< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: قصد عشره و احکام مترتب بر آن / فَصل فی قَواطع السَّفر / کتاب الصّلاه
 الثاني مِن قَواطِعِ السَّفَر العَزمُ عَلى إقامَهِ عَشَرَه أيّام مُتَوالِيات فِي مَكانٍ واحِد مِن بَلَدٍ أو قَريَهٍ أو مِثلِ بُيُوتِ الأعراب أو فَلاهٍ مِن الأرض أو العِلم بِذلِك وَ إن كانَ لا عَن إختِيارٍ وَ لا يَكفِي الظَّنُ بِالبَقاء فَضلاً عَن الشَّك و اللَّيالِي المُتَوَسِطَه داخِلَهٌ بِخَلافِ اللَّيلَهِ الاُولى وَ الأخِيره فَيَكفِي عَشَرَهَ أيّام وَ تِسعَ لَيال...
  کفایت علم به اقامت ده روز در انقطاع سفر:
 در جلسهﻯ گذشته گفتیم یکی از قواطع سفر، قصد عشره و اقامت ده روز در مکانی است. روایات زیادی در این مورد در باب پانزدهم از ابواب صلاه مسافر وارد شده که اگر نگوئیم متواتر، حداقل مستفیضه هستند و برخی از آنها، صحاح و معتبر می باشند. آن چیزی که نوعاً در روایات ذکر شده است، قصد عشره و تصمیم به اقامت ده روز می باشد. علاوه بر آن، جایی که کار دست انسان نباشد و نتواند نسبت به مدت سفر تصمیم بگیرد ولی علم به اقامت ده روز داشته باشد، از باب صحیحیهﻯ زراره ملحق به صورت قبلی می شود. حضرت در این صحیحه می فرمایند «إذا دَخَلتَ أرضاً فَأیقَنتَ أنَّ لَکَ بِها مُقام عَشَرَهَ أیّام فَأتِمَّ الصَّلاه...» [1] . یعنی اگر در محلی وارد شدید که یقین دارید ده روز می مانید، باید نماز را تمام بخوانید. لذا اگر انسان قصد نداشته باشد بلکه فقط علم به اقامت ده روز داشته باشد، بازهم نمازش تمام است ولو اقامت او غیر اختیاری و قهری باشد.
 مطلب دیگر اینکه اگر انسان قصد اقامت ده روز ندارد، طبق صحیحهﻯ زراره حداقل باید علم به آن داشته باشد. اما اگر نه قصد داشته باشد نه یقین بلکه ظن به اقامت ده روز داشته باشد، دلیلی که شامل آن بشود نداریم.
 لزوم متوالی بودن اقامت ده روز:
 مطلب دیگر اینکه این ده روز باید متوالی و پشت سر هم باشند. پس اگر دو روز بماند سپس خارج شود و دوباره سه روز دیگر بماند و خارج شود تا در نهایت ده روز به صورت متفرقه کامل شود، کفایت نمی کند. چون اولاً انصراف «عَشَرَه أیّام» به ده روز متوالی است، ثانیاً اقامت ده روز باید در سفر واحد باشد. حال آنکه اگر انسان از آن مکان خارج شود و دوباره برگردد، سفر دیگری به حساب می آید و اقامت ده روز در طول سفرهای متعدد حاصل می شود که کفایت نمی کند.
 عدم دخول شب اول و شب آخر در اقامت ده روز:
 تعبیر «عَشَرَه ایّام» که جمع «یوم» است، دو اطلاق دارد. گاهی بر کل شبانه روز بیست و چهار ساعت- اطلاق می شود و گاهی نیز بر خصوص نهار اطلاق می شود که از صبح تا غروب آفتاب است. در ما نحن فیه و جاهای دیگر که قرینه ای وجود ندارد، انصراف و متبادر از لفظ «یوم»، معنای دوم که از اول صبح تا غروب است و شامل شب نمی شود می باشد. چراکه بسیاری از موارد استعمال لفظ یوم، در این معنی می باشد. لذا ظهور عمدهﻯ این لفظ، در خصوص نهار می باشد. البته نسبت به ابتدای آن اختلافی وجود دارد. محقق خوئی(ره) می فرمایند نهار، از طلوع آفتاب حساب می شود ولی مشهور این است که از طلوع فجر حساب می شود.
 در این صورت وقتی انسان قصد عشره می کند، شب اول و شب آخر عشره، داخل در آن نیستند. چون مراد از یوم، نهار است و شب داخل در موضوع حکم نیست. در نتیجه اگر ده روز کامل در آن مکان بماند، کفایت می کند. اما شب هایی که متخلل بین ده روز هستند، بالتبع و خود به خود داخل هستند. چون انسان حق ندارد از آن مکان خارج شود. لذا نمی تواند شب های میانی، از آنجا خارج شود و روز برگردد. داخل بودن تبعی لیالی متوسطه به این دلیل است که موضوع اصلی حکم، نهار است ولی از جهت عدم جواز خروج، شبهای میانی نیز قهراً داخل می شوند ولی شب اول و آخر، قطعاً داخل در موضوع نیستند.
 *****
 ...وَ يَكفِي تَلفِيقُ اليَومِ المُنكَسِر مِن يَومٍ آخِر عَلى الأصَح فَلَو نَوَى المُقامَ عِندَ الزَّوال مِن اليَومِِ الأوَّل إلى الزَّوال مِن اليَومِ الحادِي عَشَر كَفى وَ يَجِبُ عَلَيه الإتمام وَ إن كانَ الأحوَط الجَمع...
 کفایت تلفیقی بودن ده روز:
 مرحوم سید(ره) می فرمایند نهار تلفیقی نیز صحیح است. توضیح اینکه اکر کسی از ساعت ده صبح وارد مکانی شود، آن روز به صورت کامل برای او حساب نمی شود. در نتیجه روز یازدهم باید تا ساعت ده صبح بماند تا ده روز کامل ولو به صورت تلفیقی حاصل شود. در این مسأله تفاوتی نمی کند انسان قبل از ظهر وارد آن محل شود یا بعد ظهر بلکه هر مقدار که کسر باشد باید از روز یازدهم جبران شود. دلیل این مطلب نیز صدق عرفی است. چون موارد کمی وجود دارد که انسان رأس طلوع فجر وارد شهری شود و ده روز بماند بلکه در اکثر موارد، انسان در طول روز به آن محل می رسد. لذا وقتی گفته می شود ده روز کامل باید در آن محل بماند، می توان ده روز را به صورت تلفیقی حساب کرد. چراکه در نظر عرف ده روز، اعم از تلفیقی و امتدادی است و امتدادی بودن آن نیز که انسان مقید شود از ابتدای طلوع فجر در مکانی حاضر باشد، نادر است. لذا این شرط خود به خود منصرف به فرد متعارف که تلفیقی است می شود. در این صورت شب آخر که همان شب یازدهم است، به تبع روز یازدهم داخل در ده روز می شود و در نتیجه آن شخص ده شب در آن محل می ماند و واجب است نمازش را تمام بخواند هر چند احتیاط مستحبی در جمع خواندن است.
 *****
 ...وَ يُشتَرَطُ وَحدَهُ مَحَلِّ الإقامَه فَلَو قَصَدَ الإقامَه فِي أمكِنَهٍ مُتَعَدِّده عَشَرهَ أيّام لَم يَنقَطِع حُكمُ السَّفَر كأن عَزَمَ عَلَى الإقامَه فِي النَّجَفِ وَ الكُوفَه أو فِي الكاظِمين وَ بَغداد أو عَزَمَ عَلى الإقامَه فِي رُستاقٍ مِن قَريَهٍ إلى قَريَهٍ مِن غَيرِ عَزمٍ عَلى الإقامَه فِي واحِدَهٍ مِنها عَشَرَه أيّام وَ لا يَضُرُّ بِوَحدَهِ المَحَل فَصلُ مِثلِ الشَّطِّ بَعدَ كَونِ المَجمُوعِ بَلَداً واحِداً كَجانِبَي الحِلَّهِ وَ بَغداد وَ نَحوِهِما وَ لَو كانَ البَلَد خارِجاً عَن المُتَعارَف فِي الكِبَر فَاللّازِم قَصدُ الإقامَه فِي المَحَلَّهِ مِنه إذا كانَت المَحَلّات مُنفَصِلَه بِخِلافِ ما إذا كانَت مُتَّصِلَه إلا إذا كانَ كَبِيراً جِدّاً بِحَيثُ لا يَصدُق وَحدَهُ المَحَل وَ كانَ كَنِيَّهِ الإقامَهِ فِي رُستاقٍ مُشتَمِلٍ عَلى القُرى مِثلُ قُسطَنطَنِيه وَ نَحوها.
 عدم کفایت اقامت در مکانهای متعدد:
 اقامت ده روز باید در مکان واحدی مثل یک شهر یا یک روستا یا در خانه ها و چادرهای اعراب بادیه نشین یا قطعه ای از بیابان باشد. یعنی نمی توان ده روز بین دو مکان، مثل اهواز و ملاثانی اقامت کرد و در صورت اقامت، قصد عشره باطل و نماز انسان شکسته می شود. چراکه مقداری از ده روز در یک محل و مقدار دیگر آن را در محل دیگر اقامت کرده است. مرحوم سید(ره) برای تعدد مکان، به اقامت بین نجف و کوفه یا بین کاظمین و بغداد مثال می زنند که در آن زمان جدای از همدیگر بوده اند ولی الان هر دو متصل شده اند.
 همچنین اقامت در رستاق که به مجموعهﻯ روستاها و دهستان گفته می شود، صحیح نیست و وحدت محل را از بین می برد. لذا اقامت ده روز باید در یک روستا باشد. اما اگر مسافت بین آنها خیلی کم باشد اشکالی ندارد.
 اگر انسان قصد قطعی به اقامت ده روزه در یکی از روستاها را داشته باشد ولی بین ده روز تصادفاً به روستای دیگری برود و به آنجا سر بزند و زود برگردد به طوری که طول نکشد، اشکالی ندارد و قصد عشرهﻯ او از بین نمی رود. اما اگر قصد او از ابتدا این باشد که ده روز را هم در این روستا باشد هم در آن روستا، قصد عشره اش باطل می شود. چون انصراف و متبادر از ادله، وحدت محل می باشد. وحدت محل نیز تا جایی که متصل به آن محل است صدق می کند ولی جایی که منفصل است، مشمول وحدت محل نمی شود.
 شهر واحدی که یک رودخانه از وسط آن می گذرد، مثل حلّه و بغداد و اهواز، یک محل به حساب می آید. چون مجموع آن، شهری به نام اهواز است و رودخانه، مضرّ به وحدت محل نمی باشد. همچنین اگر شهر واحدی نباشد بلکه دو مکان متصل باشند که فقط یک رودخانه بین آنها فاصله است، باز هم محل واحدی به حساب می آیند.
 اگر شهری، ازجملهﻯ بلاد کبیره و کلان شهرها باشد، در صورتی که محلات آن، منفصل از همدیگر باشند، هر محلهﻯ آن، حکم محل واحدی را دارد. مثل محلات مسجد سلیمان که از همدیگر فاصله دارند و هر کدام نیز جمعیت زیادی دارند. اما کل مسجد سلیمان، از جملهﻯ بلاد کبیره به حساب نمی آید و اگر چند برابر وضع موجودش باشد، این حکم درباره اش مصداق پیدا می کند. اما اگر محلات یک کلان شهر مثل شهر تهران، متصل باشند، همهﻯ آن شهر، محل واحدی به حساب می آید مگر اینکه آن شهر به قدری بزرگ باشد که اگر کسی از یک طرف آن به سمت دیگر آن برود، گفته شود مسافرت کرده است و در نتیجه عرفاً محل واحد به حساب نیاید. در این صورت حتی اگر محلات آن متصل باشند، باز هم هر محله را باید به عنوان محل واحد به حساب آورد و در آن محله، قصد عشره کرد. مثل قسطنطنیه که در آن زمان به استانبول ترکیه گفته می شد.
 نظر محقق خوئی(ره) پیرامون صدق وحدت محل در بلادکبیره:
 محقق خوئی(ره) در ذیل این مسأله می فرمایند آن چیزی که معتبر است، صدق وحدت بلد است و بزرگی آن تا زمانی که متصل باشد، ضرری به وحدت محل نمی رساند مگر اینکه طول آن شهر به پنجاه فرسخ برسد تا بتوان گفت هر محلهﻯ آن باید محل واحد به حساب بیاید ولی اگر طول آن، دو یا سه فرسخ باشد و وحدت محل صادق باشد، کل آن، محل واحد به حساب می آید. مثل اهواز که طول آن به سی کیلومتر می رسد.
 لذا در شهر تهران که محلات آن متصل است، هیچکدام از مراجع قائل به ملاک بودن محله نشده اند و آن را شهر واحدی به حساب آورده اند و فقط مرحوم امام(ره) قائل به ملاک بودن محله در تهران شده اند.
 به نظر ما نیز ملاک میزان بودن محله در یک شهر، این است که اگر کسی از یک محلهﻯ آن شهر به محلهﻯ دیگر برود، باید صدق سفر کند. حال آنکه در تهران چنین چیزی صدق نمی کند.
 *****
 [2309] مسأله 8: لا يُُعتَبَرُ فِي نِيَّهِ الإقامَه قَصدُ عَدَمِ الخُرُوج عَن خِطَّهِ سُورِ البَلَد عَلَى الأصَح بَل لَو قَصَدَ حال نِيَّتِها الخُرُوج إلى بَعضِ بَساتِينِها وَ مَزارِعِها وَ نَحوِِها مِن حُدُودِها مِمّا لا يُنافي صِدق اسمِ الإقامَه فِي البَلَد عُرفاً جَرى عَلَيه حُكمُ المُقِيم حَتّّى إذا كانَ مِن نِيَّتِه الخُرُوج عَن حَدِّ التَّرَخُص بَل إلى ما دونَ الأربَعَه إذا كانَ قاصِداً للعَود عَن قَرِيب بِحَيثُُ لا يَخرُج عَن صِدقِ الإقامَه فِي ذلِك المَكان عُرفاً كَما إذا كانَ مِن نِيَّتِه الخُرُوج نَهاراً وَ الرُّجُوع قَبلَ اللَّيل.
 صور مختلف خروج از محل قصد عشره:
 مرحوم سید(ره) در این مسأله، دو مطلب را بیان می کنند. مطلب اول اینکه وقتی انسان در شهری قصد عشره می کند، بساتین و باغات آن شهر نیز جزء ملحقات و توابع آن شهر به حساب می آیند. لذا انسان می تواند از شهر بیرون برود و از صبح تا ظهر یا بعدازظهر در باغات اطراف شهر بماند. به نظر ما نیز این مطلب صحیح است و صدق عرفی بر آن دلالت می کند.
 مطلب دیگر اینکه اگر انسان در شهری قصد عشره کند و بخواهد تا قبل از چهار فرسخ از شهر خارج شود و برگردد، در صورتی که زمان آن کوتاه و در حدّ یکی دو ساعت باشد، اشکالی ندارد. ملاک این مسأله، کوتاهی زمان و ملاک مسألهﻯ قبل، تابع بودن بساتین نسبت به شهر است. لذا برای رفتن به باغات، کوتاهی زمان شرط نیست ولی رفتن به کمتر از چهار فرسخ، منوط به قلت زمان است. چون میزان، صدق عرفی اقامت ده روزه در آن مکان است و عرف، خروج از شهر در مدت کوتاه را مخلّ به این اقامت نمی داند.
 مرحوم سید(ره) در این مسأله، مثالی بیان کرده اند که مقداری مبالغه آمیز است و آن مربوط به کسی است که در شهری رحل اقامت گزیده لکن صبح به بیرون از شهر تا قبل از چهار فرسخ می رود و شب برای خواب برمی گردد. به نظر ما نیز این مقدار خروج از شهر، محل اشکال است ولی در حد یکی دو ساعت اشکال ندارد.
 البته برخی از مراجع و فقها می فرمایند اگر انسان تمام روز را از شهر خارج شود و تا کمتر از چهار فرسخ هر کجا برود اشکالی ندارد. مرحوم اراکی(ره) قائل به این نظریه بودند و اقامت را اینگونه معنا می کردند که باید مقرّ و رحل اقامت انسان در آن مکان باشد و شب را نیز در آن مکان بخوابد. چون رحل اقامت، منصرف به استراحت در شب است و خداوند روز را برای بیرون رفتن و گشت زدن قرار داده است. لذا محل اقامت انسان به معنای محل بیتوته و آرامش اوست که شأن شب است.
 به نظر ما این نظریه مشکوک است و اینگونه معنی کردن اقامت، کمی جرأت می خواهد و احتیاط را نباید از دست داد. لذا معنای اقامت، ماندن در آن محل است و خروج از آنجا از صبح تا شب، محل اشکال است.
 والسلام


[1] - الوسائل 8: 500 / أبواب صلاه المسافر ب15 ح9.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo