< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: شرط دوم؛ اعتبار قصد المسافه / فَصل فِی صَلاه المُسافر / کتاب الصلاه
  [2246] مسأله 15: مَبدَأ حِسابِ المَسافَه سُورُ البَلَد أو آخِرُ البُیُوت فِیما لا سُورَ فِیه فِی البُلدانِ الصِّغار وَ المُتَوِسطات، وَ آخِرُ المَحَلَّه فِی البُلدَانِ الکِبَار الخارِقَهِ لِلعادَه، وَ الأحوَط مَعَ عَدَمِ بُلُوغِ المَسافَه مِن آخِرِ البُلدانِ الجَمع وَ إن کانَت مَسافَه إذا لُوحِظَ آخِرُ المَحَلَّه.
 مبدأ محاسبه مسافت شرعی در شهرهای کوچک و بلاد کبیره:
 مبدأ محاسبه کردن مسافت شرعی در شهرهای کوچک و متوسط، از دیوار شهر است درصورتی که شهر، دیوار داشته باشد و اگر شهر دیوار نداشته باشد، باید از آخرین خانه های شهر، مسافت شرعی را حساب کرد. اما مبدأ مسافت در بلاد کبیره، آخر محله است. یعنی هر محله ای برای خودش شهری است. البته احتیاط مستحب آن است که در تفاوت بین آخر محله و آخر شهر، به جمع عمل شود. یعنی یک مرتبه، مبدأ مسافت، آخر محله و مرتبهﻯ دیگر مبدأ مسافت، آخر شهر در نظر گرفته و در تفاوت حاصل بین مسافت شرعی در این دو حالت، به جمع عمل شود. نظر مرحوم امام(ره) نیز همین است و ایشان پیرامون شهر تهران که از بلاد کبیره می باشد، آخر محله را مبدأ مسافت شرعی می دانستند. همچنین در حاشیه ای که بر عروه زده شده، در بلاد کبیره احتمال دیگری نیز مطرح شده که مبدأ مسافت شرعی برای هرکس، منزل خودش می باشد.
 مخالفت اعلام با مرحوم سید(ره) در مبدأ مسافت در بلاد کبیره:
 جمیع اعلام به جز مرحوم امام(ره) با این مسأله مخالفت کرده اند و فرموده اند ملاک، صدق سفر است. یعنی از هرجا که عرفاً صدق کند این شخص سفر خود را شروع کرده، مسافت شرعی شروع می شود. مثلاً به کسی که هنوز از شهر تهران خارج نشده، مسافر گفته نمی شود تا اینکه وارد بیابان شود. بنابراین بلاد کبیره و صغیره در این مسأله با همدیگر تفاوتی ندارند و در هر صورت میزان، صدق سفر است و صدق سفر و عنوان مسافر نیز تا زمانی که انسان هنوز در شهر است و از شهر خارج نشده است، وجود ندارد.
 تفصیل مرحوم نائینی(ره) پیرامون مبدأ مسافت در بلاد کبیره:
  تفصیلی که در کلمات مرحوم نائینی(ره) مطرح شده، این است که اگر در بلاد کبیره، شهرک های مستقل و با فاصله وجود داشته باشد، این مسأله صحیح است و هرکس باید شهرک خودش را میزان قرار دهد. چرا که این شهرک ها نسبت به همدیگر، انفصال و استقلال دارند و صدق سفر با خروج از شهرک، حاصل می شود ولی اگر همهﻯ شهرک ها به همدیگر متصل باشند و حالت وُحدانی داشته باشند، این مطلب صحیح نمی باشد.
 استدلال بر اثبات مبدأ مسافت شرعی:
 اثبات این مسأله ربطی به روایات ندارد بلکه مربوط به صدق عرفیِ موضوع حکم است که عنوان مسافر و سفر می باشد و این عنوان نیز از آیهﻯ شریفهﻯ (وَ إذا ضَرَبتُم فِی الأرض...) [1] استفاده می شود. «ضرب فی الارض» نیز از زمانی که انسان وارد بیابان شود، حساب می شود نه زمانی که انسان هنوز در شهر است. هرچند این مطلب در روایات نیز وارد شده لکن استدلال به روایات، بی مورد است چرا که حکم، بدیهی می باشد و موضوع آن عبارت است از عنوان مسافر و سفر که باید صدق عرفی داشته باشد. علاوه بر این، روایات در این زمینه، مجمل هستند و دلالت واضحی ندارند. مثل صحیحهﻯ زراره که می فرماید «وَ قَد سَافَرَ رَسُولُ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) إلی ذِی خَشَب وَ هُوَ مَسِیرَهُ یَومٍ مِنَ المَدینَه». [2] در این روایت مقصود از «مِنَ المَدینه» از آخر شهر مدینه می باشد. حال آنکه مدینه از جمله بلاد کبیره نبوده است. پس این روایت فایده ای برای ما ندارد.
 *****
 الشَّرطُ الثّانی: قَصدُ قَطعِ المَسافَه مِن حِینِ الخُرُوج فَلَو قَصَدَ أقَلَّ مِنهَا وَ بَعدَ الوُصُولِ إلی المَقصَدِ قَصَدَ مِقداراً آخَر یَکُونُ مَعَ الأوَّل مَسافَه لَم یُقَصِّر ...
 
 شرط دوم؛ اعتبار قَصدُ المَسافَه:
 همهﻯ مطالبی که تا اینجا خواندیم، مربوط به شرطیت خود مسافت می شد ولی از اینجا پیرامون قصد المسافه که شرط دوم می باشد، صحبت می کنیم. یعنی اگر کسی از ابتدا قصد مسافت نداشته باشد و مثلاً از اهواز به قصد شیبان حرکت کند و سپس از شیبان، قصد رفتن به ویس و پس از رسیدن به ویس، قصد رفتن به ملاثانی را داشته باشد، پس از رسیدن به ملاثانی، نمازش تمام است. چون در طول مسیر، هیچگاه قصد چهار فرسخی نداشته است چون هرکدام از این شهر ها تا دیگری، دو فرسخ هستند. لذا اگر این شخص، به همین صورت، بدون قصد چهار فرسخ تا مسجد سلیمان نیز برود، نمازش تمام است. چرا که قصد هشت فرسخ ولو تلفیقی را نداشته باشد.
 *****
 ... نَعَم لَو کانَ ذَلِکَ المِقدَار مَعَ ضَمِّ العَود مَسافَه قَصَّرَ مِن ذَلِکَ الوَقت بِشَرطِ أن یَکُونَ عازِماً عَلَی العَود...
 
 طبق مبنای مرحوم سید(ره) شخصی که از اهواز، قصد رفتن به شیبان و از شیبان، قصد رفتن به ویس و از ویس، قصد رفتن به ملاثانی را می کند، از آنجا که نمی خواهد برای همیشه در ملاثانی بماند بلکه می خواهد به اهواز برگردد، وقتی از ویس، قصد رفتن به ملاثانی را دارد، باید مسافت رفتن تا ملاثانی و برگشتن از ملاثانی به اهواز را به صورت تلفیقی حساب کند و در صورت هشت فرسخ بودن، نمازش را شکسته بخواند. لکن طبق مبنای ما که گفتیم رفتن و برگشتن، هیچکدام نباید کمتر از چهار فرسخ باشند، همچنین طبق مبنای مشهور، چنین تلفیقی کفایت نمی کند و در هر صورت، نمازش تمام است.
 *****
 ... وَ کَذا لا یُقَصِّر مَن لا یَدرِی أیَّ مِقدارٍ یَقطَع کَما لَو طَلَبَ عَبدَاً آبِقاً أو بَعِیراً شارِداً، أو قَصَدَ الصِّید وَلَم یَدرَ أنَّه یَقطَع مَسافَه أو لا ...
 کسی که اصلاً نمی داند چه مقدار می خواهد مسافرت کند و وضعیت سفرش معلوم نیست، نمازش تمام است. مثل کسی که گمشده ای دارد و دنبال گمشده اش می گردد و ممکن است او را در یک فرسخی یا بیشتر پیدا کند. چنین شخصی به دلیل اینکه قصد مسافت را از ابتدا نداشته است، نمازش تمام می باشد.
 *****
 ... نَعَم یُقَصِّرُ فِی العَودِ إذا کانَ مَسافَه ...
 کسی که از ابتدا قصد مسافت نداشته بلکه چند شهر را طی کرده و در هر شهری، قصد رفتن به شهر کمتر از چهار
 فرسخ دیگر را کرده است، درصورتی که قصد بازگشت به وطن خود را داشته باشد و از آن مکان تا وطنش، هشت فرسخ امتدادی باشد، از همانجا که قصد وطن می کند تا زمانی که به وطن برسد، در تمام طول مسیر،باید نمازش را شکسته بخواند.
 استدلال بر اعتبار قصد المسافه در شکسته شدن نماز:
 پس از بیان این فروع مختلفه، اصل مطلب این است که یقیناً قصد المسافه در قصر الصلاه دخالت دارد. دلیل براین مطلب، موثقهﻯ عمار است که عبارت است از: «بِإسنادِهِ (یعنی اسناد محمد بن حسن الطوسی(ره) ) عَن مُحمد بن أحمَدِ بن یَحیِی (که از أجلّ ثقات و صاحب نوادر الحکمه است) عَن أحمَد (احمدی که از عمرو بن سعید نقل می کند، أحمد بنِ حَسنِ بن عَلی بن فَضّال است که از ثقات می باشد) عَن عَمرو (تنها عمروی که از مصدَّق نقل می کند، عَمرو بنِ سَعید المدائنی است) عَن مُصَدَّق ( مُصَدّق بن صَدَقه) عَن عمّار عَن أبی عَبدِالله علیه السلام قَالَ سَألتُهُ عَن الرَّجُل یَخرُجُ فِی حاجَهٍ خَمسَهَ فَراسِخ أو سِتَهَ فَراسِخ فَیَأتی قَریَهً فَیَنزِلُ فِیها ثُمَّ یَخرُجُ مِنها فَیَسِیرُ خَمسَهَ فَراسِخ اُخری أو سِتَهَ فَراسِخ لا یَجُوزُ ذلِک، ثُمَّ یَنزِلُ فی ذلِکَ؟ قالَ علیه السلام: لا یَکونُ مُسافِراً حَتّی یَسِیرُ مِن مَنزِلِه أو قَریَتِه ثَمانِیَهَ فَراسِخ، فَلیَتِمَّ الصَّلاه». [3] حضرت در مورد کسی که از خانه اش بیرون می آید و قصد پنج فرسخ ولو تلفیقی می کند و پس از رسیدن به پنج فرسخی، شش فرسخ تلفیقی دیگر نیز می رود، فرمودند چنین قصدی برای شکسته شدن نماز کفایت نمی کند و نمازش تمام است تا اینکه از منزلش قصد هشت فرسخ بکند. پس معلوم می شود برای شکسته شدن نماز، قصد هشت فرسخ کامل، چه امتدادی چه تلفیقی، لازم می باشد و بدون آن، نماز تمام است. دلالت این روایت بر اعتبار قصد المسافه، کامل می باشد و اصحاب نیز به آن فتوا داده اند، لذا این مطلب، مسلم و قطعی است.
 اختلاف در تمام الموضوع بودن قصد المسافه برای شکسته شدن نماز:
 طبق فتوای مشهور، تمام الموضوع برای شکسته شدن نماز، قصد می باشد. یعنی کسی که قصد مسافت می کند و از حدّ ترخص خارج می شود، نمازش شکسته است حتی اگر مسافت را طی نکند. لذا اگر نماز را بعد از حدّ ترخص شکسته خواند و سپس در نیمهﻯ راه منصرف شد و بدون طی کردن مسافت، برگشت، مشهور فتوا به کفایت نماز شکسته ای که خوانده و عدم لزوم اعادهﻯ آن داده اند لکن این مسأله بین اعلام اختلافی است و منشأ آن، دو صحیحه ای است که مربوط به فرض این مسأله می شوند و با همدیگر تعارض دارند. بدین صورت که صحیحهﻯ أبی ولاد می گوید باید نمازش را اعاده کند ولی صحیحهﻯ زراره می گوید اعاده و قضا لازم نیست. محقق خوئی(ره) می فرمایند این دو روایت تعارض و تساقط می کنند و باید به سراغ سایر ادله برویم. مقتضای سایر ادله نیز لزوم طی کردن هشت فرسخ است. درنتیجه چنین شخصی که منصرف شده و هشت فرسخ را نرفته است، باید نمازش را اعاده کند. این فتوای محقق خوئی(ره) از این جهت است که ایشان به مخالفت با مشهور که به صحیحهﻯ أبی ولاد عمل نکرده اند و طبق صحیحهﻯ زراره فتوا داده اند، اهمیتی نمی دهد. نتیجهﻯ فتوای مشهور و مرحوم سید(ره) که طبق مشهور فتوا داده است، تمام الموضوع و تمام العله بودنِ قصد است. چرا که این شخص با وجود طی نکردن مسافت، نمازش شکسته شده است ولی طبق فتوای محقق خوئی(ره) اینگونه نیست.
 نتیجهﻯ بحث در تمام الموضوع بودن قصد:
 به نظر ما باید شهرت مشهور را بررسی کنیم. اگر شهرت قویه و همانند تسالم باشد، لازم است به آن عمل کرد، ولی اگر در حدّ تسالم نباشد، احتیاج به تتبع بیشتر است که در جای خود پس از مطرح کردن این مسأله، به آن می پردازیم. بنابراین نتیجه ای که تا اینجا حاصل شد، این است که قصد المسافه قطعاً دخالت دارد لکن طی کردن مسافت طبق صحیحهﻯ زراره، لزومی ندارد و قصد، کافی است ولی باتوجه به صحیحهﻯ أبی ولاد و معارضهﻯ آن با صحیحهﻯ زراره، مطلب عوض می شود که در جای خود، بحث آن را مطرح می کنیم.
 *****
  [2247] مسأله 16: مَعَ قَصدِ المَسافَه لایُعتَبَر إتِصال السِّیر فَیُقَصِّر وَ إن کانَ مِن قَصدِهِ أن یَقطَعَ الثَّمانِیَه فِی أیّامٍ، وَ إن کانَ ذَلِکَ إختِیارَاً لا لِضَرُورَهٍ مِن عَدُوٍّ أو بَرد أو انتِظارِ رَفیقٍ أو نَحوِ ذَلِک، نَعَم لَو کانَ بِحَیثُ لا یَصدُقُ عَلَیهِ إسمُ السَّفر لَم یُقَصِّر کَما إذا قَطَعَ فی کُلِّ یَومٍ شَیئاً یَسِیراً جِدَّاً لِلتَّنَزُّهٍ أو نَحوِه، وَ الأحوَط فِی هذِهِ الصُّوَره أیضَاً الجَمع.
 کسی به سفر می رود، لازم نیست قصدش این باشد که تمام مسافت را به طور متصل برود بلکه می تواند برای طی کردن چهار فرسخ، هر روز یک فرسخ برود. به دلیل اطلاق داشتن ادله. البته اگر چهار فرسخ را به صورت تفریحی و آهسته برود به طوری که مثلاً روزی پنجاه متر برود و کل چهار فرسخ را در طول چند ماه طی کند، صدق عرفی سفر نمی کند و نمازش تمام است چرا که چنین مسافرتی در نظر عرف، کالعدم است و خارج از متعارف می باشد و ادله از آن انصراف دارند. مرحوم سید(ره) در ادامه می فرماید احتیاط جمع است. چرا که در اینجا شک داریم واقعاً صدق سفر می کند یا نه، لذا حکم به احتیاط و جمع، مناسب است. والسلام


[1] - سوره نساء آیه 101
[2] - الوسائل 8 : 452 / أبواب صلاه المسافر ب1 ح4.
[3] - الوسائل 8 : 469 / أبواب صلاه المسافر ب4 ح3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo