< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

94/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:دلالت فعل بر زمان/مشتق
مقدمه سوم
بحث در کلام مرحوم آخوند بود که مصادر و افعال از بحث مشتق خارجند، «لعدم جریها علی الذوات» شما نمی توانید فعلی یا مصدری را جاری بر ذاتی کنید، یعنی فعل و مصدر نمی توانند محمول واقع شوند، نمی توانید بگویید «زید قیام» یا «زید قام» (به معنای اتحاد قام با زید). ایشان پس از ذکر مصادر قید «مزید فیه» را آورده، دلیل ذکر این قید آن است که مصادر مجرد جزو جوامد بوده و تخصُّصا از بحث مشتق خارج اند، ولی مصادر مزید فیه یک نحوه اشتقاقی دارند و از مصادر مجرد گرفته می شوند، لذت ممکن است توهم شود که اینها به دلیل اشتقاقشان داخل در بحثند، آخوند با این قید می خواهد این توهم را دفع کند.
توضیح، اینکه معنای مشتق این است که از یک اصلی گرفته شده باشد، مصادر مجرده –چه ثلاثی مجرد و چه رباعی مجرد- اشتقاقی ندارند که داخل در بحث باشند، ولی مصادر مزید فیه مشتق اند، افعال هم مشتق اند، اگر کسی توهم بکند که اینها هم داخل در بحث می شوند آخوند جواب می دهد که نه، اینها خارج اند چون جری علی الذوات ندارند و نمی توانند محمول واقع شوند. [1]
بحث دلالت فعل بر زمان
بحث بعدی بحثی است که مرحوم آخوند خیلی مفصل ذکر کرده در حالی که هیچ ربطی هم به بحث مشتق ندارد، بحث این است که مشهور شده در السنه که فعل دلالت بر زمان می کند، فعل ماضی بر زمان گذشته، مضارع بر زمان حال و آینده، و امر و نهی بر حال، ایشان می فرماید: این حرفی غلط است و از مصادیق «ربَّ مشهور لا اصل له» می باشد. زیرا فعل بالدلاله المطابقی دلالتی بر زمان ندارد. [2]
ایشان دلیل اصلی را اصلا نگفته که ما بعدا خواهیم گفت، لکن سه دلیل ذکر کرده اند:
دلیل اول: اگر فعل دلالت بر زمان داشته باشد در دو جا تجرید و تجوّزش لازم می آید، یکی در جایی که فعل به خود زمان نسبت داده شود، دیگر در جایی که به مجردات نسبت داده بشود، خود زمان که نمی تواند تحت زمان واقع گردد، زمان در زمان معنی ندارد و غیر معقول است. مجردات هم همینطور، چون فوق زمان هستند و نسبت زمان به آنها بی معنی است، افعالشان در ظرف زمان نیست.
ما فوق زمان دهر و ما فوق دهر سرمد است، هر کدام مانند روح دیگری هستند، دهر مانند روح زمان است و سرمد مانند روح دهر، افعال الله در ظرف سرمد واقعند، لذا شما که می گویید زمان دخیل در فعل است در نسبت فعل به مجردات چه می کنید؟ باید فعل را از زمان تجرید کنید. تجرید و تجوز هم خلاف اصل است، پس باید بگوییم که زمان دخالتی در معنای فعل ندارند. ایشان بعد این مثال زده اند به شعر زیر:
مضی الدهر و الایام و الذنب حاصلُ و جاء رسول الموت و القلب غافلُ
در این شعر هر دو هست، مضی الدهر و الایام منظور زمان است که فعل «مضی» به آن نسبت داده شده. رسول الموت هم حضرت عزرائیل است که فعل «جاء» به او نسبت داده شده.
البته قابل مناقشه هست زیرا فرشتگان مجرد محض که نیستند لکن الان نمی خواهیم مناقشه کنیم و توضیح دهیم، مثال دیگرش همین است که بگوییم «قال الله تبارک و تعالی»، «قال» فعل ماضی است که فاعلش خداوند است، «تبارک» هم فعلی است که فاعلش خداوند است، «تعالی» هم فعلی است که فاعلش خداوند است، در حالی که خداوند مجرد تام است، اگر فعل ماضی دلالت بر زمان بکند آیا افعال خداوند محدود به زمان می شوند؟ خیر، پس جری فعل بر خداوند مستلزم تجرید و تجوز است. [3]
دلیل دوم: فعل مضارع را اعم از حال و استقبال دانسته اند در حالی که حال و استقبال مغایر با یکدیگر اند، پس یک فعل در آن واحد نمی تواند برای هر دو وضع شده باشد مگر با اشتراک لفظی، اشتراک لفظی غلط است، پس باید مشترک معنوی باشند. اشتراک معنوی یعنی چه؟ یعنی وضعِ برای جامع. ما زمانی نداریم که جامع برای زمان حال و استقبال باشد مگر مفهوم زمان، در حالی که فعل دلالت بر واقع الزمان می کند نه مفهوم الزمان، پس اشتراک لفظی غلط است اشتراک معنوی هم که ممکن نیست، لذا از این مطلب خُلف این را می فهمیم. یعنی اصل فعل دلالت بر زمان ندارد و اصل این حرف که فعل دلالت بر زمان می کند غلط بوده و زمان در معنای فعل دخالتی ندارد. [4]
دلیل سوم: صاحب کفایه در دلیل سوم خود می فرماید: وقتی می گویند فعل ماضی دلالت بر زمان گذشته می کند مراد از زمان گذشته گذشته ی حقیقی است، در حالی که در خیلی موارد می بینیم که فعل ماضی دلالت بر زمان گذشته ی اضافی می کند نه حقیقی، حال و استقبال فعل مضارع هم در خیلی موارد اضافی است نه حقیقی حال آنکه مدعای آقایان این است که دلالت بر زمان حقیقی می کند نه اضافی.
مثلا وقتی می گویند «زید یجئ الی مدینه الاهواز فی عام المُقبل و قد ذهب قبله باسبوع الی مدینه قم» در اینجا «قد ذهب» استعمال در گذشته ی اضافی شده، در واقع زمان فعل مربوط به سال آینده است لکن فعل ماضی برای آن به کار رفته است.
فعل مضارع هم همینطور یعنی در خیلی موارد مربوط به زمان گذشته است لکن بالاضافه در معنای حال به کار رفته. مثلا: «جاء زید فی عام الماضی و هو یکتب» این کتابت مربوط به گذشته است در حالی که فعل مضارع استفاده شده و دلالت بر حالِ اضافی می کند. [5]
ایشان از این استدلال ها نتیجه می گیرد که فعلِ ماضی دلالتی بر گذشته نمی کند ولی برای نسبت تحقّقیه است، فعل مضارع هم دلالتی بر حال و استقبال ندارد ولی برای نسبت ترقّبیه وضع گشته. امر هم دلالتی بر حال ندارد لکن وضع از برای نسبت بعثیّه است نهی نیز دلالتی بر حال ندارد ولی برای نسبت زجریه وضع شده و این نسبت ها هستند که تلازم دارند با زمان هایی که آقایان می گویند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo