< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تبعيت بچه از پدر و مادر در حكم وطنيت / فَصل فی قَواطع السَّفر / کتاب الصّلاه
 [2304] مسأله3: لایَبعُد أن یَکونَ الوَلَد تابِعاً لِأبَوَیه أو أحَدِهِما فِی الوَطَن ما لَم یُعرِض بَعدَ بُلُوغِه عَن مَقَرِّهِما وَ إن لَم یَلتَفِت بَعدَ بُلُوغِه إلی التَّوَطُّنِ فِیه أبَداً، فَیُعَدُّ وَطَنُهُما وَطَناً لَه أیضاً إلّا إذا قَصَدَ الإعراض عَنه سَواءٌ کانَ وَطَناً أصلِیاً لَهُما وَ مَحَلاً لِتَوَلُّدِه أو وَطَناً مُستَجَدّاً لَهُما کَما إذا أعرَضا عَن وَطَنِهِما الأصلِی وَ اتِّخَذا مَکاناً آخَر وَطَناً لَهُما وَ هُوَ مَعَهُما قَبلَ بُلُوغِه ثُمَّ صارَ بالِغاً، وَ أمّا إذا أتَیا بَلدَهً أو قَریَهً وَ تَوَطَّنا فِیها وَ هُوَ مَعَهُما مَعَ کونِه بالِغاً فَلایَصدُقُ وَطَناً لَه إلّا مَعَ قَصدِه بِنَفسِه.
 تبعيت بچه از پدر و مادر در حكم وطنيت:
 مرحوم سيد(ره) مى فرمايند بعيد نيست در حكم وطن، بچه تابع پدر و مادر يا يكى از آنها باشد تا زمانى كه از آن مكان، اعراض نكرده باشد. لذا چنانچه بچه بعد از بلوغش از آن محل اعراض كند، حكم وطنيت آن محل برای او ساقط مى شود. مقصود ايشان در اين مسأله، تبعيت تعبديه نيست چراكه در اين رابطه، حكم شرعى وجود ندارد. بلكه از آنجا كه به حسب عرف، بچه پيش پدر و مادرش زندگى مى كند، هر مكانى كه وطن پدر و مادرش باشد، خود به خود وطن بچه نيز به حساب مى آيد. در اين صورت وطن بودن آن محل براى بچه، نيازى به قصد وطنيت از طرف او ندارد. به عبارت ديگر غفلت و عدم التفات او به اين مسأله، ضررى به وطنيت آن محل نمى رساند بلكه وجود ارتكازى آن كافى است.
 علاوه بر صورتى كه آن محل، وطن اصلى بچه باشد و بچه در آنجا متولد شده باشد، صورت ديگر اين مسأله اين است كه آن محل، وطن مستجد باشد. يعنى پدر و مادر، از آن محلى كه بچه در آنجا متولد شده، خارج شده و وطن جديدى اختيار كرده اند و بچه نيز به همراه آنها به وطن جديد رفته است. در هر دو صورت، بچه تابع پدر و مادرش است.
 اما در صورتى كه بعد از بلوغ آن بچه، پدر و مادر او وطن جديدى اختيار كنند و او نيز به همراه آنها به آنجا برود، از آنجا كه به سن بلوغ رسيده است و متوجه مى باشد، خودش بايد قصد جداگانه اى براى وطنيت در مكان جديد داشته باشد. چون وقتى انسان به سن بلوغ مى رسد، شرعا صاحب اختيار خودش مى شود و قصد خودش، ميزان است. لذا اگر او مثل پدر و مادرش تمايل به زندگى در آن مكان را داشته باشد و قصد كند آنجا وطنش باشد، آن محل، وطن او به حساب مى آيد. همچنين اگر بخواهد از پدر و مادرش جدا شود و در آن مكان زندگى نكند، مى تواند از آنها جدا شود.
 نظر ما پيرامون تبعيت بچه از پدر و مادر درحكم وطنيت:
 به نظر ما از جهت صدق عرفى، اين مسأله صحيح است كه بچهﻯ غير مميز در وطن اصلى و مستجد، تابع پدر و مادر است. بعد از بالغ شدن و ادامهﻯ زندگى با پدر و مادر، به نظر عرف از آن جهت كه او نسبت به اين مسأله، غافل است، هر مكانى كه وطن پدر و مادر باشد، وطن بچه نيز به حساب مى آيد. چون بچه ها تا زمانى كه مستقل شوند، با پدر و مادرشان زندگى مى كنند و وطن جداگانه اى ندارند.
 از نظر صدق عرفى وطنيت، اين مطلب درست است ولى همانطور كه ما قبلا نيز اشاره كرديم، براى شكسته يا تمام بودن نماز، صدق وطنيت لازم نيست. چون حكم قصر یا تمام بودن نماز در احكام شرع، مترتب بر عنوان وطن نيست بلكه مترتب بر صدق مسافر و عدم مسافر مى باشد. يعنى اگر عنوان مسافر بر شخصى صدق كند، نمازش شكسته و در صورتى كه عنوان غير مسافر بر او صدق كند، نمازش تمام است و قطعاً عنوان مسافر بر بچه اى كه پيش پدر و مادرش زندگى مى كند و هنوز به سن بلوغ نرسيده است، صادق نيست و نماز او در آن شهر، تمام است. بعد از رسيدن به سن بلوغ در آن مكان، لازم نيست آن شخص در ابتداى بلوغش قصد جديدى كند بلكه در صورت غفلت نيز آن محل، وطن او به حساب مى آيد و عنوان مسافر بر او صدق نمى كند. در نتيجه نماز بچه در مكانى كه با پدر و مادرش زندگى مى كند، در صورتى كه آن مكان، استمرار همان محل سابق باشد چه قبل از بلوغ چه بعد از بلوغ، تمام است.
 فرع ديگرى كه در اين مسأله وجود دارد اين است كه اگر بعد از بالغ شدن، آن شخص به همراه پدر و مادرش به وطن جديدى نقل مكان كنند، خود آن شخص نيز بايد قصد وطنيت كند. به دليل اينكه بعد از بالغ شدن، تبعيت شرعيه اى وجود ندارد و آن شخص، مستقل است. بنابراين اگر آن شخص، نسبت به سكونت در مكان جديد، مخالف باشد و قصد نكند يا مردد باشد، آن مكان، وطن او به حساب نمى آيد. مثل فردى كه در دانشگاه شهر ديگرى قبول شده و بعد از تحصيل نيز نمى خواهد به وطن جدید پدر و مادرش برگردد. چنين شخصى در قصد وطنيت، عرفاً و شرعاً تابع پدر و مادرش نيست و در آن مكان، مسافر به حساب مى آيد. چون از لحاظ شرعى، دليلى وجود ندارد كه انسان در وطنش بايد تابع پدر و مادرش باشد. از لحاظ عرفى نيز وقتى انسان به سن بلوغ مى رسد، مستقل است و در صورتى كه بناى زندگى در مكان جديد را نداشته باشد، عرفاً آن مكان، وطن او به حساب نمى آيد.
 تبعيت بچهﻯ غير مميز در وطن مستجد در كلام مرحوم سيد(ره) و محقق خوئى(ره):
 فرعى كه از كلام مرحوم سيد(ره) برداشت مى شود اين است كه اگر اعراض پدر و مادر از وطن اصلى و انتخاب وطن مستجد، بعد از بلوغ بچه باشد، از جهت اينكه او بعد از بلوغ، مستقل است مى تواند از پدر و مادرش جدا شود و وطن ديگرى براى خود انتخاب كند ولى اگر اعراض پدر و مادر از وطن اصلى، قبل از بلوغ بچه باشد، در قصد وطنيت، بچه نيز تابع پدر و مادرش است و نمى تواند وطن ديگرى براى خود انتخاب كند. محقق خوئى(ره) نيز اين مطلب را بيان كرده اند و استدلال ايشان بر اين مطلب، ادلهﻯ شرعيه اى است كه با مضامينى همچون «عَمدُ الصَّبى خَطاءٌ» بيان شده و معناى آنها، عدم اعتبار قصد صبى و كَلاقَصد بودن آن است. در نتيجه قصد صبى براى اخذ وطنيت، كالعدم است و خود به خود در اين مسأله، تابع پدر و مادرش مى باشد. در اين صورت از آنجا كه نماز پدر و مادر در وطن مستجد تمام است، نماز او نيز تمام مى باشد و قصد او براى اعراض از وطن مستجد، كالعدم است.
 مناقشهﻯ ما نسبت به استدلال محقق خوئی(ره):
 به نظر ما کلام محقق خوئی(ره) قابل مناقشه و محل تأمل است. به دلیل اینکه تنزیلاتی همچون «قَصدُه کَلا قَصد» که در ادلهﻯ شرعیه وارد می شوند، ناظر به آثار شرعیه و تعبدات شرعیه هستند. مثل دلیل «الطّوافُ بِالبیتِ صَلاهٌ» که یک دلیل تنزیلی، به لحاظ آثار شرعیه به حساب می آید. چراکه آثار شرعیه، مجعولات شرعی هستند و در حیطهﻯ اختیار شارع می باشند. یعنی شارع می تواند تعبداً آنها را تعمیم دهد و مثلاً بگوید آثاری که مربوط به نماز هستند، بر طواف نیز مترتب می شوند.
 بنابراین هرگاه تنزیلی در شرع آمد، خود به خود منصرف به آثار و مجعولات شرعیه می شود و ربطی به آثار عقلیه و عرفیه ندارد. لذا تنزیلی همچون «قَصدُه کلا قَصد» که به معنای «نُزِّلَ قَصدُه مَنزِلَهَ العَدَم» است، ناظر به آثار شرعیه ای مثل عقد یا بیع یا چیزهای دیگری که احتیاج به قصد دارند و آثار شرعیه ای که مترتب بر قصد می شوند است و دلالت بر بطلان عقد یا بیع یا آن آثار شرعیهﻯ مترتب بر قصد می کند. لذا قتل عمد برای صبی به منزلهﻯ خطا می باشد. چون قصاص، از آثار شرعیهﻯ قتل عمد که در آن قاتل، قاصد و عامد برای کشتن فردی است می باشد. پس اگر صبی کسی را بکشد ولو قاصد و عامد باشد لکن به دلیل «قَصدُه کلا قَصد»، حکم قصاص مترتب نمی شود و این قتل به منزلهﻯ خطا به حساب می آید که حکم آن، دیه است. نتیجه اینکه این تنزیل، ربطی به آثار عرفیه ای که در حیطهﻯ اعتبار شارع نیستند ندارد. لذا ما نحن فیه نیز که مربوط به صدق مسافر و عدم مسافر می شود، از آنجا که از آثار شرعیه نمی باشد، مشمول این تنزیل واقع نمی شود. پس وقتی بچهﻯ سیزده یا چهارده ساله ای جسارت به خرج دهد و از وطن خود و محل زندگی پدر و مادرش بدون اجازه و رضایت آنها جدا شود و به شهر دیگری برود و متمکن از اقامت در آن وطن مستجد شود، باید نمازش را تمام بخواند- هر چند نماز بر او واجب نیست لکن در مقابل قولی که می گوید عبادات صبی، تمرینی هستند، قول مشهور این است که عبادات صبی، مشروع هستند و راجح و مستحب می باشند- به دلیل اینکه عرفا صدق می کند در آن مکان، مسافر نیست و آنجا وطن او به حساب می آید و دلیل «قَصدُه کلا قَصد» نیز ناظر به آثار شرعیه است و ربطی به آثار عرفیه ندارد. لذا عرفاً وقتی مردم می بینند کسی ساکن شهری شده است، می گویند در این شهر مسافر نیست.
 علاوه بر حکم نماز صبی در صورت اعراض از وطن، خود اعراض و جدا شدن او از پدر و مادرش بدون اجازه و رضایت آنها، مرجوح و مکروه است. چون به سن بلوغ نرسیده است، حکم الزامی و حرمت برای او وجود ندارد ولی این عمل او، حداقل مرجوحیت دارد. لذا احتمال دارد بگوئیم تمام بودن نماز او می تواند از جهت معصیت یا مرجوحیت سفرش باشد.
 خلاصه اینکه ما نسبت به این مطلب محقق خوئی(ره) که فرمودند از جهت اینکه قصد صبی کَلا قَصد است، اعراض او از وطنش، اعتباری ندارد، با ایشان همراهی نمی کنیم و نظرمان مساعد نیست. چون تنزیلات شرعیه ناظر به آثار عرفیه ای که شرع در آنها دخالتی ندارد، نیستند.
 *****
 [2305] مسأله4: یَزُولُ حُکمُ الوَطَنِیَه بِالإعراض وَ الخُرُوج وَ إن لَم یَتَخِذ بَعدُ وَطَناً آخَر، فَیُمکِن أن یَکُونَ بِلاوَطَن مُدَّهً مَدِیدَه.
 حکم کسی که از وطن خود اعراض کرده و وطن جدیدی اتخاذ نکرده است:
 اگر شخصی از وطنش اعراض کند و از آنجا خارج شود ولی هنوز مکان دیگری را به عنوان وطن خود اتخاذ نکرده باشد، حکم وطنیت برای وطن قبلی او، ساقط می شود و می تواند برای مدت زیادی بدون وطن باشد. در این صورت اگر این شخص ملحق به افرادی شود که «بُیُوتُهُم مَعَهم» هستند و حالت جهانگردی داردند، از جهت عنوان «مَن یَکونُ بُیُوتُهُم مَعَهم»، نمازش تمام می شود ولی اگر در آن حد نباشد، تا زمانی که وطن جدیدی اتخاذ کند، نمازش شکسته است. دلیل این مسأله واضح است و آن این است که عرفاً با اعراض و خروج از وطن، وطنیت ساقط می شود.
 *****
 [2306] مسأله5: لایُشتَرَطُ فِی الوَطَن إباحَهُ المَکان الَّذی فِیه، فَلَو غَصَبَ داراً فِی بَلَدٍ وَ أرادَ السُّکنی فِیها أبَداً یَکونُ وَطَناً لَه، وَ کذا إذا کانَ بَقاؤُه فِی بَلَدٍ حَراماً عَلَیه مِن جَهَهِ کونِه قاصِداً لِارتِکابِ حَرام، أو کانَ مَنهِیاً عَنه مِن أحَدِ والِدَیه أو نَحو ذلِک.
 عدم اشتراط اباحهﻯ مکان یا اباحهﻯ سفر در صدق وطنیت:
 در صدق وطنیت نسبت به وطن مستجد، لازم نیست انسان خانهﻯ حلالی از خود داشته باشد بلکه اگر در مکانی قصد وطنیت کند و در خانهﻯ غصبی ساکن شود، بازهم صحیح است. به دلیل اینکه با قصد وطنیت، صدق وطنیت و مسافر نبودن به وجود می آید هر چند انسان به واسطهﻯ غصب، عمل حرامی مرتکب شود. همچنین اگر هدف انسان از آمدن به مکان جدید، فعل حرامی مثل دزدی باشد و سفر او حرام باشد و استقرار او در این مکان برای چنین هدفی نیز حرام باشد، باز هم این مکان، وطن او به حساب می آید و آثار وطنیت نیز مترتب می شود. چون صدق وطنیت، یک امر عرفی است که ربطی به حلال یا حرام بودن آن ندارد.
 والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo