< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دوران بین نسخ و تخصیص
 مقدمه
 موارد تقدیم اظهر بر ظاهر را می خواندیم ، صورت اول تعارض میان عام و اطلاق بود که گذشت ، صورت دوم دوران میان اطلاق شمولی و بدلی بود که در جلسه گذشته بحث آن را کامل کردیم امروز رسیدیم به مسئله دوران بین نسخ و تخصیص ، این مسئله دو صورت دارد .
 دوران میان نسخ و تخصیص
 صورت اول که هیچ ثمره ای هم بر آن مترتب نیست این است که متکلّم ابتدا عام راگفته مثلا گفته اکرم العلماء، سپس مدتی مثلا ده سال گذشته و بعد دلیل خاص را آورده و گفته لا تکرم فسّاق العلماء، حالا این دلیل دوم اگر مخصِّص دلیل اول باشد یعنی از اول مراد مولی از اکرم العلماء، علمای عدول بوده نه همه علما. ولی اگر ناسخ باشد یعنی اکرام همه علما واجب بوده لکن وجوب اکرام علمای فاسق یک اَمَدی داشته، زمان آن که رسیده حکم وجوب آنها برداشته شده است (نه اینکه از اول اکرامشان واجب نبوده باشد). ثمره این صورت چیست ؟ برای ما ثمره ای ندارد چون ما اهل دوره ای هستیم که دلیل عام و دلیل خاص هر دو نزد ما وجود دارد و با هم به دستمان رسیده است . بله، برای گذشتگان و مخاطبین کلام ثمره داشته است، ثمره اش هم این بود که وقتی عالم فاسقی را اکرام می کردند اگر دلیل دوم ناسخ باشد اکرام آنها امتثال تکلیف بوده. ولی اگر مخصِّص باشد یعنی مولی از اول مرادش از امر به اکرام، اکرام علمای عدول بوده و عبد در ازای اکرام علمای فاسق فقط ثواب انقیادی گیرش می آید. ولی برای ما که دلیل عام و خاص با هم به دستمان رسیده و دیگر می دانیم مراد مولی از امر به اکرام، اکرام علمای عدول است دیگر ثمره ای ندارد.
 صورت دوم این است که ابتدا متکلم دلیل خاص را گفته باشد مثلا گفته اکرام علمای فاسق حرام است ، بعد از مدتی گفته أکرِم العلماء، ظهور دلیل عام شامل عادل و فاسق می شود، حالا تکلیف چه می شود ؟ دو احتمال وجود دارد ،
 اول اینکه دلیل عام ناسخ دلیل خاص باشد یعنی اکرام علمای فاسق تا دیروز حرام بوده الان دیگر نیست .
 دوم اینکه دلیل اول مخصِّصِ عام باشد یعنی متکلم اعتمادا علی البیان (المخصِّص) السابق ذکر العموم وارید منه ما عدی الخاص .
 لذا امر دائر است میان اینکه عام ناسخ دلیل اول باشد یا اینکه دلیل اول مخصّص عام باشد، در این صورت برای ما ثمره دارد زیرا اگر دلیل عام ناسخ باشد اکرام فاسق هم واجب می شود ولی اگر دلیل اول مخصص باشد دیگر اکرام فاسق تحت دایره عموم اَکرِم قرار نمی گیرد. پس خلاصه می بینید که مسئله دوران امر بین نسخ و تخصیص گاهی هم برای ما ثمره دارد.
 تقدّم تخصیص بر نسخ
 اینجا حرفها مختلفی زده شده لکن به نظر ما بهترین حرفی که گفته شده این است که احتمال تخصیص مقدم است زیرا تخصیص زیاد و شایع و متعارف است به خصوص در لسان روایات، از باب همین کثرت است که می گویند ما من عام الا و قد خُصَّ . به خلاف نسخ، نسخ یک چیز عجیبی است، کم اتفاق می افتد و متعارف نیست و احتمال نسخ در برابر تخصیص احتمال ساقطی است. حرف خوبی است لکن در مقابل هم عده ای گفته اند قبول داریم که وقوع تخصیص بسیار بیشتر از وقوع نسخ است لکن صرف کثرت التخصیص و قلّت نسخ فقط افاده ظن می کند و افاده یقین نمی کند و ما نمی توانیم به این مقدار بسنده کنیم زیرا إنّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئا.
  از همین رو صاحب کفایه که متوجه اشکال بوده کلام و نحوه بیان خود را تغییر داده و طوری بیان کرده که کسی نتواند اشکال بگیرد و اینگونه گفته که لاجل کثرت التخصیص و ندرت النسخ، نزد عرف کلام قوّت ظهوری در تخصیص پیدا می کند و لذا حد اقل این است که کلام در تخصیص اظهر از نسخ است [1] . این چه اظهری است؟ اظهر عرفی، هر چه در نظر عرف اقوی باشد اظهر است و در تعارض اظهر مقدّم بر ظاهر می شود و از ظهور به خاطر اظهر چشم پوشی می کنیم. این حرف خوبی است و مطابق صناعت اصولی هم هست.
 بررسی اشکال امکان وقوع نسخ در زمان ائمه علیهم السلام
 بحث بعدی که اینجا شده این است که نسخ در زمان ائمه امکان دارد یا ندارد ، زیرا بحث ما مخصوص زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که نیست ، خیلی از روایات مربوط به زمان ائمه علیهم الصلاه و السلام هستند لذا عده ای اشکال کرده اند که نسخ مربوط به تشریع است و تشریع از جانب خداوند است که توسط جبرئیل نازل می شده و دفتر تشریع بعد از پیامبر اکرم بسته شده، زمان ائمه زمان بیان و توضیح احکام است نه زمان اصل تشریع، در مقام بیان است که عام و خاص پیش می آید و احوال و اطوار مختف پیدا می شود و باید جمع میان ادلّه کنیم اما اصل تشریع و نسخ شریعت ربطی به زمان ائمه ندارد.
 جواب محقق خوئی و اثبات امکان وقوع نسخ در زمان ائمه علیهم السلام
 در اینجا آقای خوئی سماجتی کردند و سعی کرده اند که جواب بدهند بدین صورت که معنای نسخ، انتهای اَمَد حکم است، اگر نسخی در زمان یکی از اهل بیت صورت گرفت بدین معنا نبوده که در زمان ایشان حکم الهی تغییر بکند بلکه بدین معناست که از زمان رسول الله صلّی الله علیه و آله سلّم که این حکم را بیان فرمودند این حکم تاریخ انقضائی و تاریخ سر رسیدی داشته است (مثلا صد سال) و از همان اول هم برای پیامبر اکرم این سر رسید معلوم بوده و خداوند او را مامور به بیان این سر رسید به امامان بعدی می کند و علمش سینه به سینه گشته تا به زمان مثلا امام باقر علیه السلام رسیده است و امام باقر بیان فرمودند [2] .
 اشکال به محقق خوئی و ردّ وقوع نسخ در زمان ائمه علیهم السلام
 جواب ما این است که از لحاظ امکان عقلی فرمایش محقّق خوئی صحیح است، لکن اینکه چنین نسخی در خارج واقع نشده تقریبا مجمع علیه است . از مجموع معتقدات شیعه چیزی که فهمیده می شود این است ما نَنسَخ مِن آیه او نُنسِها نأتِ بخیر مِنها او مِثلها [3] مربوط به زمان پیامبر است، حالا ما یک امکان ذاتی درست بکنیم به دردمان نمی خورد زیرا می دانیم که واقع نشده است.
 همین مقدار بود که در زمان امیر المومنین علیه الصلاه و السلام گاهی می دیدند کسی کاری را انجام میدهد مثلا مسح علی الخُفّین می کرد از او می پرسید چرا این کار را می کنی ؟ طرف جواب داد من خودم دیدم که پیامبر مسح علی الخفّین کرد ، حضرت پرسید این دیدن تو قبل از نزول سوره مائده بود یا بعد از نزول سوره مائده ؟ طرف تاملی کرد و گفت قبل از نزول سوره مائده ، حضرت فرمودند بارک الله ، یک چیزهایی بوده ولی با نزول سوره مائده نسخ شده. نسخ در همین حد در شریعت آمده.
 یا مثلا آیه نجوا ، یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدّموا بین یدی نجواکم صدقات [4] ، حضرت امیر می فرمایند آیه فی القرآن لم یعمل بها احد غیری ، یک دینار داشت رفت خورده کرد ، صرّافیش کرد به ده درهم، هی می رفت یک در هم صدقه میداد می آمد نجوی می کرد ، حضرت می فرماید کار خاصّی هم نداشتم فقط می خواستم به آیه عمل کرده باشم، این آیه که نازل شد تمام نجوا قطع شد و انگار همه اعتصاب کردند، آیه بعدی نازل شد أأشفقتم ان تقدّموا بین یدی نجواکم صدقات فإذ لم تفعلوا فتاب الله علیکم [5] .... خلاصه این آیه دستوری است که فقط حضرت امیر به آن عمل کرده است و بعدش هم نسخ شد.
 خلاصه این موارد نسخ مواردی اند که نادرند و زیاد هم نیستند بلکه در طرف مقابلش ادلّه ای داریم که حلال محمّد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه اینها نشان میدهد که بعد از پیامبر باب این چیزها بسته شده و هر چه که پیامبر فرمودند به قوّت خودش باقی است، زمان ائمّه زمان بیان است و بیان احکام به ید اهل بیت علیهم الصلاه و السلام بوده است.


[1] کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص238.
[2] مصباح الاصول، ابوالقاسم خوئی، ج3، ص385.
[3] بقره/سوره2، آیه107
[4] مجادله/سوره58، آیه12
[5] مجادله/سوره58، آیه13

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo