< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ صحیح و اعم/ مقدمه سوم/ تصویر جامع بنابر اعم
تصویر چهارم برای جامع اعمی
صاحب کفایه می فرمایند «رابعها ان ما وضعت له الالفاظ ابتدائا هو الصحیح التام الواجد لتمام الاجزاء و الشرایط» الا اینکه استعمال این الفاظ که وضع شده اند برای تام الاجزاء و الشرایط می توانند در اعم هم استعمال بشوند «إلّا أن العرف يتسامحون ـ كما هو ديدنهم ـ ويطلقون تلك الألفاظ على الفاقد للبعض، تنزيلاً له منزلة الواجد، فلا يكون مجازاً في الكلمة ـ على ما ذهب إليه السكاكي في الاستعارة» بنابر همان مبنای سکاکی، سکاکی چه می گوید؟ می گوید مثلا معنای لفظ «اسد» همان حیوان مفترس است، در رجل شجاع بالادّعاء به کار می رود، معنی عوض نمی شود و اینگونه نیست که به معنای رجل شجاع بشود، بلکه دایره حیوان مفترس توسعه پیدا می کند، ما یک حیوان مفترس حقیقی داریم و یک حیوان مفترس ادعائی، این غیر از آن مجاز در کلمه است بلکه مجاز عقلی است زیرا ادّعای به اینکه رجل شجاع هم ادّعائا اسد است عقلی است.
در ما نحن فیه هم نظیر و شبیه به همین است، لفظ «صلاه» موضوع است برای نماز صحیحه یا تام الاجزاء و الشرایط، لکن این نماز یک فرد حقیقی دارد و یک فرد ادعائی، فرد حقیقی اش همان نماز تام الاجزاء و الشرائط است و فرد ادّعائیش همان معنای اعم است، معنای نماز توسعه پیدا کردم و شامل اعم نیز می شود لکن بالادّعاء.
«بل يمكن دعوى صيرورته حقيقة فيه، بعد الاستعمال فيه كذلك دفعة أو دفعات، من دون حاجة إلى الكثرة والشهرة» بعد می فرمایند که ابتدای کار برای استعمال لفظ «صلاه» در اعم این تسامح لازم است، لکن قدری که از این استعمال ادعائی گذشت کم کم خودش تبدیل می شود به معنای حقیقی و دیگر نیازی به توسعه عقلی هم ندارد .
«كما في أسامي المعاجين(جمع معجون) الموضوعة ابتداءً لخصوص مركبات واجدة لاجزاء خاصة، حيث يصحّ إطلاقها على الفاقد لبعض الإِجزاء المشابه له صورة، والمشارك في المهمّ أثرا، تنزيلاً أو حقيقة.
وفيه : إنّه إنّما يتم في مثل أسامي المعاجين، وسائر المركبات الخارجية مما يكون الموضوع له فيها ابتداءً مركباً، خاصاً، ولا يكاد يتم في مثل العبادات، التي عرفت أن الصحيح منها يختلف حسب إختلاف الحالات، وكون الصحيح بحسب حالة فاسدا بحسب حالة أُخرى، كما لا يخفى»
می فرماید این حرف در مورد مرکبات حقیقیه مانند معجونها درست است زیرا مرکبات حقیقیّه صحیحشان مشخّص است، مثلا معجون «سُقمونیا» بیست و چهار جزء دارد و خیلی هم مقوّی است، پس صحیحِ این معجون بیست و چهار جزء است ولی اگر حالا بیست و سه جزء بود آیا نمی گویند سُقمونیا؟ تنزیلا می گویند، یعنی می دانند که حقیقتا سُقمونیا نیست ولی تنزیلا و ادّعائا آن را سُقمونیا می نامند اشکالی هم ندارد، اما در مرکبات اعتباریه مثل نماز صحیحشان مشخّص نیست، صحیحِ نماز چیست؟ چهار رکعت یا دو رکعت؟ قیامی یا قعودی؟ اگر چهار رکعتی درست است پس چرا برای مسافر دو رکعتی صحیح است؟ در مثلِ معجون صحیحش مشخص است ولی در مثلِ نماز مشخص نیست. [1]
تصویر پنجم برای جامع اعمی
«أن يكون حالها حال أسامي المقادير والأوزان، مثل المثقال، والحقة، والوزنة إلى غير ذلك، مما لا شبهة في كونها حقيقة في الزائد والناقص في الجملة، فإن الواضع وأنّ لاحظ مقداراً خاصاً، إلّا إنّه لم يضع له بخصوصه، بل للأعم منه ومن الزائد والناقص، أو إنّه وأنّ خص به أولاً، إلّا إنّه بالاستعمال كثيراً فيهما بعناية إنّهما منه، قد صار حقيقة في الأعم ثانياً» مثل مثقال و حقّه و وزنه و امثال اینها، البته حقّه و وزنه در نجف رایج بوده و در ایران کسی نمی داند چیست، در اینجا کیلو و گرم و مَن و این چیزها رایج بوده، علی ایّ حال قائل می گوید مثلا تُن که هزار کیلو است اگر یکی دو کیلو کم یا زیاد داشت آیا به آن تُن نمی گویند؟ می گویند، عرفی است و دقّت نمی کنند، عُرف هم تسامح می کند و لفظ را در ناقص اطلاق می کند. سپس می فرمایند چه بگوییم واضع از اول وضع برای اعم نموده است، چه بگوییم وضع برای صحیح کرده و تنزیلا و ادعائا در اعم استعمال شده و به مرور زمان حقیقت در اعم شده باشد، فرقی نمی کند.
«وفيه : إن الصحيح ـ كما عرفت في الوجه السابق ـ يختلف زيادة ونقيصة، فلا يكون هناك ما يلحظ الزائد والناقص بالقياس عليه، كي يوضع اللفظ لما هو الأعم» همان ایراد وجه قبلی است، شما می گویید ناقص تنزیل می شود منزله کامل، آیا در مثلِ نماز هم می توان اینچنین تنزیل نمود؟ خیر زیرا صحیحِ نماز مشخّص نیست. [2]
و فیه
انصافا خود ایراد صاحب کفایه کاملا درست است زیرا در نماز صحیحه ما محور مشخصی نداریم که آن را به عنوان صحیح بگیریم و بعد کمتر از آن را تنزیلا بگوییم نماز، به خلاف اوزان و معجونها.
لکن اینجا دو مطلب دیگر باقی می ماند اول اینکه به نظر ما حقیقتِ وجه رابع و خامس یکی است، در اولی گفته معجون در دومی گفته اوزان و مقادیر، مثالها مختلف است ولی واقع مطلب یکی است، در هر دو می خواهد بگوید لفظ ابتدا وضع شده برای کامل سپس تنزیلا و ادعائا استعمال در اعم شده و به مرور حقیقت در آن شده است.
دوم اینکه این مطلبی که می گویید در مورد اوزان و مقادیر تا چه قدر عُرف مسامحه می کند؟ عُرف در هر کیلو تا چند گرم تسامح می کند و اگر بیشتر شد مسامحه نمی کنند، حال آنکه در لفظ «صلاه» انصافا اینطور نیست، زیرا نماز حتی اگر خیلی اجزاء و شرایطش را هم نداشته باشد باز هم ممکن است صدق «صلاه» بکند، لذا قیاس این دو مع الفارق است.
تصویر سیدنا الاعظم از جامع اعمّی
ایشان بحث را از موارد خارج کرده و برده سر هیئت و صورت و قیافه و فرموده در بحث وضع همان هیئت مهم است نه مواد تشکیل دهنده آن، مثلا یک ماشینی داریم از آهن است، آیا نمی شود یک قسمتش را آلمینیومی کنیم؟ می شود، پس مواد قابل تغییر اند لکن صورت وحدانی آن نباید تغییر بکند، خانه هم همینطور است، خانه یک هیئت خاصی است که به آن هیئت می گویند خانه، اما اینکه سیمانی باشد یا آجری یا چوبی یا کاه گلی تفاوتی دارد دیگر. والسلام علیکم و رحمه الله .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo