< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ صحیح و اعم/ علائم صحیح و اعم/ ادله القول بالصحیح
الثانی : صحت السلب عن الفاسد
کلام ما در مورد علامات حقیقت بود تا ببینیم استعمال الفاظ عبادات در صحیح آیا حقیقت است است یا خیر، یکی از علامات صحت سلب از فاسد است، یعنی مُستدل می گوید لفظ «صلاه» صحت سلب از فاسد دارد، همین نشان می دهد که حقیقت در صحیح است، صاحب کفایه هم همین مطلب را می فرماید : «ثانيها :صحة السلب عن الفاسد، بسبب الإِخلال ببعض أجزائه، أو شرائطه بالمداقة، وأنّ صحّ الإِطلاق عليه بالعناية.» بالعنایه یعنی مجازی است، یعنی بالمجاز می توان لفظ «صلاه» را بر فاسد حمل کرد لکن به صورت حقیقی نمی توان اطلاق نمود.[1]
این مطلب و استدلال هم وجدانی است، لذا ممکن است کسی انکار بکند، این انکار هم ناشی از عادت به نمازهای دست و پا شکسته است، حالا چه خودش همیشه نمازهایش فاسد باشد چه نماز فاسدِ مردم را زیاد دیده باشد این باعث می شود خود بخود اعمی بشود، لکن به نظر ما – تبعا للشیخ و الآخوند - چنین اطلاق اعمی نداریم.
الثالث : الروایات
آخوند می فرمایند ما میبینیم کثیرا ما لفظ «صلاه» استعمال شده و از آن اراده صحیح شده است، مانند «الصلاه معراج المومن»، «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر»، «الصلاه قربان کل تقیّ» معلوم است که در اینها نماز صحیحه اراده شده است.
در جاهای دیگر می بینیم که از نمازِ فاسد نفی الحقیقه شده است، مثلا در روایتِ «لا صلاه الا بفاتحه الکتاب» نفی حقیقتِ نماز شده از نمازِ بدونِ حمد، اگر ما صحیحی شدیم این نفی حقیقت امکان دارد ولی اگر اعمی شدیم نفی حقیقت امکان ندارد زیرا اگر بدون فاتحه هم نماز بخواند ماهیت و حقیقت نماز وجود دارد و لفظِ صدق می کند، آخوند از همین روایت استدلال می کند که اگر قول به اعم صحیح بود ماهیتِ نماز در نمازِ بدون حمد وجود دارد لذا نفی حقیقتِ نماز غلط می شود، همین که نفی حقیقت صحیح است نشان می دهد قول به اعم صحیح نمی باشد.
پس استدلال دو مقدمه دارد: مقدمه اول این است که عبارتِ «لا صلاه ...» ظهور در نفی حقیقت دارد، مقدمه دوم این است که اگر اعمی شدیم نفی حقیقت از نمازِ بدون حمد امکان ندارد، حال آنکه اگر صحیحی باشیم این نفی حقیقت درست است. این استدلال هم بسیار استدلال خوبی است.
آخوند یک پله بالاتر هم رفته و فرموده حتی در مثلِ «لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد» -که ظهور در نفی حقیقت دارد، چه بنابرِ صحیح و چه بنابرِ اعم نفی حقیقت از آن غلط است زیرا نماز خواندن در مسجد مستحب است و با نبودن مستحب باز هم حقیقت و ماهیتِ نماز باقی است- می فرماید باز هم ظهور در نفی الحقیقه دارد، چطور؟ همان فرمایش آشیخ محمد رضا اصفهانی را می زنند که از باب مبالغه است یعنی به حسبِ مفهوم مُستعمَل در نفی الحقیقه است ولی در مقام تطبیق تطبیقِ بر فردِ ادعایی می شود از باب مبالغه، لذا در چنین مثالی هم می خواهد بگوید ماهیّتِ نماز وجود ندارد ولی از باب مبالغه، می خواهد بگوید خواندن نماز در مسجد آنقدر مهم است که اگر ترک کردی انگار که هیچ نماز نخوانده ای.
مانند تطبیق اسد بر رجلِ شجاع، تطبیقِ اسد بر رجل شجاع هم حقیقی است و لفظِ اسد مُستعمَلِ در همان حیوان مُفترس است لکن ادّعا کرده ایم که این رجلِ شجاع عین حیوان مُفترس است از باب مبالغه، این را می گویند حقیقتِ ادّعائیّه، حقیقت ادعائیّه یعنی لفظ مُستعمَل در همان معنای حقیقی خودش است لکن در مقام تطبیق ادّعائی صورت می گیرد، پس مفهوم همان مفهوم حقیقی است ولی مصادیق دو نوع می شوند، یک دسته مصادیقِ حقیقی و یک دسته مصادیقِ ادعائی.
در ما نحن فیه هم آخوند همین حرف را می زند و می گوید هیئتِ «لا صلاه ...» در اینجا هم استعمالِ در نفی الحقیقه شده است اما در مقام تطبیق از جهت مبالغه ادّعا شده است که این مستحب انقدر مهم است که اگر ترک بشود گویا همه نماز و حقیقتِ نماز را از دست داده ای، پس لفظ در همان معنای حقیقیِ خودش به کار رفته لکن تطبیقِ بر مصداقِ ادعائی شده است. [2]
وفیه
در کتاب اصولی که در خدمت شما هست چند ایراد بر این مطلب وارد کرده ایم که ذکر همه آه ینها را لازم نمی دانیم هر چند برای مطالعه خوب است، اما یک ایراد را از باب نمونه می گوییم که همان ایراد سوّم است، این است که استدلال آخوند به هیئتِ «لا صلاه ...» بود، این استدلال معارضه می کند با مواردی مانند «الصلاه ثلاثه اثلاث، ثلثها الرکوع و ثلثها السجود و ثلثها الطهور»در مثلِ این مورد نماز ر چه چیزی به کار رفته است؟ در رکوع و سجود و طهارت، پس بقیه اجزاء چی؟ در اینجا قطعا در اعم به کار رفته است، زیرا نمازِ صحیحه اجزاء دیگری هم دارد.
البته می توان به این ایراد پاسخ داد که این استعمال حقیقی نیست و از باب مبالغه است، یعنی «صلاه» استعمال در حقیقت الصلاه شده لکن از بابت مبالغه در اهمیّت این سه جزء، یعنی لفظِ صلاه استعمال در معنای حقیقی و حقیقت الصلاه شده است لکن این سه جزء آنقدر اهمیت دارند که در مقام تطبیق لفظِ صلاه تطبیق بر همین سه جزء شده است، پس در مقام تطبیق منطبق بر فردِ ادعایی شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo