< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف مرحوم مظفر از عرض ذاتی
بحث ما در عرض ذاتی و عرض غریب بود، این را قبلا گفته ایم که ذاتی دو اصطلاح دارد، یکی ذاتی باب ایساغوجی است که در مقابلش عرضی است، دیگری ذاتی باب برهان که در مقابلش غریب است، محل بحث ما ذاتی باب برهان است، مطلب علامه طباطبایی را هم گفتیم مطلب دیگری هست از علامه مظفّر، ایشان در تعریف عرض ذاتی می فرمایند در تعریف ذاتی خلط شده میان ذاتی و اولی، این چیزهایی که گفته اند همه تعریف اولی است، سپس عرض ذاتی را تعریف می کنند به عرضی که در تعریف و حدش موضوع ذکر می شود، بعد مثال زده اند به افطس(کسی که مبتلی به فطوست است) گاهی گفته می شود «انف افطس» گاهی گفته می شود «وجه افطس» گاهی هم گفته می شود «انسان افطس» حالا عروض فطوست در کدامیک از این سه قضیه ذاتی است؟ جواب می دهند که وقتی ما به تعریف فطوست مراجعه می کنیم می بینیم که در حد و تعریفش انف می آید، پس فطوست نسبت به انف عرض ذاتی است اما نسبت به انسان و وجه ذاتی نیست ولو اینکه حملش صحیح است.
دلیل این مطلب چیست؟ دلیلش این است که فطوست عارضه ای است در خصوص بینی، حالا اگر بگویند «وجه افطس» وجه که افطس نمی شود، فطوست فقط مال بینی است، در چشم و گوش و صورت وارد نمی شود، لذا فطوست نسبت به وجه عارض غریب است، اگر بگوییم «انسان افطس» عروضش صحیح است ولی باز هم عارض غریب است به همین دلیل، می بینید چون نه وجه درتعریف فطوست اخذ شده نه انسان، پس فقط برای انف عرض ذاتی است، این اشبه به فرمایش مرحوم آخوند است که حمل فطوست بر وجه یا انسان واسطه در عروض دارد لکن حملش بر انف واسطه در عروض ندارد، البته ایشان حرفی از واسطه در عروض نزده ولی ما داریم مقارنه و مقایسه می کنیم.
تعریف شهید صدر از عرض ذاتی
یکی دیگر از حرفهایی که اینجا زده شده تعریف شهید صدر است[1]، ایشان ضمن اینکه همه مطالب مشهور را قبول می کند می فرمایند روح مطلب این است که در حقیقت اگر معروض نسبت به عارضش منشئیّت داشت عرض ذاتی است ولی اگر منشئیّت و سببیّت نداشت می شود عارض غریب. پس ایشان تفصیل داده میان منشئیّت و محلیّت و می فرماید نمی گوییم حرفهای گذشته غلط است لکن باید به این برگردد که گفتیم، آن سه قسم را که مشهور ذاتی می گویند به این دلیل است که منشئیّت دارد، آن سه قسم را هم که عرض غریب می دانند به این دلیل است که محلیّت دارند نه منشئیّت. مثلا دیوار که سفید است درست است که خود دیوار سفید است لکن سببیّتی برای سفیدی ندارد.
صاحب کفایه گفته بود که هر کجا که اتصافی باشد میان موضوع و محمول و اتصاف واقعی و حقیقی باشد نه مجازی می شود عرض ذاتی ولی اگر اتصاف مجازی باشد و در حقیقت محمول حمل بر واسطه شده باشد و به تبع واسطه به ذی الواسطه انتساب شده است این می شود عرض غریب. [2]
شهید صدر می گوید این حرف که جمیع موارد واسطه در ثبوت را ذاتی می کنید ما این را قبول نداریم زیرا همین ها دو قسم هستند، گاهی این اتصاف حقیقی به منشئیّت معروض است و گاهی هم معروض صرف المحل است، ذاتی آن قسم است که منشئیّت داشته باشد مانند عروض حرارت بر گرما، چوا آتش منشئیّت دارد برای گرما، ولی اگر معروض صرفا محلیّت داشته باشد برای عارض دیگر این عرض ذاتی نیست مانند عروض سفیدی بر جدار که دیوار که فقط محل برای سفیدی است.
مثلا اتصاف انسان به ضحک به واسطه تعجّب است، مشهور می گویند اگر تعجّب واسطه مساوی باشد ذاتی است، آخوند می گوید چون واسطه در ثبوت است ذاتی است.
بعد محقق صدر سه قسم ذاتی مشهور را به منشئیّت بر می گرداند حالا ما باید ببینیم، قسم اول این بود که معروض بلا واسطه باشد، در این قسم درست است چون معروض منشئیّت برای عارض دارد، اما اگر واسطه مساوی داشته باشد عروض محمول بر موضوع واسطه می خواهد ولی عروض واسطه که واسطه دیگری نمی خواهد، پس حتما موضوع، خودش واسطه را ایجاد کرده و واسطه، محمول را ایجاد کرده، بنا بر این چون «معلولُ المعلولِ معلول» و «مسبَّبُ المسبَّب، مسبَّب» دیگر لازم نیست منشئیّت ابتدائی باشد فرقی هم نمی کند که داخلی یا خارجی باشد.
اقول
اصل اشکال در این بود که فلاسفه قید کرده اند که حتما باید محمولات مسائل از عوارض ذاتیّه موضوع علم باشد، این عوارضی که می گویید در مسئله محمول واقع شده اند نسبت به موضوع علم همه عارض غریب اند چون واسطه همه شان اخص است.
مثلا موضوع علم نحو کلمه از حیث اعراب و بناء بود، عارض ما چیست؟ «مرفوع» که حمل بر «الفاعل» می شود و همین فاعلیّت واسطه ثبوت این عارض است برای موضوع علم، همین فاعلیّت نسبت به کلمه اخص است.
در خود فلسفه که موضوع آن کلیّ الوجود است او الموجود، البته من او الموجود را قبول ندارم و همان وجود صحیح است، به هر حال وجود اعم از واجب و ممکن، ممکن الوجود دو قسم می شود جوهر و عرض، جوهر پنج قسم می شود عقل و نفس و صورت و هیولی و جسم، عرض نُه قسم است،
کم است و کیف و این و متی و مضاف و وضع پس یفعل است و ینفعل و ملک ای ودود
حالا این محمولاتی که در خود فلسفه داریم واسطه شان واسطه اخص است زیرا مثلا وقتی در واجب الوجود بحث می کنیم و می گوییم «الله سبحانه و تعالی لیس له ماهیّه»چون چیستی خدا نفس وجود است
«والحق ماهیّته انیّته اذ مقتضی العروض معلولیّته»
در اینجا ما این صفت را عارض بر خداوند کردیم و مع الواسطه عروض بر وجود شده است، این واسطه هم نسبت به اصل «وجود» که موضوع فلسفه است واسطه اخص است زیرا این محمولِ اصل الوجود نیست بلکه مال حیثیّت وجودش است، حیثیّت وجودش به این صورت است که لیس له ماهیّه.
مثلا عوارض عقل اول، می گوید عقل اول مجرّد ذاتا و فعلا، بعد عقول عشره و نفوس تسعه درست می کنند بعد می رسد به خلقت عالم و آدم و ... همه اینها احکامی که دارند مال حیثیّت تعیّنشان است نه اصل وجود که موضوع فلسفه است.
یا وقتی کم را به متصل و منفصل تقسیم می کنند بعد کم منفصل مانند عدد را به دو قسم زوج و فرد تقسیم می شود، زوج قابلیّت انقسام به متساویین را دارد ولی فرد این قابلیّت را ندارد؛ حالا آیا این قابلیّت انقسام از عوارض وجود است؟ مسلما نه. از طرف دیگر اگر منشأ المنشأ منشأ باشد لازم می آید اصل الوجود علیّت و منشئیّت برای ضدّین داشته باشد، زیرا عدد اگر اقتضای زوجیت داشت دیگر اقتضای فردیت ندارد و اگر اقتضای فردیت داشت دیگر اقتضای زوجیت ندارد زیرا الواحد لایصدر عنه الا الواحد، حال آنکه اگر قرار باشد مثلا وجود منشئیّت برای هر دوداشته باشد باید منشأ ضدین باشد وهو محال.
لذا به نظر می رسد آقای صدر اشتباه کرده زیرا منشئیّت مال موضوع علم نیست بلکه مال تعیّناتی است که در مسائل هست، پس در جواب به شهید صدر می گوییم اولا وسایط اخص اند و هر زمان واسطه اخص شد عارض غریب می شود مطابق حرف خود فلاسفه، ثانیا: منشئیّت درست است لکن مال تعیّناتند که در مسائل می آیند و موضوعات مسائل اند نه در موضوع خود علم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo