< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

93/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ وضع/ علامات حقیقت و مجاز/ الثالث الاطراد
تفسیر محقق خوئی
سیدنا الاستاد تفسیری برای اطراد فرموده اند که طریق خوبی است، لازم به ذکر است که نفس اطراد به معنای جریان عمومی است، ایشان می فرمایند : «اوضحه بان من جاء الی بلد لا یعرف لغاتهم اذا تصدَّی لتعلّم اللغه الرائجه فی ذلک البلد یری ان اهل البلد یُطلقون لفظا و یریدون به معنی لکنَّ ...» [1]می فرمایند مقصود از اطراد این است که مثلا وقتی کسی که جاهل به لغتی است وارد شهری می شود، مشاهده می کند که لغتی را در معنایی به کار می برد لکن تشخیص نمی دهد که این معنی برای آن لغت آیا حقیقی است یا مجازی، مثلا می شنود که می گویند «رایت اسدا یفترس» و میفهمد که «اسد» در «حیوان مفترس» استعمال شده لکن نمی داند آیا به مؤنه قرینه «یفترس» افاده این معنی را کرد(که معنای مجازی باشد) یا نه، معنای حقیقی «اسد» «حیوان مفترس» است.
در چنین جایی هر چه که ما یُحتَمل القرینیّه باشد(مانند «یفترس») را بررسی می کند، موارد استعمال را می بیند تا بفهمد آیا آنچه را به عنوان احتمال قرینیّت داشته واقعا قرینیّت دارد یا خیر، بعد از بررسی متوجه می شود که این لغت همیشه به آن معنی به کار می رفته و حضور ما یُحتمل القرینیّه ها در لسان مُستعملین الزامی نیست می فهمد که این معنی معنای حقیقیه آن لغت است، زیرا اطراد یعنی، استعمال بدون قرینه است-یعنی اگر قرینه ای باشد ضرری ندارد ولی استعمال منوط به حضور قرینه نیست- ولی اگر موردی را بررسی کرد و مشاهده کرد و دید تا قرینه ای در کار نباشد این لغت در فلان معنی استعمال نمی شود، مانند «رایتُ اسدا یرمی» تا قرینه «یرمی» نباشد «اسد» در «رجل شجاع» استعمال نمی شود، از این حضور دائمی قرینه می فهمد که لفظ «اسد» به صورت مجازی در «رجل شجاع» استعمال می شود نه حقیقی.
پس طبق نظر ایشان معنای حقیقی آن است که استعمال لفظ در آن همیشه صحیح است، چه قرینه باشد چه نباشد، ولی معنای مجازی آن معنایی است که منوط به حضور قرینه است، قابل نقض به مجاز مشهور هم نیست زیرا اصطلاح مجاز مشهور مال قدما است و الا حقیقت مجاز مشهور این است که اگر به حد نقل رسید خودش می شود معنای حقیقی و دیگر مجازی نیست، اگر هم به حد نقل نرسید باز هم مانند سایر مجازات نیازمند قرینه است.
تفسیر دیگری برای اطراد
این تفسیر از خود ماست، به نظر ما در معانی حقیقیّه هیچ قید و شرطی وجود ندارد و همیشه می توان لفظ را در آن معنای حقیقی به کار برد و همینکه ذات معنای حقیقی وجود داشته باشد کفایت می کند مانند استعمال لفظ «اسد» در «حیوان مفترس»، این استعمال همیشه صحیح است و هیچ قید و شرطی هم ندارد به خلاف معانی مجازیّه که تابع مقتضای مقام هستند و وجود ذات معنی برای صحت استعمال کفایت نمی کند، مثلا در استعمال لفظ «اسد» در «رجل شجاع»، این استعمال زمانی صحیح است که متکلّم مثلا در مقام مبالغه باشد، شروط و نکات فصاحت و بلاغت خودش را دارد لذاست که می گویند «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» در ما نحن فیه هم همینطور است، اینگونه نیست که هر زمان که دلمان بخواهد بتوانیم استعمال مجازی بکنیم.
اگر این تفسیر را پذیرفتیم و گفتیم که اطراد زمانی علامت حقیقت است که اقتضای مقامات مختلف در آن لحاظ نشود و در هر مقامی استعمالش صحیح باشد در این صورت اطراد می تواند علامت حقیقت باشد و آن اشکال علاقه مصحّحه هم دیگر نمی تواند خرابش بکند زیرا در علاقه مصحّحه حضور دائمی علاقه لحاظ شده ولی مقتضای مقام را کسی ذکر نکرده است، مثلا در علاقه کل و جزء (استعمال الجزء فی الکلِّ) در شرایطش آمده که باید آن جزء جزءِ رکین باشد بگونه ای که اذ انتفی انتفی الکل، لذا استعمال الاصبع فی الانسان صحیح نیست، اما استعمال الرقبه فی الانسان صحیح است، این شروط برای تحقق علاقه مصححه در فنون بلاغت ذکر شده ولی اشاره ای به مقتضای مقام نشده است.
تنبیه
هل المرجع عند الشک فی مراد المتکلّم اصاله الحقیقه تعبّدا او اصاله الظهور عرفا؟ چون ما علائم حقیقت و مجاز را خواندیم بالمناسبه بحثی را اینجا مطرح کرده اند و آن اینکه مثلا متکلّم لفظ «اسد» را به کار برده اما ما نمی دانیم مرادش معنای حقیقی بود یا معنای مجازی؟ مثلا گفت «اعطنی رقبه» و ما نفهمیدیم آیا منظورش خودِ گردن است که بیاوریم برای طبخ غذا یا مرادش انسانی است در چنین جایی مجرای کدام اصل است؟
قدما تا قبل از صاحب قوانین گفته اند که مجرای اصاله الحقیقه است، لذا باید برویم گردن گوسفندی بخریم و برایش بیاوری، ایشان قائل به اصاله الحقیقه تعبّدی بوده اند، تعبّدا یعنی ولو اینکه خلاف ظهور عرفی باشد. لکن گاهی اوقات به دلیل وجود قرینه ای مانند کثرت استعمال ما یک ظهور عرفی داریم که معنای حقیقی را تحت الشعاع قرار می دهد و معنای مجازی به ذهن متبادر می شود، مثلا بگوید «جِئنی بجواد» معنای حقیقی «جواد» صاحب جود است لکن کثرت استعمال در «فرس» دارد، اکنون متکلّم کدام را اراده کرده است؟ مقتضای اصاله الحقیقه «ذی الجود» است و مقتضای اصاله الظهور «فرس» است، این دو اصل فی الواقع با هم تعارض می کنند، کدامیک مقدّم می شود؟
عند العرف اصاله الظهور مقدّم است زیرا آن چیزی را که می فهمد حجّت می داند و کاری با اصاله الحقیقه تعبّدا ندارد، مثلا در باب وضو آمده «وامسحوا برئوسکم و ارجلکم الی الکعبین» حالا سوال این است که مراد از راس چیست؟ اگر اصاله الحقیقه تعبدی بخواهیم بگوییم باید بر کل سر مسح بکشیم، مراد از «ارجلکم» چیست؟ طبق اصاله الحقیقه تعبدی باید بر کل پا مسح بکشیم، لکن ما اصاله الظهور را جاری می دانیم کما اینکه عرف هم همین کار را می کند، در روایت امام باقر علیه السلام هم که آمده «فقال: ( وامسحوا برؤسكم) فعرفنا حين قال: « برؤسكم » أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء»[2] باز اشاره به ظهور دارد و نمی رویم به دنبال وضع که ببینیم واضع چه وضع کرده زیرا بسیاری از موارد معنای حقیقی محجور می شود و ما باید به معنای ظاهر اخذ بکنیم. والسلام علیکم و رحمه الله .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo