< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

93/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع معناي حرفي
بررسي اقسام اربعه وضع از حيث امکان
بحث رسيد به معاني حروف و ما يلحق بها، مانند اسماء اشاره و موصولات و امثال اينها، سابقاً گفتيم که : صُوَر عقليه وضع، چهار صورت است و مشهور اصوليّون مي گويند: قسم رابع محال است. حالا بد نيست اين موارد اربعه را از حيث امکان و وقوع يک مرور مجددي بکنيم تا مشخص شود آيا وضع حروف مي تواند از موارد قسم ثالث باشد يا نمي تواند، ابتدا بايد ببينيم خود کلمه وضع يعني چه، واضع براي انجام عمليّات وضع ابتدا بايد معناي موضوع له را تصوّر بکند تا بتواند لفظ را براي آن معني وضع بکند، اين معناي ملحوظ حال الوضع را اصطلاحاً مي گويند: «وضع» (در مقابل موضوع له).
-   قسم اول، وضع خاص و موضوع له خاص است، يعني ملحوظ حال الوضعِ واضع خاص است و لفظ نيز براي همان معناي خاص وضع شده است مانند اعلام شخصيه.
-   اين معناي متصوَّر گاه يک معناي عامي است و لفظ براي همان معناي عام وضع مي شود، مانند اسماء اجناس، هم امکان دارد و هم واقع شده است.
-   قسم چهارم، وضع خاص موضوع له عام است، يعني که واضع حين الوضع معناي خاصي را لحاظ بکند بعد لفظ را وضع کند براي يک معناي کلي. صاحب کفايه و سايرين اين قسم را محال مي دانند زيرا کلي مي تواند مرآتي براي مصاديق خود باشد ولي خاص نمي تواند وجهي از براي عام باشد. مثلاً زيد بما هو زيد کاشفيتي براي کلي انسان ندارد.
-   اما قسم سوم يعني وضع عام موضوع له خاص اين امکان دارد و اشکالي ندارد زيرا کلي مي تواند مرآت و وجهي براي مصاديق خود باشد.
لذا نظر صاحب کفايه اين است که قسم چهارم محال است لکن قسم سوم امکان دارد.[1]
مسئله وقوع قسم ثالث و معناي حرفي
حالا سوال بعدي اين است که آيا اين قسم سوم در خارج هم واقع شده است؟ صاحب کفايه مي فرمايد که نه، قسم سوم واقع نشده است دليلش هم براي عدم وقوع اين است که مواردي که برخي ادعا کرده اند -علي رأسهم سعد الدين تفتازاني صاحب مطوّل و مختصر- که از موارد قسم سوم است مانند وضع حروف و ملحقّات آن در حقيقت از موارد قسم ثاني يعني وضع عام موضوع له عام هستند، لذا مي فرمايند رُبَّ مشهور لا اصلَ له.
مثلا لفظ «من» وضع شده براي معناي ابتدائيّت، خود کلمه «الابتداء» هم وضع شده براي معناي ابتدائيّت، صاحب کفايه مي فرمايند اين دو از نظر معنايي هيچ تفاوتي با هم ندارند و همانگونه که کلمه «الابتداء» از قسم ثاني است کلمه «مِن» هم از قسم ثاني است.
استدلال قائلين به وقوع قسم ثالث
اما قائلين به وقوع قسم ثالث مي گويند وقني لفظ «من» را استعمال مي کنيم مثلا مي گوييم سرتُ من البصره الي الکوفه در اينجا لفظ «من» در معناي عام ابتدائيّت استعمال نشده بلکه در مصداقي از مصاديق ابتدائيّت استعمال شده است.
اشراف به مصاديق اين معناي عام(مانند ابتدائيّت) براي واضع محال است پس چگونه لفظ «من» را در همه اين موارد و مصاديق وضع کرده است؟ به واسطه کلي مصاديق را مي فهمد لکن بالاجمال، بعد که لفظ «من» را براي آن مصاديقي که بالاجمال درک کرده وضع مي کند، لذا در حقيقت مفهوم ابتدائيّت يک پُلي مي شود براي رسيدن به مصاديق، معناي عام را مرآت و کاشف قرار مي دهد براي رسيدن به مصاديق لکن موضوع له ديگر معناي عام نيست، بلکه خود مصاديق هستند.
لذا مستعملين هم تبعيّت مي کنند از واضع يعني لفظ «من» را در مفهوم ابتدائيّت به کار نمي برند به همين دليل است که «مِن» «الابتداء» نيست. بلکه در مصداقي از مصاديق به کار مي رد در حالي که ملحوظ حال الوضع عام بوده است.
جواب صاحب کفايه
صاحب کفايه جواب مي دهند که ما جزئيّت موضوع له و مستعمَل فيه را قبول نداريم بلکه واضع کلي را لحاظ کرده لفظ «من» را هم براي همان معناي عام و طبيعت الابتداء وضع کرده است، استدلالشان اين است که اگر معناي «مِن» بگوييم معناي «مِن» جزئي است آيا مرادتان جزئيّت خارجيه است يا جزئيّت ذهنيّه؟ اگر جزئيّت خارجيه باشد در بسياري موارد مي بينيد که خلاف وجدان است مانند جائي که «مِن» متعلّق طلب بشود و تِلوِ امر قرار بگيرد، مثلا اگر بگويد سِر مِن البصره آيا مورد خاص و جاي خاصي مد نظر آمر است؟ خير بلکه از هر جاي بصره که شروع به سير بکند مصدا امر به سير هست، پس قابل انطباق بر کثيرين است لذا کلي است. بعد اضافه مي کنند که از همين رو است که برخي از فحول نام اين جزئيّت را گذاشته اند جزئي اضافي، جزئي اضافي يک معناي کلي است که در قياس با کلي اعمّ از خودش جزئي باشد مانند نوع حيوان که جزئي اضافي در قياس با جنس حيوان است، اين هم بازي با الفاظ است و در واقع جزئيّتي در کار نيست.[2]
اگر مراد جزئيّت ذهنيّه باشد چه؟ صاحب کفايه سه ايراد وارد کرده که إن شاء الله خواهيم گفت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo