛[57] ‌ مرحوم امین الاسلام نقل کرده که چشمه تابع بهشتی است،[58] چون دارد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا﴾‌، چشمه را بهشتی منفجر می‌کند و می‌جوشاند، این‌طور نیست که جایی چشمه باشد بهشتی مجبور باشد کنار آن چشمه اتاق بسازد، هر جا خودش چشمه خواست، درخت هم همین‌طور است. دانی بودن معنایش این نیست که نزدیک خانه‌اش هست، هر جا که او دست بزند هست. چنین عالمی است! ﴿قُطُوفُها دانِیَةٌ﴾، بعد ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً﴾؛ اما ﴿بِما اَسْلَفْتُمْ فِی الْاَیَّامِ الْخالِیَةِ﴾، اینها میوه‌های کار خود شماست. ﴿اُکُلُها دائِمٌ﴾؛ [59] «اُکُل»؛ یعنی «ماکول»، نه «اکل». میوه‌اش دائمی است. این‌طور نیست که فصلی باشد، بعض از مواقع باشد، گاهی نباشد این‌طور نیست. ﴿اُکُلُها﴾؛ یعنی «ما یُؤکَل». «اُکل»؛ یعنی خوراکی. خوراکی او دائمی است، پس فسادپذیر نیست و از بین رفتنی هم نیست.

در بیانات نورانی امام رضا (سلام‌الله‌علیه) عرض کردند حضرت که در جریان حضرت آدم (سلام‌الله‌علیه) بعضی از روایات دارد که گندم بود، بعضی دارد خرما بود، بعضی دارد که درخت دیگری بود! فرمود همه‌اش درست است، چون درخت بهشت هر چه بخواهی میوه می‌دهد، نه اینکه اگر درخت انگور بود به شما خرما ندهد! فرمود تمام روایات درست است، [60]

این مثل دنیا نیست که اگر درخت خرما بود یا مثلاً گندم بود یا برنج بود، میوه دیگری ندهد. هر چه خواستید می‌دهد بعد تشبیه می‌کند؛ مثل عالِم، که عالم هم آن علم را بلد است هم این علم را بلد است هم آن علم را می‌داند هم این علم را می‌داند که یک بهشتی است متحرّک.

امیدواریم ذات اقدس الهی این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌ خود از هر خطری حفظ بفرماید و سعی همه این آقایانی که تلاش و کوشش کردند برای گرامیداشت روز پُر برکت نُه دی، مقبول ذات اقدس الهی باشد!


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo