< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: صورت سوم از نوع سوم/ انقلاب نسبت/ تعادل و تراجيح
 صورت سوم
 در فرمایشات سیدنا الاستاد رسیدیم به صورت سوم از نوع سوم، در این صورت هم مانند دو صورت گذشته میان دو دلیل عام تباین بر قرار است و با یکدیگر تعارض دارند، از طرف دیگر دو مخصِّص بر این دو عام وارد شده اند که نسبت میان این دو مخصِّص عموم و خصوص من وجه است و خود مخصِّصها در ماده اجتماع با یکدیگر تنافی و تعارض دارند. الان حکم این دو مخصِّص چیست؟ آیا می توانند دو عام را تخصیص بزنند؟
 پاسخ می دهیم که باید از دو نظر بررسی شود، یکی از حیث مادّه اجتماعِ دو مخصّص و دیگری از حیث مادّه افتراق هر کدام از دو مخصِّص. اما در مورد ماده اجتماع باید بگوییم که در تخصیص تقدّم خاص بر عام از باب اقوائیّت در حجّیت است، اگر خودش حجّت نباشد چگونه یک دلیل دیگر را تخصیص بزند؟ نمیتواند، دو مخصِّص وقتی نسبتشان عموم و خصوص من وجه است در مادّه اجتماعِ خود تعارض دارند و حجّت فعلی نیستند(در مادّه اجتماع) چه برسد به اینکه حجّت اقوی باشند. مخصِّصی که خودش در بعض افرادش حجّت نیست چگونه همان بعض افراد را از تحت عام خارج بکند؟ نمی تواند.
 اما در ماده افتراق مشگلی نداریم در دو دلیل خاص در ماده افتراق خود حجّت هستند لذا هر کدام می توانند عام را در ماده افتراق تخصیص بزنند.
 حالا وقتی دو مخصِّص در ماده افتراق خود تخصیص بزنند دو عام را چه اتفاقی می افتد؟ نسبت دو عام از تباین تبدیل می شود به عموم و خصوص من وجه. چگونه؟ به این صورت که دو دلیل خاص ماده افتراق را نمی توانند از تحت دو عام خارج بکنند و فرض ما این است که دو دلیل عام تعارض کلّی دارند و همه افرادشان مشترک است، لذا ماده اجتماع تحت هر دو عام باقی می ماند، هر کدام از مخصِّصها ماده افتراق خود را از تحت یک عام خارج میکند، به تبع هر کدام از عامها (به واسطه تخصیصی که خورده اند) یک ماده افتراق با عام دیگر پیدا می کنند. پس نتیجتا دو دلیل عام ما یک میده اجتماع پیدا میکنند و دو ماده افتراق، پس نسبتشان از تباین تبدیل شد به عموم و خصوص من وجه. و دو عام تعارض در ماده اجتماع می کنند. [1]
 
 مثال صورت سوم
 قدری مطلبش ثقیل بود مثالش هم طولانی است و به دقّت کافی احتیاج دارد:
 عام اول : أکرِم العلماء.
 عام دوم : لا تُکرِم العلماء.
 مخصِّص اول : لا تُکرِم النحویّین.
 مخصِّص چهارم : یَجِب اکرام عدول العلماء.
 ابتدا دو مخصِّص را با یکدیگر مقایسه می کنیم و می بینیم که نسبتشان عموم و خصوص من وجه است، ماده اجتماعشان نحوی عادل می باشد، ماده افتراق مخصِّص اول نحوی فاسق و مادّه افتراق مخصِّص دوم عادل غیر نحوی است. به هر حال هر دو مخصِّص در ماده اجتماع نمی توانند تخصیص بزنند به دلیل ابتلاء به معارض، وقتی فی نفسه حجّت نیستند پس قهرا دو عام را هم نمی توانند تخصیص بزنند، نتیجه این می شود که هر دو عام(أکرِم و لا تُکرِم) شامل مادّه اجتماع (عادل نحوی) می شوند.
 از سوی دیگر هر دو مخصِّص در ماده افتراقشان حجّت هستند، حجیّتشان هم مقدّم بر عامّین می شوند و می توانند دو عام را تخصیص بزنند زیرا همیشه خاص نسبت به عام قرینیّت دارد، لذا تخصیص که میزند این دو اتفاق می افتد:
  1. مخصِّص اول نحوی فاسق را از تحت عام اول خارج میکند، لذا موضوع عام اول منحصر می شود در : 1- نحوی عادل(که مادّه اجتماع دو خاص بود) 2-سایر علمای غیر نحوی اعم از فاسق و عادل.
  2. مخصِّص دوم علمای عدول را از تحت لا تُکرِم(عام دوم) خارج میکند، لذا موضوع عام دوم منحصر می شود در: 1- نحوی عادل(که مادّه اجتماع دو خاص بود) 2- سایر علمای فاسق، چه نحوی و چه غیر نحوی.
 لذا همینطور که میبینید دو دلیل عام هم نسبتشان عموم و خصوص من وجه شد، زیرا موضوع نحوی عادل که مادّه اجتماع دو دلیل خاص بود مادّه اجتماع دو دلیل عام هم هست. دو مخصِّص در مادّه اجتماع خود حجّت نبودند لذا نمی توانند دو عام را در مادّه اجتماع تخصیص بزنند. از سوی دیگر هر دو عام مادّه افتراق هم دارند که در عام اول علمای غیر نحوی و در عام دوم علمای فاسق می باشد، لذا می بینید که نسبت دو عام از تباین به عموم و خصوص من وجه تبدیل شد.
 
 ثمره انقلاب نسبت در صورت سوم
 می بینید که انقلاب نسبت در این صورت حاصل شد ولی این انقلاب نسبت ثمره ندارد زیرا فی الواقع چه قائل به انقلاب نسبت باشیم در این صورت چه نباشیم تفاوتی ندارد، برای توضیح مطلب لازم است مسئله را از هر دو حیث بررسی کنیم.
 فرض اول این است که اگر انقلاب نسبت را قبول نداشته باشیم، در این صورت ببینیم چه اتفاقی می افتد، خب دو عام تعارض کلی دارند و مقتضای قاعده اولیه تساقط است، لذا رجوع به دو دلیل خاص می کنیم، این دو هم که خودشان باز عامّین من وجه هستند و در مادّه اجتماع تعارض می کنند، باز هم مقتضای قاعده اولیه تساقط است ولی در مادّه افتراقشان حجّت هستند، لذا ماده اجتماع را از مدلول دو خاص کم می کنیم الباقی حجّت است نتیجه این می شود:
  1. اکرام نحویّین واجب نیست غیر از نحوی عادل.
  2. اکرام عدول علما واجب است غیر از نحوی عادل.
  3. در موضوع نحوی عادل که مادّه اجتماع دو عام است هم گفتیم که مقتضای قاعده اولّیه تساقط است، بعد باید ادلّه تعبدیّه را بررسی کنیم، اگر مرجّحی وجود داشت به آن عمل می شود در غیر این صورت دو قول وجود دارد، قول اول تساقط است و قول دوم تخییر.
 دلیل اینکه برخی انقلاب نسبت را قبول ندارند هم این است که همه مثلا چهار دلیل را در یک رتبه می دانند و می گویند چه وجهی برای تقدّم خاص وجود دارد در حالی که در همین مرتبه عام مبتلا به معارض است و تکلیف تعارض هم باید معلوم شود، نه اینکه تخصیص بزنید و بعد بگویید به واسطه تخصیص مشگل تعارض حل شد این وجهی ندارد. لکن به نظر ما خاص بر عام مقدّم می شود زیرا مخصِّص قرینیت دارد و رتبه قرینه مقدّم بر ذی القرینه است.
 فرض دوم این است که اگر انقلاب نسبت را قبول داشته باشیم، در این صورت هم دقیقا همان نتیجه فرض قبل را می دهد، یعنی در مادّه اجتماع(نحوی عادل) مقتضای قاعده اولیه تساقط است، سپس دو مخصِّص هر کدام یک عام را تخصیص میزند امّا نتیجه باقی مانده دقیقا همان نتیجه ما قبل است.


[1] مصباح الاصول، ابوالقاسم خوئی، ج3، ص402.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo