< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مجدد روایات داله بر جواز تقلید
بحث در این بود که در باب تقلید ما سیره عقلا را داریم و این سیره هم غیر مردوعه است و مورد قبول شرع واقع شده است، برای اثبات عدم الردع گاهی استدلال به سکوت می شود و گاهی هم بالاتر از سکوت، بلکه دلیل علی الامضا داریم، در ما نحن یه از نوع دوم است یعنی در روایات داریم که دستور داده اند به برخی از اصحاب که فتوی بدهند و به دیگران هم می فرمودند از آنها تقلید بکنید، از جمله روایت ابان بن تغلب را خواندیم که امام علیه السلام به ابان فرموده بودند «إجلس في مسجد المدينة وأفت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك»[1]، دو روایت دیگر هم از امام رضا خواندیم که در یکی امام سائل را ارجاع فرمود به زکریّا بن آدم «قال: شُقّتي بعيده ولست أصل إليك في كل وقت، فمن من آخذ معالم ديني؟: من زكريا ابن آدم القمي المأمون على الدين والدنيا»[2] در روایت دیگر خود سائل از حضرت پرسید که آیا می شود به یونس بن عبد الرحمن مراجعه کنم؟ امام جواب دادند که می توانی مراجعه کنی. [3]
ما هم این را اضافه کردیم که به حسب سیره و تاریخ می دانیم که چنین سیره ای در زمان پیامبر بوده و خلفا عن سلف دأب اصحاب بر همین بوده از زمان پیامبر و این جریان هم مورد تایید ائمه بوده و در برخی آیات هم آمده مثلا در آیه نفر و سوال که در جلسه گذشته خواندیم.
شبهه: موضوع روایات إجتهاد است یا إخبار؟
لکن یک شبهه ای هست و آن این است که فرق است بین رجوع الجاهل به عالم –که در این صورت تقلید می کند از آن مجتهد- وبین اینکه کسی خبر بدهد و شنونده اعتماد بکند، صرف نقل فتوی که می شود إخبار نمی شود فتوی و در باب حجیت خبر ثقه بحث می شود، این ربطی هم به بحث ما ندارد بحث ما در اجتهاد در إعمال رای است، إعمال رای باید بکند تا کشف بکند قول معصوم را، قوه اجتهاد را باید به کار بگیرد خیلی وقتها هم معلوم نیست به قول معصوم برسد حقیقتا، خیلی جاها حمل عام بر خاص می کند، حمل مطلق بر مقیّد می کند، برخی نصوص را حمل بر تقیّه می کند. حالا روایاتی که گفته شد در باب تقلید آیا واقعا ناظر به این نوع دوم است و آیا در زمان ائمه اصلا ما چنین مواردی داشته ایم که روایات ناظر به آن بوده باشند یا اینکه فقط ناظر به نوع اول هستند؟
جواب ما از اشکال
جواب ما این است که در زمان امام صادق به بعد کم کم اجتهاد هم در میان شاگردان ایشان زیاد شد، نظر به اینکه روایات زیاد شدند و نیاز به مقاسه پیدا شد و علی الخصوص روایات جعلی هم زیاد شدند، امام صادق فرمود «خدا لعنت بکند مغیره بن سعد را، دسّ فی کتب اصحابی احادیث لم یقل بها ابی»[4] لذا اجتهاداتی مانند کشف احادیث صحیح از احادیث جعلی، پیدا کردن حکم واقعی از تقیه، إعمال قواعد جمع عرفی مانند حمل عام بر خاص و حمل مطلق بر مقیّد و حتی إعمال برخی از قوااعد تعارض که در مقبوله عمر بن حنظله آمده بود خب این روایت مال زمان امام صادق(ع) بوده و نشان می دهد از زمان امام صادق دیگر این مباحث مطرح بوده، البته دسترسی به امام معصوم راحت بود و هرکجا را که با مشکل مواجه می شدند مراجعه می کردند ولی هر کجا هم که نمی توانستند مراجعه بکنند از ادله ای مانند مقبوله استفاده می کردند و این روایات در زمان ایشان بوده، لذا به ابان می فرمایند فتوی بده نمی فرماید نقل حدیث کن، یا می فرماید به زکریّا بن آدم رجوع بکن نه برای أخذ حدیث بوده، بلکه برای أخذ فتوی یعنی او احادیث مختلف و فتاوی اصحاب را در دست داشته و از میان آنها اظهار نظر می کرده و فتوی می داده.
پس این اشکال که گفته شد اساسی ندارد لکن این را هم باید پذیرفت که اجتهاد در آن زمان به سختی الان نبوده، زیرا در آن زمان قرائن صدق داشته اند و خیلی راحت تر حدیث صحیح را و حدیث تقیه ای را تشخیص می داده اند کما اینکه تا زمان غیبت صغری هم همینطور بوده است و آن قرائن حتی تا زمان ابن ادریس حلی هم بوده و الان دیگر از ما پنهان شده است، لذا در بحث آتی خواهید دید که ابن ادریس روایتی را مستقیما از کتاب هشام بن سالم نقل می کند در حالی که ما از کتاب هشام محروم هستیم ولی ایشان دسترسی داشته اند، اصول اربع مئه را داشتند که ما دیگر نداریم، لذا صحیح در مصطلح فقها به معنای روایتی بوده که مشتمل بر قرائن صدق باشد. لذا اجتهاد هم الان در زمان ما خیلی سخت است لکن این بدان معنی نیست که کسی بگوید در آن زمان اصلا اجتهادی نبوده.
پس ما سیره عقلائیه را داریم آیات و روایات را هم داریم که برای اثبات مطلب کافی است.
بررسی جواب حضرت امام از اشکال
امام این اشکال را در کتاب رسائل خودشان متعرض شده اند، رسائل کتابیست که خود حضرت امام رضوان الله تعالی علیه نوشته اند و پاورقی هایش هم مال آقا مجتبی تهرانی است در نجف اشرف، در آنجا امام فرموده اند ما باید روایاتی را پیدا بکنیم که بتوانند به این اشکال جواب بدهند، چند روایت پیدا کردند که نشان بدهد مراجعه در زمان ائمه از نوع مراجعه مستفتی به مفتی و مراجعه مقلد به مجتهد بوده است .
منها ما عن محمد بن إدريس في آخر السرائر نقلا عن كتاب هشام بن سالم عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال: «انما علينا ان نلقي إليكم الأصول و عليكم ان تفرعوا»[5]
بر ماست که قواعد کلیّه را بر شما بیان بکنیم و تفریعاتش بر شما، این تفریعات که گفته می شود مربوط به احکام شخصیه نیست بلکه تفریعاتی که مربوط به احکام کلیه می شوند، مثلا تفریعات و احکامی که از بطن قاعده لاضرر یا لاحرج می شود، یا تطبیق احکام کلیه بر قاعده ما یُضمن بصحیحه یُضمن بفاسده، یا تطبیق احکام استصحاب، روایات استصحاب در روایات زراره آمده اند دیگر، ما احکام کلیه ای را بر آن تطبیق می کنیم، مثلا یکی از موارد تطبیقی را که خوانده بودیم این مسئله بود که اگر احد اوصاف ثلاثه یک آب کرّی در اثر ملاقات با نجاست تغیّر پیدا بکند نجس می شود، حالا اگر تغیُّرش زائل شد آیا پاک می شود؟ اگر زوال تغیُّر به وقوع الکرِّ علیه باشد بله پاک است ولی اگر زوال تغیُّر مِن قِبَل نفسه باشد استصحاب نجاست می کنیم، این اجتهاد است چون نتیجه اش حکم کلّی است.
عنه(ابن ادریس) عن كتاب أحمد بن محمد بن أبي نصر عن الرضا عليه السلام قال: «علينا إلقاء الأصول و عليكم التفريع‌«[6]
امام به اصحاب خودش دارد می فرماید «علیکم التفریع» نه به مجتهدین چهارده قرن بعد، لذا معلوم است که مسئله اجتهاد وجود داشته است.
منها ما عن عيون الاخبار بإسناده عن الرضا عليه السلام قال: «من رد متشابه القرآن إلى محكمه فقد هُدى إلى صراط مستقيم، ثم قال: ان في أخبارنا محكما كمحكم القرآن و متشابها كمتشابه القرآن فرَدوا متشابهها إلى محكمها و لا تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضلوا»[7]
معلوم است که حضرت انتظار داشته مخاطبین اجتهاد بکنند بگردند در ابواب مختلف روایات را ببینند متشابهات را به وسیله محکمات از روایات معنی بکنند، چنین کاری مسلّما از عوام انتظار نمی رود.
منها ما عن معاني الاخبار بإسناده عن داود بن فرقد قال: سمعت أبا عبد اللَّه عليه السلام يقول: «أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معاني كلامنا ان الكلمة لتنصرف على وجوه فلو شاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء و لا يكذب‌«[8]
حضرت می فرماید هر انسانی وقت صحبت کردن می تواند توریه بکند، یعنی معنایی را اراده بکند در حالی که ظهور کلامش چیز دیگری است، خب مصالح مختلفی می تواند توریه را اقتضا بکنند حالا حضرت می فرماید شما چه زمانی أفقه هستید؟ میزانش این است که خوب بتوانید احادیث ما را بفهمید، لذا در همین راستا است که علم اصول و رجال و صرف و نحو هم لازم است، برای چه؟ برای اینکه مجتهد بتواند در روایات لبّ کلام امام را بفهمد، این مطلب را حضرت خطاب به مردم همان زمان گفته لذا معلوم می شود که اجتهاد وجود داشته.
منها روايه علي بن أسباط قال: قلت للرضا عليه السلام: يحدث الأمر لا أجد بدا من معرفته و ليس في البلد الّذي انا فيه أحد أستفتيه من مواليك، قال: فقال: «ائت فقيه البلد فاستفته من أمرك فإذا أفتاك بشي‌ء فخذ بخلافه فان الحق فيه»[9]
از حضرت سوال می پرسد گاهی می شود که حکم یک مسئله ای را می خواهم بفهمم و نیاز فوری و مُبرم دارم ولی راهی برای کسب معرفت آن ندارم چه کار باید بکنم؟ حضرت جواب می دهند به فقیه شهر (که مراد اینجا فقیه اهل سنّت است) مراجعه بکن و هر چه که او گفت به خلاف آن عمل بکن. دلیل این مسئله هم این است که این فقها که در شهرها منصوب می شدند از طرف دستگاه حکومت بودند و مامور بودند ائمه و نظرات ایشان را تضعیف بکنند، مبانی حضرت امیر هم تا مدّتها معلوم بودم و اینها بر خلاف مبانی ائمه فتوی می دادند لذا در روایات مختلف داریم که امر کرده اند به عمل بر خلاف نظر عامّه دلیلش این است. حالا ربط آن به ما نحن فیه این است که این هم نوعی اجتهاد است، اینکه از فتوای یک فقیه عامی نظر حقّه را استنباط و استخراج بکند این کار نوعی اجتهاد است.
منها ما عن كتاب الفقيه بإسناده عن الحسين بن روح عن أبي محمد الحسن بن علي انه سئل عن كتب بنى فضال فقال: «خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا»[10]
سوال از بنی فضّال است که آدمهای ثقه ای بودند لکن در عین حال فطحی شده بودند، ما این روایت را تا بحال اینگونه معنی می کردیم که به روایاتی که از ائمه اطهار علیهم السلام نقل می کنند اخذ کنید ولی به اجتهادشان در مورد امامت عبد الله افطح توجّه نکنید و رها بکنید. این را هم باید بگویم که فطحی ها در عین حال که دوازده امامی بودند عبد الله افطح را هم امام می دانستند، چیز عجیبیست، لذا «ذروا ما رأوا» یعنی عقیده غلطشان را در مورد عبد الله افطح رها بکنید، این معنای مشهورش هم همین است. لکن امام(ره) می خواهد اینگونه معنی بکند که اینها در کنار نقل روایت اجتهاد هم می کردند و امام نهی می کنند از اینکه مقلّد آنها بشوند و ازشان تقلید بکنند. پس اینگونه استظهار می کنند که اجتهاد یک چیز رایجی بوده در آن زمان.
حالا چون آن معنایی که ما احتمال می دهیم از روایت هم هست و فرضنا که دو احتمال بودن قضیه را بپذیریم روایت مجمل می شود، دو معنی در برابر هم هست که ترجیح احدهما هم مشکل است لذا نمی شود به روایت تکیه کرد.
حالا منهای این روایت اخیر خداوند جزای خیر به امام بدهد به خاطر این جمع آوری خوبی که کردند و این روایات که گفته اند واضح الدلاله هستند در رجوع المستفتی الی المفتی و رجوع العامی الی المجتهد و نتیجه ای که ما می خواهیم هم به دست می آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo