< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه محقق خوئی رحمه الله در باب خبر و انشاء
مقام اول: موضوع له و مدلول معنای جمله خبریّه
مشهور گفته اند مقصود ما از جمله خبریّه هیئت جمله است نه ماده آن، مثلا قائم وضع شده برای هیئت قیام، آنچه محل بحث است هیئت جمله خبریّه است مانند «زید قائم» که مدلول و مُفاد این هیئت چیست، مشهور گفته اند مدلول آن «ثبوت النسبه فی الخارج او لا ثبوتها» است، در جملات ایجابیه مدلول ثبوت نسبت است و در جملات سلبیّه عدم ثبوت نسبت.
محقق خوئی مخالفت کرده اند و گفته اند مدلول «قصد الحکایه عن ثبوت النسبه و لا ثبوتها» است نه نفس ثبوت نسبت و لا ثبوتها، لذا در «زید قائم» مدلول قصد الحکایه عن ثبوت النسبه میان زید و قیام در خارج است، بر این امر دو دلیل اقامه کرده اند:
دلیل اول: مدلول جمله خبریه و موضوع له آن نمی تواند «نفس الثبوت» باشد زیرا اگر موضوع له جمله «نفس ثبوت النسبه» باشد هر گاه جمله خبریه استعمال شد باید «ثبوت النسبه» هم در خارج محقق شود حال آنکه هیچ وقت این دلالت در خارج واقع نمی شود، چرا؟ زیرا شما وقتی می گویید «زید قائم» هیچ گاه قطع به ثبوت نسبت در خارج ندارید و احتمال دارد زید قائم نباشد، معنای دلالت کاشفیت است و وقتی کاشفیت حاصل بشود علم ایجاد می شود، اگر گفتید مدلول جمله خبریه «ثبوت النسبه» است پس لازمه اش این است که علم به ثبوت نسبت میان قیام و زید برای شما حاصل شود حال آنکه هیچگاه چنین علمی برای شما ایجاد نمی شود، الدلاله و الکاشفیه عبارت عمّا یوجب العلم بالشئ، در حالی که الخبر یحتمل الصدق و الکذب، حالا که شک دارید چگونه می گویید دلالت داشته است؟ در حالی که احتمال می دهید دروغ باشد.
پس حالا که این دلالت حاصل نمی شود خود بخود دیگر نمی توانیم بگوییم وضع شده است برای «ثبوت النسبه»، چون اگر دلالت داشته باشد بر ثبوت النسبه ما باید علم پیدا بکنیم به تحقق آن نسبت پس معلوم می شود موضوع له «ثبوت النسبه او لا ثبوتها» نیست، بله گاهی گوینده پیامبر یا معصومی است که ما علم داریم دروغ نمی گوید اشتباه هم نمی کند در ایجا خود بخود چنین دلالتی برای ما ایجاد می شود لکن این مورد خاص است و نمی تواند ملاک باشد.
دلیل دوم: این است که وضع عبارت بود از تعهّد به ذکر اللفظ عند ثبوت المعنی، از طرف دیگر طرفین تعهّد باید همیشه تحت اختیار باشد و انسان نمی تواند چیزی را تعهّد بکند که تحت اختیارش نیست،«ثبوت النسبه فی الخارج او لا ثبوتها» تحت اختیار مکلّف نیست، اگر بخواهد ثبوت النسبه را تعهّد بکند یعنی اگر گفت مات زید متعهّد است که برود زید را بمیراند تا نسبت محقق بشود، یا اگر گفت زمین گِرد است خود را متعهّد کرده که اگر گِرد نبود برود زمین را گِرد بکند و اینها بی معنی هستند، متعلّق وضع و تعهّد باید تحت اختیار باشد و آنچه تحت اختیار مکلّف است در باب وضع جُمَل، قصد حکایتِ ثبوتِ نسبت است و الا نفس ثبوت النسبه تحت اختیار مکلّف نیست.[1]
مقام دوم: موضوع له و مدلول معنای جمله انشائیّه
در جملات انشائیّه مشهور فرموده اند که معنای آن عبارت است از «ایجاد المعنی باللفظ» دیگر ثبوت النسبه و حکایت از ثبوت النسبه نداریم بلکه ایجاد آن نسبت است در خارج، مثلا وقتی که می گویید «انکحتُ» و «زوّجتُ» یعنی چه؟ یعنی من ایجاد می کنم عُلقه زوجیّت را میان این دو آدم، این کلام مشهور.
محقق خوئی می فرمایند که ما این را قبول نداریم زیرا منظور مشهور از ایجاد چه ایجادی است؟ ایجاد تکوینی یا اعتباری؟
-اگر مرادتان ایجاد تکوینی است، پاسخ می دهیم که لفظ هیچ گاه در سلسله علل وجود تکوینیِ هیچ چیزی نیست، یعنی وجود هیچ چیز معلول تلفّظ به لفظ نیست لذا تلفّظ نمی تواند علّت بشود برای وجود یک حقایقی در خارج.
-اگر مراد وجود اعتباری باشد، یعنی وقتی می گوییم انشاء عبارت است از ایجاد المعنی باللفظ مرادمان «ایجاد بوجود الاعتباری باشد نه بوجود التکوینی»، جواب می دهند که امور اعتباری مُتقوِّم به اعتبار مُعتبِر است و اعتبار مُعتبِر هم فعل قلبی است و احتیاجی به تلفّظ به لفظ ندارد،
پس این چیزی را که مشهور فرموده اند که انشاء عبارت است از «ایجاد المعنی باللفظ» این غلط است زیرا اگر مقصود وجود تکوینی است ما می دانیم که الفاظ هیچ تاثیری در ایجاد حقایق ندارند و اگر مقصود وجود اعتباری است وجود اعتباری یک امر قلبی است که احتیاج به تکلّم و تلفّظ ندارد.
پس معنی و موضوع له در جملات انشائیّه چیست؟ می فرمایند عبارت است از «إبراز امر نفسانی» که آن امر نفسانی نوعا از مقوله اعتبار است البته گاهی هم از مقوله اعتبار نیست، مثلا در جملات انشائیّه مانند «انکحتُ» «بعتُ» «صالحتُ» بیع و صلح و نکاح امو اعتباریه اند و گفتیم که امور اعتباریّه محتاج اعتبارند و اعتبار امر قلبی است که با این تلفّظ به صِیَغ ابراز می شود.
برخی از موارد انشائی هم هستند که اعتباری نیستند مانند انشاء التمنّی و انشاء الترجّی، تمنّی و ترجّی از امور حقیقیّه اند نه اعتباری، البته اینکه می گوییم حقیقی هستند به این معنی نیست که نمی توانند کذب باشند، مثلا وقتی متکلّم می گوید «لیت الشباب یعود» ممکن است اصلا دلش نخواهد جوانی بر گردد و الکی بگوید لکن در هر دو حالت یک وجودی در نفس دارند، اگر حقیقی باشند وجود واقعی دارند و متکلّم واقعا در نفسش صفت ترجّی، وجود دارد و اگر دروغ باشد وجود فرضی و جعلی دارند، به هر حال وجود اعتباری ندارند حتی اگر کذب باشند و به وسیله تلفّظ به صیغه ابراز می شوند. در چنین انشائاتی مشهور می گویند انشاء ایجاد المعنی باللفظ است و با این تلفّظ آن تمنّی را شما ایجاد می کنید ولو وجود انشائی، محقق خوئی می فرمایند این تمنّی یک امر نفسی است -چه وجود واقعی داشته باشد چه وجود جعلی- با این تلفّظ شما آن حالت نفسانی ایجاد نمی کنید بلکه ابراز می کنید.
پس در نظر محقق خوئی ما دو نوع ابراز امر نفسانی داریم، یک بار مانند «انکحتُ» «بعتُ» «صالحتُ» اینها امور اعتباریه هستند که در نفس اعتبار می شوند که به وسیله تلفّظ به صیغه ابراز می شوند، گاهی مانند تمنّی و ترجّی از امور حقیقیّه هستند و دیگر اعتباری نیستند و باز به وسیله تلفّظ به صیغه ابراز می شوند، لذا محقق خوئی می فرمایند معنای انشاء ابراز امر نفسانی است نه ابراز اعتبار نفسانی تا این دسته دوم را هم شامل بشود.[2]
فتحصّل مما ذکرنا که حرف مشهور نه در جملات خبریه قابل تطبیق است و نه در جملات انشائیّه، در جملات خبریه«قصد الحکایه عن ثبوت النسبه و لا ثبوتها» می باشد و در جملات انشائیّه «ابراز امر نفسانی» این مبنای سیدنا الاستاد حالا بررسی بیشتر لازم دارد اشکالاتی هم ما داریم که ان شاء الله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo