< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طلب و اراده /اوامر
الکلام حول ارادته تعالی
از جمله مباحثی که مناسب است مطرح شود؛ مسئله اراده خداوند است. صاحب کفایه اراده را به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم نمودند، اما محقق اصفهانی این نظر را نپسندیده و تعلقه ای بر فرمایش ایشان وارد کرده، که در ادامه بیان خواهیم کرد.
قال فی الکفایه فی الفرق بین الاراده التکوینیه و التشریعیه «ان الاراده التکوینیه هی العلم بالنظام علی النحو الکامل التام» صاحب کفایه در تعریف اراده تکوینیه، اراده خداوند را مرادف با علم گرفته است، یعنی علم خداوند به نظام کامل عالم که خود به خود تمام جزئیات، درون آن علم قرار دارد. بنابراین علم مخلوقین متأخر از معلوم است، ولی علم خداوند متقدم بر مخلوقین است، زیرا علم الهی است که منشأ به وجود آمدن نظام عالم می شود.
اراده تشریعیه را هم به علم خداوند تعریف نموده ، اما علم به مصلحت در فعل مکلف، اینکه خداوند اراده کرده که ما نماز بخوانیم، نمی تواند به معنای اراده تکوینیه باشد؛ زیرا اراده تکوینیه خداوند قابل تخلّف نیست، بلکه به معنای اراده تشریعیه است، اراده تشریعیه هم به معنای علم خداوند به وجود مصالح در تکالیف است، یعنی علم خداوند به اینکه اگر مکلف این کار را انجام دهد، مصلحت لازم را جلب کرده است، پس ایشان هر دو اراده را از سنخ علم می داند، اراده تکوینیه را علم خداوند به نظام عالم و اراده تشریعیه را به معنای علم خداوند به مصالح در افعال مکلفین.[1]
فرمایش محقق اصفهانی
محقق اصفهانی این نظر را نپذیرفته و فرموده: مفهوم اراده مغایر با مفهوم علم است، اینکه می گوییم صفات خداوند عین ذات الهی اند، مرادمان عینیت در مصداق است نه در مفهوم، در آنجا هم که می گوییم یک صفت رجوع به صفتی دیگر می کند، باز مرادمان رجوع مصداقی است، حال آنکه مراد آخوند در اینجا اتحاد مفهومی است و می خواهد بگوید مفهوم اراده، عین مفهوم علم است، این صد درصد غلط است، به همین جهت محقق اصفهانی به تبع اکابر فلاسفه، اراده را به «ابتهاج و رضا» معنی کرده اند نه علم، مرادشان هم از «ابتهاج» همان شوق مؤکد است، لکن چون این شوق مؤکد مخصوص اراده انسانی است؛ نه اراده الهی، لذا در مورد خداوند تعبیر به «ابتهاج و رضا» نموده اند.
برای ابتهاج هم شرحی داده اند و آن اینکه ذات خداوند تبارک و تعالی وجود است و وجود، صرف الخیر است –کما اینکه عدم شر است- لذا وقتی می فرمایند «الله نور السماوات و الارض»[2] مراد از این «نور» نورِ وجود است، و وجود هم منشأ خیر است، لذا خداوند نسبت به ذات اقدس خودش ابتهاج دارد، شادمان بوده و رضایت دارد، چرا؟ چون تمام الخیر و مفیض الخیر است، وقتی مبتهج بالذات باشد، مَن احبّ شیئا احبّ آثاره، آثار خداوند هم افعالش می باشد، پس خداوند نسبت به افعالش هم، مُبتهج است، چون افعالش همه محض صلاح و محض خیر هستند و مَن احبّ شیئا احبّ آثاره، لذا وقتی می گوییم افعال خداوند از اراده صادر می شوند، این اراده را چگونه معنی می کنیم؟ به ابتهاج، این بسیار نزدیک به همان معنای شوق مؤکد است که در مورد انسانها به کار می رود.[3]
وفیه
اکنون همان ایرادی را که محقق اصفهانی به آخوند گرفت به نحوه ی دیگری بر خودش هم وارد است. زیرا سؤال می کنیم آیا این ابتهاج و رضا و رغبت و دلشادی -به هر کدام از تعابیر- وقتی در آیه می خوانیم «اذا اراد الله شیئا ان یقول له کُن فیکون»[4] این اراده به معنای خوش آمدن و خوشحالی خداوند است؟ خیر، ایشان چون این ابتهاج را مرادف با شوق مؤکد دیده، ابتهاج را جایگزین شوق مؤکد کرده است، البته هر چه که باشد بهتر از تعبیر آخوند است، لکن اینکه به طور کامل صحیح باشد محل تأمل است.
فرمایش محقق خوئی
محقق خوئی می فرمایند اراده آن حالت «إعمالِ قدرت» است، خداوند(و همینطور انسان) در فاعلیت خودش مختار است، مانند سوزاندن آتش نیست که قهری باشد، صدور احراق از نار، قهری است و قدرت بر ترکش ندارد در حالی که خداوند قادر بر ترک است، این إعمال قدرت، چه در جهت فعل یا در جهت ترک را اراده می گویند، در مورد انسان هم همینطور، شوق مؤکد خودش اراده نیست، بعد از شوق مؤکد، نفس انسان تصمیم می گیرد و بر فعل یا بر ترک إعمال قدرت می کند، این حالت آخری که «إعمالِ قدرت» است را اراده می گویند. این مطلب خوبی است. البته بر گرفته از فرمایشات محقق نائینی است، زیرا فرمایش ایشان خیلی نزدیک به فرمایش محقق نائینی است که از اراده تعبیر به «حمله النفس» نموده بودند.[5]
بررسی روایات در این باب
به نظر می رسد در زمان اهل بیت(علیهم السلام) هم مباحثی در این رابطه مطرح بوده، به همین جهت روات هم از ائمه (علیهم السلام) سؤال می کردند و ائمه (علیهم السلام) هم شرح می دادند، دیروز این مطلب رابیان کردیم که در روایات آمده، اراده از صفات ذات نیست که قدیم باشد، بلکه از صفات فعل است، حالا می خواهیم ببینیم خود اراده به چه معنی است.
«محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد بن عیسی الاشعری عن الحسین بن سعید اهوازی عن نضر بن سوید عن عاصم بن حمید (که سند صحیحی دارد) قلت له لم يزل الله مريدا» یعنی خداوند از ازل اراده داشته و اراده اش قدیم بوده است، حضرت فرمودند : «فقال ان المريد لا يكون الا لمراد معهبل لم يزل الله عالما قادرا ثم اراد.» هیچ گاه اراده از مراد منفک نمی شود، زیرا اراده، جزء اخیر علت تامه است، لذا اگر اراده را ازلی دانستید لازم می آید عالَم را نیز ازلی بدانید، پس عالَم هم باید قدیم باشد چون اراده بدون مراد غلط است، لذا حضرت می فرمایند صفاتی که منتزع از ذات هستند و از ازل همراه خداوند بوده اند عالم و قادر بوده است نه اراده، «ثم اراد» بعدا اراده کرد.[6]
«احمد بن ادریس عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان بن یحیی (سند عالی است و صفوان هم از اصحاب اجماع است) قلت لابی الحسن علیه السلام اخبرنی عن الاراده من الله‌ تعالي ومن الخلق، فقال: الارادةُ من الخلق الضميرُ، وما يبدو له بعد ذلك من الفعل. وأما من الله‌ عز وجل فإرادته إحداثه لا غير ذلك» حضرت فرمودند: اراده انسانها متفاوت از اراده خداوند است، اراده انسانها این است که ابتدا یک چیزی و فعلی به ذهن انسان خطور می کند، بعد انسان در موردش فکر می کند و بعد تصدیق به فایده آن می کند، در مرحله بعد هیجان الرغبه است، همینطور مراحل را پشت سر می گذارد تا به مرحله اراده می رسد، لکن در رابطه با خداوند، اینگونه نیست چون این صفات صفاتِ انفعالی هستند و انفعال در ذات اقدس الهی محال است(البته به این صراحت در روایت نیامده)، خداوند فاعل است و چیزی نمی تواند بر آن اثر بگذارد و آن را متأثر کند، لذا این مراحل اراده، همه در رابطه با خداوند محال هستند «وأما من الله‌ عز وجل فإرادته إحداثه لا غير ذلك » اداره خداوند اینگونه است که چیزی را ایجاد می کند، اما آیا این فاعلیت بالقصر است یا بالاختیار؟ بالاختیار است، لذا همان فرمایش محقق خوئی که فرموده بودند اراده خداوند به معنای «إعمالِ قدرت» است هم فرمایش متینی است.
حضرت امام هم در معنای اراده خداوند می فرمایند: اراده خداوند عین احداثش است «لانه لا يُروِّي(ترویه یعنی تامّل) ولا يُهِم، ولايتفكر، وهذه الصفات منفية عنه وهي من صفات الخلق، فإرادة الله‌ تعالي هي الفعل لا غير ذلك، يقول له: "كن"، فيكون. بلا لفظ ولا نطق بلسان ولا همة ولا تفكر، ولا كيف لذلك كما أنه لا کیف له تعالی» پس نفس فعل ارادی که بالاختیار از ساحت مقدس حضرت حق، صادر می شود این همان اراده است.[7]
ذکر یک نکته
بنابر مطالبی که خواندیم وقتی در روایات می بینیم، اراده در خداوند وجود ندارد و اراده خداوند عین فعلش است اما این نعوذ بالله به معنای سلب الاختیار نیست، بلکه به معنای فعل اختیاری است، یعنی افعال الله مانند خروج احراق از آتش نیست که هیچ اختیاری ندارد، بلکه اراده الله به معنای اختیار الله است، لذا باید در تفسیر احادیث متوجه باشیم و گمان نکنیم که خداوند فاعل بالرضا و بالاختیار نیست، خداوند فاعل بالقصر و فاعل بالقهر و فاعل بالایجاب و فاعل بالالجاء نیست، مبدأ اراده به معنای قدرت بر فعل و ترک در ذات اقدس الهی وجود دارد، لذا فعل و ترک الهی به اراده و اختیار است، و الا افعال الله بالجبر می شود و لازم می آید، مقام الهی از مقام انسان هم پایین تر بیاید العیاذ بالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo