< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر
اشکالات محقق خوئی به محقق عراقی رحمهما الله
ایراد اول
آقا ضیاء فرمود: ما یک اراده شدیده داریم که دلالت بر وجوب می کند و یک اراده ضعیفه که دلالت بر ندب دارد.
محقق خوئی اشکال کردند وگفتند: شما نمی توانید در اوامر شرعیه بگویید: منشا وجوب اراده شدیده و منشا ندب اراده ضعیفه است. زیرا منشأ شدت و ضعف اراده اختلاف در مصالح است، گاهی مصالح افعال بیشتر است اراده شدیده می شود و گاهی مصلحت کمتر است در نتیجه اراده ضعیفه خواهد بود. لکن این حرف در مورد احکام شرع صدق نمی کند. زیرا جاعلِ احکام شرع خداوند است و مصالح و مفاسد افعال راجع به عباد است و نه خداوند متعال.
«من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم»
«گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد»
و با توجه با اینکه صاحب اراده و جاعلِ احکامِ شرع و آمر خداوند است و چیزی از این مصالح هم به او رجوع نمی کند. اما اوامر اشخاص به یکدیگر برای جلب یک مصلحتی برای خودشان است؛ در حالی که در مورد خداوند متعال این معنا صادق نمی باشد.[1]
وفیه
ما به این ایراد جواب می دهیم و می گوییم: قبول داریم اراده ای که به معنای شوق موکد است در مبدأ اعلای خداوند اصلا وجود ندارد و معقول نیست؛ لکن چرخه تشریع بدین صورت است که خداوند وحی می کند به پیامبر و اوصیائش تا آنها به مردم امر کنند. پس امر از ناحیه مبادی عالیه(انبیاء) است، نه از ناحیه مبدأ اعلا (خداوند). مبادی عالیه وقتی می خواهند امر کنند، توجه به مصالح می کنند؛ مصالحی که ترجع الی العباد نه مصالحِ خودشان. به همین منظور خداوند تبارک و تعالی قلب پیامبر را طوری آفریده که رحمه للعالمین باشد. در نتیجه او در ممورد مصالحِ عباد و خیر مردم برای ایشان انگیزه ایجاد می کند. آیه شریفه که فرموده: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم»[2] از همین بابت است. در روایت نیز وارد شده که وقتی مردم هدایت نمی شدند نزدیک بود نبی اکرم از غصه هلاک شوند. آیه شریفه نیز به همین امر اشاره می کند «لعلِک باخع نفسک ألّا یکونوا مومنین».[3]
شوق از جنس انفعال است و در مبدأ اعلی راه ندارد. لکن پیامبر و اوصیاء او از سنخ بشریتند و شوق، رئفت، رحمت، خنده، گریه و این انفعالات در مورد آنها صادق است. پس با توجه به اینکه پیامبر و ائمه رحمه للعالمین هستند در وجود آنها نسبت به مصالح بشریّت شوق و انفعال ایجاد می شود. لذا وقتی آیات الهی نازل می شدند که حاوی اوامری بودند، باعث انبعاث پیامبر به سوی امر مردم به احکام می شد. این پاسخ ما بود به ایرادی که محقق خویی به استاد خود وارد کرده بودند.
ایراد دوم
آقا ضیاء فرمود: مقتضای اطلاقِ اراده این است که اراده شدیده باشد. زیرا اراده ضعیفه محتاج قید است. در اینصورت اگر قیدی بیان نشود، مقتضای اطلاق اراده، رجوع به اراده شدیده است.
محقق خوئی جواب می دهند: اراده جامع است میانِ دو فردِ شدید و ضعی. ممکن نیست جامع عین احد الاطراف باشد. فردیّتِ فرد به انضمام یک سری خصوصیّات فردیّه به جامع است به عبارت دیگر نمی شود فرد عین جامع باشد. بنابراین اراده شدیده و اراده ضعیفه دو فرد از افراد اراده هستند. اراده شدیده حد و حدودی برای خودش دارد و اراده ضعیفه هم حد و حدودی برای خودش دارد، مُطلق الاراده برای هر دو فرد جامع می شود. این جامع هم کلّی است و کلّی نمی تواند عینِ احد الافراد باشد. کلّی یصدق کلی کثیرین است در حالی که فرد لا یصدق علی کثیرین.
پس مولی هر کدام از دو فرد که مطلوب باشد را باید بیان کند؛ چه اراده ضعیفه مدّ نظرش باشد، چه اراده شدیده. زیرا هر کدام حد و حدودی دارند و تعیین محتاج بیان است. در این صورت اگر بیان نباشد، کلام مجمل و این کلام آقا ضیاء که فرمود: در صورت اطلاق منصرف به اراده شدیده می شود، محل اشکال خواهد بود.[4]
ایراد سوم
ایراد سوم سیدنا الاستاد به بیان آقا ضیاء: بیان ایشان بیانی دقیق و علمی است. در حالی که بحث فهم اطلاق و تقیید از مباحث الفاظ و ظهورات است که از مباحث عرفیّه هستند. عرف مباحث دقیق فلسفی را نمی فهمد و تقریر اینگونه دقیقِ اطلاق به درد محافل عرفیه نمی خورد. زیرا محاورات عرفیّه مبتنی بر فهم این دقائق عرفیّه نیست. [5]
در نهایت ما اشکال اول ایشان را نپذیرفتیم. لکن اشکال دوم و سوم ایشان را وارد دانسته و می پذیریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo