< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
نتیجه مباحث گذشته این شد که این تعریف که موضوع «ما یُبحث فیه عن عوارضه الذاتیّه» و این موضوع جامع بین مسائل است و تقیُّد به اینکه در علم ازعوارض ذاتیّه همان موضوع باید بحث بشود این قدری مشکل ساز است، البته ملا صدرا توجیهاتی را هم در فلسفه ذکر کرده اند برای این مطلب لکن نقل و مناقشه در آن مشکل است و منفعت زیادی ندارد، مهم این است که یک غرض واحدی بر مسائل علم حاکم است و آن غرض در ذهن مدوِّن هم بوده و همان غرض محور وحدت مسائل علم است. ممکن است اصلا موضوع واحدی نداشته باشد کما اینکه در علوم اعتباری این را می بینید.
اگر بخواهیم خیلی پا فشاری بر سر موضوع بکنیم باید معنای عرض ذاتی را عوض بکنیم و حرف آخوند را بزنیم، این را هم گفتیم که تفسیر مرحوم مظفّر از عرض ذاتی می تواند خیلی نزدیک به تفسیر آخوند باشد. پس یا باید از نیاز علم به موضوع صرف نظر بکنیم و وحدت علم را به غرض بگیریم، یا باید از این صرف نظر بکنیم که حتما محمولات از عوارض ذاتیّه موضوع باشند، یا باید معنای عرض ذاتی را تغییر بدهیم و تفسیر آخوند را بپذیریم، نظرات شهید صدر را هم در این رابطه گفتیم و گذشت.
تمایز علوم
بحث ما در تمایز علوم است، مسلما هر علمی یه محور وحدتی دارد زیرا مسائلاز حیث موضوع و محمول متشتّت اند، لذا باید ببینیم که جامع وحدت این مسائل چیست؟ و مابه الامتیاز این علم از سایر علوم چیست؟ سه چیر ممکن است جواب ما باشد علی سبیل منع الخلو:
اول: غرض واحد است، کما اینکه نظر آخوند هم همین است، مسائل متشتته یجمعها الدخل فی الغرض
دوم: موضوع واحد است، مثلا وقتی می گویند موضوع علم هندسه کم متصل است و موضوع علم حساب کم منفصل است، یعنی سر تا سر علم حساب را که بگردی موضوع همه مسائل کم منفصل است و تمایزش هم با هندسه همین است لذا موضوع هم می تواند محور وحدت باشد.
سوم: محمول واحد است، جامع المحمولات هم به او می گویند و در علوم اعتباریّه نقش زیادی دارد، در علوم ادبیّه توضیح دادیم که علم نحو را حیثیّت اعراب و بنا از علوم ادبی دیگر تفکیک می کند که در حقیقت جامع المحمولات است، و الا موضوعش کلمه است که حیثیّات مختلفه دارد و موضوع علم صرف هم همین است، تمایزشان به همین جامع محمولات است که در یکی حیثیّت اعراب و بنا است و در دیگری حیثیّت صحت و اعلال، علم معانی و بیان هم موضوعش کلمه است لکن از حیثیّت جلال و زیبایی، این حیثیّات هم مربوط به محمولات هستند، یا مثلا در علم فقه ما جامع موضوعی نداریم زیرا کلب و دم و عقود مختلفه و صلاه و صوم و ... همه موضوعند، آنچه محور وحدت است جامع محمولات است زیرا محمول این موضوعات دائما حکم شرعی است اعم از حکم تکلیفی و وضعی، لذا جامع محمولات در علم فقه محور وحدت است.
پس می بینید که موارد مختلف اند، و علی سبیل مانعه الخلو هر کدام که باشد کفایت می کند، مانعه الجمع هم نیستند زیرا ممکن است یه علمی مثلا هم جامع محمولات داشته باشد و هم موضوع.
جایگاه غرض
لکن مد نظر داشته باشید که غرض همیشه با اینها جمع می شود زیرا اول چیزی که در تدوین علم می آید غرض مدوِّن است زیرا تدوین علم یک فعل عقلائی است و افعال عقلائیّه همیشه از غرض سر می زنند نه بلا غرض زیرا بلا غرض بودن منافات با حکمت دارد، غرض چیست؟ غرض که به او داعی می گویند عبارت از قاعده ای است که متاخِّر فی الوجود الخارجی و متقدّم فی الوجود الذهنی، مثلا تاجری که وارد تجارت می شود ابتدا نفع تجارتش را بررسی می کند بعد منافعش را تصوّر می کند بعد وارد تجارت می شود، پس این منافع که در وجود خارجی موخَّر هستند زیرا بعد از تجارت حاصل می شوند لکن در وجود ذهنی مقدّم اند، همین تقدّم است که داعی او می شود برای تمهید مقدمات تجارت، حالا آیا قطع به فایده یا احتمال الفایده؟ احتمال الفایده زیرا معمولا قطع به فایده به وجود نمی آید و فواید همیشه احتمالی هستند، همین است که باعث می شود برخی ها زمین بخورند.
پس غرض عبارت است از: «فائده العمل السابقه فی الوجود الذهنی و اللاحقه فی الوجود الخارجی» در تدوین علم هم چون یک فعل عقلائی است لذا باید مسبوق به غرض باشد، پس اگر گفتیم وحدت علم به موضوع یا محمول است نباید غرض را فراموش بکنیم زیرا همیشه غرض است که داعی به تدوین علم است و همان غرض است که مدوّن را وادار می کند تا موضوعی انتخاب بکند، فایده علم حساب است که وادار می کند مدوّن را تا برود علمی برای کم منفصل تدوین بکند، پس وحدت با موضوع در علم حساب وجود دارد لکن باز رتبه غرض سابق است.
در علم فقه هم همینطور است زیرا ابتدا مدون به غرض فکر می کند که باید اطاعت خداوند بکنیم تا به سعادت اخروی و کمال دنیوی برسیم و این محقق نمی شود مگر با عمل به احکام شرع، عمل به احکام شرع هم متوقف بر علم به آنها ست، لذا علمی را تدوین می کند حول محور احکام شرعیه که حکم الله محمول آن مسائل است، پس باز میبینید که غرض سبقت دارد و غرض است که نقشه راه را مشخص می کند.
تمایز علوم هم با همین غرض حاصل می شود، با موضوع و جامع محمولات هم حاصل می شود، هر چه را که انتخاب کردیم به عنوان محور مسائل همان ما به الامتیاز علم می شود، یعنی چه؟ تمایز یعنی مسائل علم را جامع و مانع می کند، مثلا علم نحو که کلمه از حیث اعراب و بنا است، به واسطه همین محور وحدت تمایز از سایر علوم پیدا می کند و همین محور علوم دیگر را طرد می کند و اجازه اختلاط میان مسائل این علم با علوم دیگر را نمی دهد.
صاحب کفایه در این رابطه فرموده اند «والمسائل عبارة عن جملة من قضايا متشّتتة، جمعها اشتراكها في الدخل في الغرض الذي لأجله دُوَّن هذا العلم»[1] نمی گوید یجمعها صدق موضوع واحد یا محمول واحد، مضاف بر این می فرماید «جمعها اشتراكها في الدخل في الغرض»، نمی گوید «جمعها الغرض»، دخل در غرض موضوعیّت دارد، دخل یعنی تاثیر گذار است در غرض، این تاثیر گذاری و موثّریّت یک حالت مشترکه ایست میان همه مسائل.
لکن ما می گوییم علاوه بر غرض-که در رتبه سابق است- در رتبه بعدی اگرمدوّن موضوع واحدی را انتخاب کرد یا جامع محمولات واحدی را انتخاب کرد آن هم می تواند ما به الامتیاز علم بشود در عین حال که در رتبه لاحق است، اشکال ندارد.
مختار سیدنا الاعظم
«ان منشا وحده العلوم انما هو تسانخ قضایا المتشتّته التی یناسب بعضها بعضا فهذه السنخیّه موجوده فی جوهر تلک القضایا و حقیقتها ففی مثله تمایز العلوم و اختلاف بعضها یکون بذاتها و قضایا کل علم مختلفه و متمیّزه بذاتها عن قضایا علم آخر»[2]
می فرمایند ما نه به موضوع علم کار داریم و به محمول علم، به خود مسائل نگاه می کنیم، این مسائل یک مجموعه از قضایا هستند، وقتی مسائل یک علم را با مسائل علم دیگری مقایسه می کنی میبینیم جوهرشان با هم متفاوت است، خود مسائل اختلاف ذاتی و جوهری دارند-جوهر یعنی نفس ذات و باطن ذات- لذا لازم نیست انقدر زحمت کشیده بشود و بر سر موضوع و محمول و اینها بحث بشود، خود مسائل یک علم با یکدیگر تناسخ و اشتراک ذاتی دارند لکن هنگامی که با علم دیگری مقایسه می شوند تباین دارند.
مثلا مسائل علم نحو چی هستند؟ «الفاعل مرفوع» «المفعول منصوب» «فعل ماضی مبنی علی الفتح»و... مسائل علم فقه چی هستند؟ «الصلاه واجبه» «الصوم واجبه» «القتل موجب للقصاص» «التعدّی موجب للضمان» و... این دو دسته چه ربطی به هم دارند؟ هیچ ربطی، این بی ربطی هم از نگاه به خود مسائل فهمیده می شود.
لذا در ادامه می فرماید: «ففی مثله تمایز العلوم و اختلاف بعضها یکون بذاتها و قضایا کل علم یکون مختلفه و متمیّزه عن قضایا علم آخر» یعنی این مطلب که مسائل این علم از مسائل علم دیگر متمیّزه هستند مطلب واضحی است که از نگاه به خود مسائل فهمیده می شود.
اشکال
امام گفت اختلاف ذاتی در خود مسئله هست، اشکال کرده اند که مسئله چیست؟ مسئله مرکب از موضوع و محمول است، در علم واحد که با هم مقایسه می شود میبینیم سنخیّت دارند، با علوم دیگر که مقایسه می شود می بینیم تباین دارند، این سنخیّتی که حاکم است از خود مسئله است و مسئله هم چیزی جز موضوع و محمول نیست، لذا این تباین با علوم دیگر و تمایز مسائل یا به موضوع مسئله بر می گردد یا به محمول قضیه و حرف شما خارج از حرفی که سایرین زده اند نیست.
الان یادم نمی آید این اشکال از کیست اما احتمال می دهم از آقای مکارم باشد.
وفیه
محقق بروجردی تمایز علوم را فقط به جامع محمولات دانسته و نقش موضوع را کاملا خارج کرده،[3] دیگران گفته اند تمایز علوم به موضوع است و نقش محمولات را خارج کردهاند، حضرت امام نمی خواهد تمایز را منحصر بکند در موضوع یا محمول، گاهی اختلاف هم در موضوع است و هم در محمول مانند علم فقه و علم نحو، گاهی موضوع دو علم یکی است ولی جامع محمولات متفاوت است مانند علم صرف و نحو، پس تفاوت نظر حضرت امام با سایرین در این است که دیگران ما به الامتیاز را منحصر کرده اند در یک چیز لکن ایشان منحصر نکرده اند، لذا از این نحوه بیان اینطور فهمیده می شود که ناظر به همین بوده اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo