< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

مروری بر مباحث گذشته
پس نتیجه مباحث گذشته این شد که اینکه بگوییم هر علمی لازم است موضوعی داشته باشد وجه وجیهی ندارد چون خیلی مواقع در ناحیه موضوع جامعی وجود ندارد مانند علم فقه، لکن بعد گفتیم که شهید صدر فرمودند مرتکز همین است که هر علمی باید موضوعی داشته باشد اما اینکه می بینید در برخی موارد نمی شود موضوع درستی پیدا کرد این به خاطر این است که در مقام تدوین تسامحاتی رخ می دهد به خاطر مصالح که باعث می شود صورت قضایا عوض می شود نه اینکه از اول موضوعی نبوده باشد، بعد مثال زدند به فلسفه که همه میگویند موضوع در فلسفه وجود است در حالی که در خیلی مسائل می بینیم وجود محمول است، این حاکی از همان مسامحاتی است که گفته شد.
ما هم رد کردیم زیرا مثلا در همان فلسفه وجودی که در ناحیه محمول است باید محمول باشد نه اینکه موضوع بوده بعد عوض شده باشد، اینکه می گوییم موضوع فلسفه وجود است این بدان معنی نیست که خود وجود در مسائل مختلف تکرار می شود، بلکه موضوعات مسائل مصادیق آن هستند که متلبّس به تلبّساتی شده اند، مثلا «واجب الوجود»، «جوهر»، «عرض» اینها همه مصادیق وجود هستند که متلبّس شده اند. اشکال حمل الشئ علی نفسه هم پیش نمی آید زیرا وجودی که در ناحیه محمول است به حیثیّت عامّه آن حمل نمی شود که حمل الشئ علی النفس بشود، بلکه به حیثیّت تعیّنش حمل می شود، یعنی «هذا التعیّن موجود» این حرف درستی است و در مقام تدوین هم عدول نکرده اند از نظرشان.
چرا موضوع فلسفه را وجود قرار داده اند؟ چون می خواستند از همه چیز بحث بکنند، همه آن چیزها هم مصداقی از مصادیق وجود است، ممکن نیست چیزی در عالم باشد که مصداق عدم باشد از همین باب است که تقسیم مسائل فلسفه هم بسیار عام و گسترده بوده، در باب تقسیم مسائل می گفتند موجود یا مجرّد است ذهنا و خارجا، یا مادّی است ذهنا و خارجا، یا مجرّد است ذهنا و مادّی است خارجا، این تقسیم هم نشان می دهد که ناظر به یک بحث عام هستند که همه چیز را شامل شود، لذا موضوعش را وجود قرار داده اند تا بتواند همه این مباحث را در بر بگیرد، این هم بدان معنی نیست که وجود در همه مسائل باید تکرار شود، زیرا موضوع علم خودش موضوع مسئله قرار نمی گیرد مگر با یک لباس تعیّنی.
محور وحدت مسائل علم
لکن اصل این مطلب را هم پذیرفتیم که به هر حال مسائل علم، یک محور وحدتی می خواهند، اما گفتیم که ممکن است محور وحدت غرض باشد کما اینکه صاحب کفایه چنین می فرمایند، ممکن هم است جامع محمولات باشد کما اینکه محقق بروجردی همین را فرمودند،[1] در علم فقه هم همینطور است زیرا در علم فقه آنچه مهم است این است که محمولش حکم شرعی باشد چه حکم تکلیفی و چه حکم وضعی، جامع مسائل فقه هم همین است، لکن این حکم شرعی در محل موضوع قرار نمی گیرد بلکه در جایگاه محمول واقع می شود.«الوضوء واجب» «الغسل واجب» «البیع سبب للملکیّه» «الاجاره سبب لتملّک المنافع» «القتل العمدی سبب للقصاص» «الاتلاف سبب للضمان»
نمی توانیم هم بگوییم این حکم شرعی موضوع بوده بعد در مرحله تدوین به دلیل مصالحی رفته در جای محمول این ادعای بلا دلیل است و خلاف عمل عقلا است، عمل عقلا برای ما معتبر است و همانطور که در اقوال عقلا هر حرفی حمل بر معنای ظاهرش می شود در افعال هم هر فعل عقلا حمل بر ظاهرش می شود.
حالا ببینیم محور وحدت در علم نحو چیست؟ در علم نحو اگر بگوییم موضوع کلمه است دیگر تفاوتی با علم صرف پیدا نمی کند، بلکه با دو تا حیثیّت این دو علم از هم تفکیک می شوند، موضوع علم نحو «الکلمه مِن حیث الاعراب و البناء» موضوع علم صرف «الکلمه مِن حیث الصحّه و الاعلال». حالا اگر دقّت بکنید متوجّه می شوید که این دو حیثیّت «حیثیّت الاعراب و البناء» و«حیثیّت الصحّه و الاعلال» جامع محمولات است، اعراب و بناء جامع محمولی است، وقتی می گویید : «الفاعل مرفوع» «المفعول منصوب» «فعل الماضی مبنی علی الفتح» و... همه مباحث اعراب و بناء در محمول واقع می شوند لذا آنجه محور وحدت و مایز علوم است در علم نحو «حیثیّت الاعراب و البناء» است که جامع محمولات است. صرف هم همینطور زیرا اعلال در علم صرف محمول است.
لذا به نظر ما محور وحدت لازم است در هر علمی زیرا مسائل موضوعا و محمولا با هم فرق می کنند پس حتما یک جامعی هست که تمایز می دهد علم را با سایر علوم لکن این محور وحدت گاهی موضوع است، گاهی جامع محمولات است و گاهی وحدت به اغراض است، این هم که هر علمی حتما باید یک موضوعی داشته باشد این هم وجهی ندارد، بلکه گاهی دارد که همان محور وحدت است گاهی هم ندارد گاهی هم ممکن نیست مانند علم فقه که گفتیم جامع موضوعی ندارد.
عوارض ذاتیّه
موضوع علم «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیّه» موضوع علم آن چیزی است که در هر مسئله از عوارض ذاتیّه آن بحث می شود. حالا عوارض ذاتیّه چیست؟
اینگونه گفته شده که هر عارضی چند حالت دارد، یا بلا واسطه است یا مع الواسطه، اگر بلا واسطه باشد که عارض ذاتی است، اگر مع الواسطه باشد اگر واسطه مساوی باشد عارض ذاتی است -چه داخلی باشد چه خارجی- اما اگر غیر مساوی باشد یا داخلیّه است یا خارجیّه، در واسطه خارجیّه، واسطه مباین و اعم و اخص هر سه عارض غریب اند، اما در واسطه داخلیّه واسطه اخص عارض غریب است، البته گفته شده که همچین عارضی نداریم، ولی واسطه اعم محل اختلاف است که یک مثال هم بیشتر ندارد و آن هم صورتی است که واسطه جنس عارض باشد. پس مجموعا هفت صورت شد که سه صورت قطعا عرض ذاتی اند، سه صورت قطعا غریب، یک صورت هم اختلافی است:
1-عارض بلا واسطه باشد عرض ذاتی

الف: واسطه داخلیه مساوی باشد عرض ذاتی
2-مع الواسطه الداخلیّه ب: واسطه داخلیّه اعم باشد عارض غریب
ج: واسطه داخلیّه اخص باشد عارض غریب(مورد ندارد)

الف: واسطه خارجیّه مساوی باشد عارض ذاتی
3-مع الواسطه الخارجیّه ب: واسطه خارجیّه اعم باشد عارض غریب
ج: واسطه خارجیّه اخص باشد عارض غریب
تعریف محقق خراسانی از عرض ذاتی
محقق خراسانی -تبعا لصاحب الفصول- تعریف مشهور از عرض ذاتی را محل اشکال دیده و گفته اند که این تعریف مستلزم این است که جلّ مسائل علم را از علم خارج بکنیم زیرا در مسائل علم که نگاه می کنیم می بینیم از عوارض ذاتیّه به این کیفیّت که قدما گفته اند بحث نمی کنند، بلکه با این تعریف مسائل همه علوم طردا للباب می شود، برای حل مشکل تعریف عرض ذاتی را تغییر داده اند و گفته اند همه این هفت قسم عرض ذاتی هستند چون همه واسطه ها واسطه در ثبوت هستند، عارض غریب آن عارضی است که واسطه در عروض بخواهد،«عوارضه الذاتية ـ أيّ بلا واسطة في العروض ـ»[2] یعنی عارضی که عروض حقیقی اش بر واسطه است لکن چون واسطه با موضوع رابطه دارد مجازا به موضوع نسبت داده می شود مانند «جری المیزاب» جریان مال آب است لکن چون آب درون میزاب جریان کرده به میزاب نسبت داده می شود،
مثلا اگر بگوییم الانسان متفکّر، منشأ تفکّر فصل ناطقیّت است، آخوند می گوید کاری نداریم به اینکه علّت عروض چیست، اشکالی ندارد علّت و واسطه داشته باشد، مهم این است که واسطه در عروض نداشته باشد پس تفکّر از عوارض ذاتیّه انسان است، یا اگر بگوییم الانسان متحرّک بالاراده؛ تحرّک بالاراده از خصوصیّات جنس حیوانیّت است لذا واسطه داخلیّه اعم دارد و قدما در ذاتی بودن این عرض اختلاف کرده بودند، آخوند می گوید چوان واسطه در عروض ندارد پس عرض ذاتی است و واسطه در ثبوت منافاتی با ذاتی بودن عرض ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo