< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

96/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائلی درنیت/کیفیت احرام/احرام/اعمال عمره تمتع/کتاب الحج؛

بحث به فروع نیت احرام رسید. احرام اجزایی دارد؛ اول نیت سپس لبس الثوبین و بعد از آن تلبیه است.

ملاحظه فرمودید که بحث نیت در عروه، طولانی و قدری خارج از حد لزوم است. لذا به جلد ۲۸ تقریرات آقای خویی(ره) که آن طول و تفصیلات عروه را نیاورده‌است، مراجعه کردیم.

عدم اعتبار تلفظ و کفایت اخطار به بالمسألة ۱۷۷: لا يعتبر في صحّة النيّة التلفظ و لا الإخطار بالبال، بل يكفي الداعي كما في غير الإحرام من العبادات.

می‌فرماید: در نیت، تلفظ شرط نیست. البته گفتیم: تلفظ نیت، مستحب است. محقق خویی(ره) نیز در شرح به استحباب آن اشاره نموده‌است. در شرح می‌فرماید:

نعم، يستفاد من جملة من الأخبار استحباب التلفّظ بالنيّة في خصوص باب الحجّ، للأمر به في النصوص.[1]

ایشان به روایاتی اشاره نموده‌است که اولین روایت صحیحه حماد است.

منها: صحيح حماد "اللّٰهمّ إنّي أُريد أن أتمتع بالعمرة إلى الحجّ على كتابك و سنّة نبيّك، و إن شئت أضمرت الّذي تريد"[2] اگر بخواهی می‌توانی نیت را از دل بگذرانی.

و منها: صحيحة معاوية بن عمار في حديث «اللّٰهمّ إنّي أُريد التمتّع بالعمرة إلى الحجّ على كتابك و سنّة نبيّك (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم).[3] در این روایت هم تلفظ به نیت موجود است. البته گفتیم: اخطار به بال هم لازم نبوده و نیت عبارت از داعی است.

و منها: صحيح ابن سنان «إذا أردت الإحرام و التمتّع فقل: اللّٰهمّ إنّي أُريد ما أمرت به من التمتّع بالعمرة إلى الحجّ».[4] این همان عبارتیست که برای نیت گفته‌شده‌است.

می‌فرماید: البته در بعضی از روایات امر به اضمار آمده‌است؛ یعنی نیت را تلفظ نکرده و تنها از دل بگذراند. مثل صحیحه منصور بن حازم: "أمرنا أبو عبد اللّٰه (عليه السلام) أن نلبّي و لا نسمِّي شيئاً (به زبان چیزی نگوییم) و قال: أصحاب الإضمار أحب إليّ"[5] (کسانی که اضمار می‌کنند در نظر من محبوب‌تر هستند.)

آنجا امر به تلفظ آمد و اینجا این طور می‌گوید. لذا برای جمع بین دو دسته باید قائل به تفصیل شد. اصحاب این دسته دوم از روایات را بر تقیه حمل کرده‌اند. مخاطب این روایات اهل مدینه بودند که وظیفه شان از نظر شیعه تمتع است. لکن تمتع خلاف تقیه بود؛ چون عمر مخالفت کرد. لذا از زمان عمَر، حج تمتع برداشته شد. لهذا حج تمتع امری خلاف تقیه‌ای بود. لذا اگر اشخاصی از عامه در آنجا باشند، اضمار بهتر است. پس اصل اولی استحباب تلفظ است. اما اگر منشئی برای تقیه بود، تقیه بهتر از اضمار است. البته امروزه ترسی وجود ندارد و همه آزادند که هر کار می‌خواهند انجام دهند.

عدم اعتبار عزم بر ترک محرمات در صحت احرام

مسألة ۱۷۸: لا يعتبر في صحّة الإحرام العزم على ترك محرماته[6]

قبلا گفتیم: ترک محرمات مقوم نیت احرام نیست. مقوم انجام اعمالیست که بر مکلف واجب است؛ یعنی اصل نیت احرام، نیت تلبیه است. تلبیه جزء اصلی احرام است و اینکه انسان آن را در نیت بیاورد، یعنی توجه داشته باشد که تلبیه به چه معناست و این که محقق احرام است. تلبیه به معنای تعهد انجام اعمال است. "لبیک اللهم لبیک" یعنی تعهد می‌دهم که مناسک شرعی را انجام دهم. لبیک یعنی خدایا امر تو را به انجام حج و عمره اجابت کردم. این ها در لبیک، مستتر است. فلذا نیت احرام همان نیت تلبیه است؛ چون مقوم احرام، همان تلبیه است.

وقتی تلبیه گفته شد، دیگر نمی‌توان حج و عمره را نیمه رها کرد؛ یعنی اتمام آن واجب است. از سوی دیگر محرماتی که به احترام حج، حرام است را باید ترک کند. ترک محرمات احرام نیز با نیت مترتب می‌شود، ولی مقوم احرام، همان تلبیه است. یعنی همه این احکام با تلبیه می‌آیند.

اگر مکلف در هنگام نیت، نسبت به محرمات احرام غافل باشد، نیت او صحیح است. چون نیت احرام، نیت ترک محرمات نیست که در صورت غفلت، باطل شود. لذا نیت تلبیه، برای صحت کافی است.

همچنین اگر حاجی با توجه و بدون غفلت تصمیم به انجام تروک حج داشت، در صورتی که محرمات، مبطل حج نباشند، نیت و احرام باطل نمی‌شود؛ هرچند اجمالا تصمیم به انجام محرمات داشته باشد و در اثناء مرتکب آن‌ها شود. البته بعضی از محرمات، کفاره دارند. لکن باید توجه داشت که بعضی از تروک مثل مجامعت النساء، مبطل حج و عمره مفرده‌اند. احتیاطا استمناء هم به مجامعت، ملحق است.

اما اگر انجام محرمات در عمره مفرده، قبل از اتمام سعی و در حج، قبل از اتمام وقوفین باشد، حج باطل است و یجب علیه حجة الإفساد من قابل. در این صورت باید کفاره را -که بدل است- پرداخت و حج را کامل کند. همچنین باید حج را در سال بعد هم انجام دهد. این حجة الافساد و برای مکلف بسیار سخت است.

مشهور عمره تمتع را به عمره مفرده ملحق کرده‌اند. اما صاحب جواهر(ره)، پس از طرح همه ادله قول مشهور رد می‌کند. همچنین معاصرین و اعلام گفته‌اند: دلیل درستی بر مبطل بودن انجام محرمات در عمره نداریم. الاظهر عدم البطان. پس حساب عمره تمتع، جدا شد و حج تمتع ماند. اگر حاجی تصمیم دارد که در زمان نیت احرام و قبل از اتمام وقوفین، مرتکب تروک شود، عمل او مبطل بوده و لازم است که از ابتدا نیت کرده و احرام ببندد. زیرا نیت او چنان است که از ابتدا نیت نصف حج را داشته‌است؛ یعنی از اول نیت کرده که خدایا قصد انجام نیمی از اعمال حج را دارم. چنین احرامی باطل است. حالا که جزئی از نیت او انجام مبطل در اثنای حج است، کاّن حج او تا آخر صحیح نیست و در حقیقت، نیت کرده که نصف حج انجام دهد. لذا وقتی مبطل را آورد، مابقی حج باطل می‌شود؛ ولو اینکه بر او واجب است که ادامه حج را انجام دهد. اما صحیح نیست که عمل او یک حج حساب شود.

مساله ما مثل نماز ظهری است که مصلی نیت آن را می‌کند، اما قصد قطعی دارد که در رکعت دوم یا سوم نماز را باطل کند. در این صورت نیت و نماز باطل است. برای اینکه ماموربه چهار رکعت است و قصد کرده که نماز ظهرش را سه رکعت بخواند پس باطل است. محل بحث ما نیز همین است؛ زیرا قصد از ابتدا قصد اتیان مبطل در اثناء را داشته‌است. پس از اول، قصد انجام حج من اوله الی آخره نداشته‌است. لذا نیت او باطل خواهد بود.

قصد اتیان مبطل در صورت توجه به مبطلیت، قصد بطلان عمل است. ولی اگر قصد مبطل بدون توجه به این نکه باشد -یعنی مثلاً یادش نیست که آن عمل، مبطل است- در اینجا اشکالی ندارد؛ چون قصد او ابطال عمل نبوده‌است. درباب روزه هم همین‌طور است. یعنی اگر از روی فراموشی قصد غذا خوردن کند، روزه‌اش صحیح است.

اما در صورت توجه به مبطلیت، عمل را عمدا انجام دهد، آن عمل مبطل خواهد بود. با این حال در واقع، قصد او خود به خود، قصد ابطال هم داشته‌است. در ما نحن فیه هم می‌گوییم: اگر توجه داشت که آن عمل مبطل است، از ابتدا قصد حج کامل نداشته‌است.

حدوثاً و بقاءً إلّا الجماع و الاستمناء.

استمناء هم در این حکم، ملحق به جماع است.

فلو عزم من أوّل الإحرام في الحجّ على أن يجامع زوجته أو يستمني قبل الوقوف بالمزدلفة أو تردد في ذلك، بطل إحرامه على وجه.[7]

"علی وجه" اشاره به وجهی است که انسان از ابتدای نیت احرام را برای حج داشته‌باشد؛ یعنی محرم شود که حج را تا آخر انجام دهد. اما در صورتی که نیت انجام نیمی از حج را داشته باشد، نیت، احرام و حج او باطل خواهد شد.

بنا بر ادله وارده در عمره مفرده، جماع قبل از اتمام سعی، موجب بطلان است. ولی در عمره تمتع، دلیل تمامی بر این مطلب نداریم. لذا معاصرین فتوا به بطلان عمره تمتع در این حال نداده‌اند.

وقتی حجی از ابتدا باطل باشد، انجام محرمات احرام هم سبب وجوب کفاره نیست؛ چرا که احرام او از ابتدا باطل بوده و اصلا منعقد نگشته.

تلبیه و مستندات روایی آن

امر دوم از اجزاء احرام، تلبیه است. محقق خویی روش انجام تلبیه را اینگونه بیان می‌کند،

و صورتها أن يقول: لبّيك اللّٰهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، و الأحوط الأولى إضافة هذه الجملة: إنّ الحمد و النعمة لك و الملك، لا شريك لك لبّيك. و يجوز إضافة لك إلى الملك بأن يقول: و الملك لك لا شريك لك لبّيك[8]

روایت دارد که واجب و فریضه فقط چهار لبیک اول است. اما در مورد باقی فرموده: "الاحوط الاولی"؛ یعنی احتیاط مستحب و شاید هم بگوییم: مستحب بوده و احوط نمی‌خواهد؛ زیرا در صحیحه معاویه بن عمار، به آن تصریح شده‌است. با توجه به تصریح در صحیحه معاویة بن عمار، آنچه که از تلبیه واجب است این چهار لبیک است؛ یعنی اول:لبیک، دوم: اللهم لبیک، سوم:لبیک، چهارم: لاشریک لک لبیک.

این چهار لبیک، واجب و بقیه مستحبند. فلذا هر چه روایت درباب تلبیه داریم که بیش از اینها را بیان کرده، همه مستحبند. تیمناً و تبرکاً روایت آن را هم می‌خوانیم. روایات در باب ۴۰ از ابواب احرام است.

روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: تُحْرِمُونَ كَمَا أَنْتُمْ فِي مَحَامِلِكُمْ تَقُولُ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ بِمُتْعَةٍ بِعُمْرَةٍ إِلَى الْحَجِّ.[9]

این روایت، صحیحه است. اگر فقط این روایت را داشتیم، می‌گفتیم: همه آنچه که روایت فرموده، واجب است.

روایت دوم: وَ عَنْهُ (یعنی عن الحسین بن سعید. چرا که وی صاحب کتاب است و محمد بن الحسن در روایت قبل فرموده به اسناد من عن الحسین بن سعید) عَنْ فَضَالَةَ وَ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: التَّلْبِيَةُ أَنْ تَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ ذَا الْمَعَارِجِ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ دَاعِياً إِلَى دَارِ السَّلَامِ ...

در ادامه روایت می‌فرماید: این تکبیرات را بعد از هر نماز واجب و مستحب و جاهای دیگر، تکرار کن. سپس می‌فرماید: وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنَ التَّلْبِيَاتِ الْأَرْبَعِ الَّتِي كُنَّ فِي أَوَّلِ الْكَلَامِ وَ هِيَ الْفَرِيضَةُ وَهِيَ التَّوْحِيدُ وَ بِهَا لَبَّى الْمُرْسَلُونَ...[10]

از میان این عبارات طولانی طولانی فقط همان چهار تلبیه‌ی اول واجب و الباقی مستحبند.

البته باید متذکر شد که تفصیل بین مستحبات و واجبات، به این شکل وجود دارد، در زمان ائمه نبوده و نوعا بیان ائمه بیان وظائف بوده، و تفکیکی بین واجب و مستحب ننموده‌اند. اینها سنت رسول خدا هستند و ائمه هم این سنت را تبیین کرده‌اند. لهذا و به دلیل اهمیت آن، بیان ایشان چنین است که ملاحظه می‌شود. لکن از زمان علامه به بعد، واجبات و مستحبات، به این صورت از یکدیگر جدا شده‌اند. مثل این شده‌است که مستحبات اهمیتی ندارند و حال آنکه در مواردی خیلی تاکید هم بر همین مستحبات داریم؛ مثلا گفته شده: وقت نماز مغرب تا یک ساعت بعد از غروب است و حال آنکه وقت واجب آن تا نیمه شب است.

در اکثر روایات، وقت نماز مغرب تا زوال حمره مغربیه دانسته شده که حدود یک ساعت یا کمی بیش‌تر، بعد از اول مغرب است. این از بابت اهتمام به مستحبات است.

در هر حال حضرت(ع) تصریح دارند که مقدار واجب، چهار لبیک اول است. فریضه در اینجا به معنی واجب بوده و الباقی مستحبند. به همان چهارتکبیر، پیامبران الهی تلبیه گفته‌اند و چون ممکن نیست که تلبیه پیامبران باطل باشد، معلوم می‌شود که همان چهار تکبیر کفایت می‌کند.

روایات دیگر هم به همین‌ شکل هستند که اضافه بر چهار تلبیه واجب، مستحبات را نیز ذکر کرده‌اند. اکثر این روایات "ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک لبیک" را نیز آورده‌اند. لهذا این قسمت نیز اهمیت دارد و معمولا همراه آن چهارتکبیر ابتدایی، ذکر می‌شود. اما اذکار بعد از آن همچون "لبیک ذاالمعارج و...." که مستحب نیز هستند و تنها در بعضی از روایات آمده، در مناسک و رساله های عملیه ذکر نمی‌شوند.

بعد سیدنا الاستاذ می‌فرماید: و يجوز إضافة لك إلى الملك بأن يقول: و الملك لك لا شريك لك لبّيك.[11] اضافه "لک" بعد از "والملک" جایز است ولی در اکثر روایات، این کلمه وجود ندارد. البته شاید در بعضی از روایات موجود باشد؛ ولی ما هر چه نگاه کردیم، ندیدیم. هم روایات وسائل، در محلهایی که در معرضش بود را دیدیم و هم به مستدرک نگاه کردیم، ولی چیزی ندیدیم. اما راجع به این اضافه می‌گوییم:آوردن آن، جایز است؛ زیرا آوردن مستحبات، بدون قصد ورود، اشکالی ایجاد نمی‌کند. همچنین محقق خویی(ره) هم که آن را ذکر کرده‌است، یقینا مستندی در روایات یافته. التبه ما مقداری که نگاه کردیم، در روایت اول و دوم و سوم که روایت عمر بن یزید از امام صادق است و روایت چهارم که روایت عبدالله بن سنان از امام صادق است و روایت پنجم، چیزی در این مورد نیامده. لکن روایات بسیارند.

تصحیح این اضافه بدون اگر قصد ورود هم ممکن است؛ چون بنا بر قاعده من بلغ که می‌فرماید: "من بلغه منی ثواب علی عمل فعمله التماس ذلک الثواب کان له ذلک و ان کان رسول الله لم یقله"[12] گفتیم: اگر ما موردی را در روایتی ندیدیم، ولی در فتاوای اصحاب بود، کافی است.

اصل قاعده من بلغ با احادیث تقریبا مستفیض یا متواترند ثابت شده‌است. ما سابقا نقدی در قاعده داشتیم؛ ولی بالاخره قدر متیقنی دارد و این روایتی که از پیامبر وارد شده بی معنا نیست. لذا در حد قدر متیقن می‌توان به آن عمل نمود ولی بعضی قائل به بیش از قدر متیقن شده‌اند.

روایت دارد که "من بلغه منی ثواب علی عمل". کلام مجتهد که فتوا می‌دهد و می‌گوید: فلان چیز مستحب است، دلالت التزامي دارد بر نقل ثواب از پیامبر. لذا اگر مقداری جستجو کرده ولی روایتی نیافتیم، لکن یقین هم نداریم که آن مجتهد اشتباه کرده و احتمال صحت کلام او را می‌دهیم، نقل استحباب توسط مفتی، به دلالت الالتزامي، نقل ثواب از پیامبر است. منظور از پیامبر کل دین است. نقل از ائمه، نقل از پیامبر و نقل از پیامبر نقل از خداست. لذا می‌گوییم: مراد نقل از کل دین است. ائمه و پیامبر و خدا فرقی نداشته و همه در یک مسیرند. و "مِنّي" که پیامبر فرمود، منظور تنها شخص پیامبر نیست. اگر نقل ثواب از امام صادق (ع) شد، آن هم نقل از پیامبر است و فرقی ندارد. پس ولو استحباب به دلالت التزامی باشد، کافی است.

البته در هر صورت، رعایت احتیاط خوب است.

وجوب یادگیری الفاظ تلبیهمسألة ۱۷۹: على المكلّف أن يتعلّم ألفاظ التلبية

همان طور که واجب است الفاظ نماز را یاد بگیرد تا درست ادایشان کند، تلبیه و اعمال حج را هم باید یاد بگیرد تا علی وجه صحیح اتیان نماید.

و يحسن أداءها بصورة صحيحة كتكبيرة الإحرام في الصلاة.

مثلا تکبیرة الاحرام، حمد و سوره و بقیه اذکار را در نماز، واجب است یاد گرفته شوند.

و لو كان ذلك من جهة تلقينه هذه الكلمات من قبل شخص آخر.[13]

اگر بتواند، باید خودش یاد بگیرد و اگر نتوانست یا فرصت نشد، باید با تلقین بگوید؛ یعنی کسی را بگذارد که کلمه کلمه بگوید و این شخص تکرار کند. این هم عیب ندارد.

چنانچه هیچ کدام انجام نشد؛ یعنی نه تعلم و نه تلقین نشد، امر دائر بین دو استنابت و ملحون خواهد ماند؛ ملحون یعنی همان غلط‌هایی را که بلد است، بگوید. البته احوط جمع است؛ یعنی ملحون را بخواند و نائب هم بگیرد، تا نایب نیابتاً از طرف او اذکار را بگوید. ولی اقوی - به واسطه معتبره مسعدة بن صدقة-کفایت ملحون است.

لمعتبرة مسعدة بن صدقة، قال: "سمعت جعفر بن محمّد (عليه السلام) يقول: إنّك قد ترى من المحرم من العجم (غیر عرب) لا يراد منه ما يراد من العالم الفصيح و كذلك الأخرس في القراءة في الصلاة و التشهّد و ما أشبه ذلك، فهذا بمنزلة العجم، و المحرم (یعنی عوام الناسی که کلمات فصیحه را بلد نیست و آن‌ها را در اثر کم سوادی و عوام بودن غلط تلفظ می‌کند) لا يراد منه ما يراد من العاقل المتكلم الفصيح[14] (آن چیزی که خداوند از عوام می‌خواهد، غیر از چیزی است که از عالم فصیح می‌طلبد.) این فرمایش، صریح در این است که چیزی که می‌توانند بخوانند ولو غلط باشد، کفایت می‌کند.

محقق خویی "مسعدة" را تایید می‌کند. تایید ایشان احتمالا! به واسطه ورود در اسناد کامل الزیارات است. لکن ایشان، ابتدا این ملاک را در تصحیح راوی کافی می‌دانست، ولی در اواخر از این مبنا عدول کرده و آن را تمام ندانستند. البته بعداً ما دو-سه راه دیگر برای تصحیح اینها پیدا کردیم. یک راه، روایت مشایخ ثقات است که صفوان بن یحیی و ابن بی عمیر و محمد بن ابی نصر بزنطی هستند. راه دیگر که راه مشکلی است، عبارتست از راویانی که در اسناد روایات نوادرالحکمه‌اند. شیخ صدوق به تبع استادشان -ابن الولید- فرمودند: همه اسناد نوادرالحکمه صحیحند؛ مگر یک فهرست ۲۵ نفره. آن فهرست هم مشخصند. نوادرالحکمه در دستمان نیست ولی با قرائنی می‌توانیم به روایات آن دست پیدا کنیم. هرچه پیدا شد سندش را مشخص می‌کنیم؛ در صورتی که آن ۲۵ نفر در سند نبود صحیح هستند. این تصحیح با تایید ابن‌الولید و شیخ صدوق است که یقینا از نجاشی، بالاترند و بالتبع این تایید نیز از تایید نجاشی و شیخ طوسی بالاتر است.

ابن ولید استاد شیخ صدوق بوده و شیخ صدوق نیز اعاظم است. ایشان در رجال هم تخصص داشته‌اند؛ هر دو این گونه هستند. شاهد رجالی بودن ایشان، استثناء همان ۲۵ نفر است. ایشان تحقیقاتی داشتند و صاحب تحقیق و نظر در رجال بودند. این هم یک راه است.

حالا باید "مسعدة"را بررسی کنیم. این دو راه را محقق خویی(ره) قبول نداشته و مطرح نکرده‌است. حال آنکه بسیار راه‌های خوب و بدون مناقشه‌ای هستند. چرا که ابن الولید رسماً و صریحاً مطرح و شیخ صدوق هم از ایشان نقل کرده‌است و این نقل هم ثابت است. شیخ صدوق درباره ابن الولید می‌فرماید: "ما صححه شیخی و استادی ابن الولید انا اصححه". من مقلد استادم ابن الولید هستم. اینگونه به ابن الولید، اعتماد دارد. در هر صورت لازم است که مسعدة بررسی شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo