< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

95/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر

مقدمه

در بحث دیروز اشکال شده بود که در روایت آمده «فی الرجل یصلی الصلاه وحده ثم یجد جماعه، قال یصلی معهم و یجعلها الفریضه ان شاء» در این جمله عبارت «یصلی معهم» انصراف دارد به نماز مُعاده، درست است که در روایت عنوان مُعاده نیامده اما این عبارت انصراف دارد و انصافاً این انصراف در سوال سائل هست، وقتی این انصراف را بپذیریم پس عبارت «یجعلها الفریضه ان شاء» به چه معناست؟ ما این گونه معنی کردیم که مراد این است که نمازش را همان یومیّه ای که خوانده بود حساب کند، الف و لامِ فریضه ، الف و لامِ عهد است، یعنی همان فریضه حسابش بکند نه فریضه دیگری(مانند نماز قضا).

اشکالِ مستشکل این است که این مطلب(صلاه معاده) را سائل فرض کرده است، چون سائل این را فرض کرده پس ذکر مجدد آن درست نیست، لذا عبارت «یجعلها الفریضه ان شاء» باید حتما معنی کنیم که اولی را باطل می کند و برای دومی نیت وجوبی می کند و این همان تبدیلِ امتثال است، لذا بدین صورت مستشکل می خواهد بگوید که روایت در مورد تبدیل امتثال است.

دیروز ما جواب دادیم که عنوان «مُعاده» در روایت نیامده است، به ما جواب می دهد که خودش نیامده اما معنایش که آمده، زیرا کلام سائل انصراف به نمازِ مُعاده دارد، مُصلی مسجد می آید که همان نماز را بخواند نه اینکه نماز قضا بخواند، پس مفروض کلام نماز مُعاده است و نیازی به عبارت «یجعلها الفریضه ان شاء» نمی باشد، مگر اینکه بگوییم فریضه به معنای وجوب است نه استحباب، یعنی نماز اول را کنار بگذارد و نماز دوم را با نیت وجوبی بخواند، این جواب مستشکل به ماست و انصراف روایت هم مُساعد این اشکال است.

حرف درستی است اما به هر حال کلام امام اطلاق دارد و چنین انصرافی در کلام امام نیست، امام فرموده «یصلی معهم و یجعلها الفریضه ان شاء» یصلی معهم اطلاق دارد و شامل نماز قضا و ادا می شود، لذا ولو اینکه در کلام سائل چنین انصرافی باشد اما کلام امام تحمل معنایی را که ما می گوییم دارد.

مبنای صاحب کفایه در تایید تبدیل امتثال

صاحب کفایه در صدد اثبات معقول بودن آن بر آمده و فرموده گاهی اوقات نفس فعل علت تامه برای غرض است، در این موارد غرض با اتیان فعل حاصل شده و تکلیف ساقط می شود و امتثال مجدد آن معنی ندارد.

اما گاهی اوقات هم این عمل علت تامه برای غرض اقصی نیست، مثلا وقتی مولی می گوید تشنه ام برایم آبی بیاور آیا با بردن آب غرض مولی حاصل شده است؟ خیر، زمانی غرض حاصل می شود که مولی آب را بنوشد و تشنگی اش مرتفع شود، در این زمانی که مولی هنوز آب را ننوشیده است آیا نمی توان آبِ دیگری برای مولی آورد؟ می شود، [1] محقق نائینی هم این مطلب را پذیرفته اند که تبدیل امتثال به امتثال دیگر اشکالی ندارد. [2]

اشکال

با اتیان مامور به امتثال حاصل شده و امر ساقط می شود، اما اینکه می بینیم عبد می تواند آب دیگری برای مولی بیاورد ، از باب امتثال نیست بلکه از باب حکم عقل است به تحصیل غرض، چون عبد علم به غرض مولی دارد از باب تحصیل غرض آن می تواند آبِ دیگری را بیاورد.

جواب

اگر امتثال امر مولی را معنی کردیم به تحقق مامور به در خارج، در این صورت امتثال حاصل شده و موجب سقوط امر است، اما در باب قصد قربت ما گفتیم که اگر انسان بداند غرض مولی متوقف بر چیزی مانند قصد قربت است که در مامور به هم نیامده است، چون عبد از خارج می داند که غرض مولی حاصل نمی شود مگر با قصد قربت لذا دخالت در مامور به پیدا می کند. مولی گفته نماز بخوان حرفی از قصد قربت هم نزده ولی من از خارج می دانم غرض او حاصل نمی شود مگر با اتیان به قصد قربت از این بابت قصد قربت دخالت در امتثال پیدا می کند.

حالا در ما نحن فیه هم همان حرف را باید بزنیم، صدق امتثال متوقف بر تحصیل غرض است و تا غرض حاصل نشود امتثال صدق نمی کند، در مقام ثبوت احتمال می دهیم که غرض اقصایی هست که مثلا تا مولی رفع عطش نشود آن امر امتثال نشده است، پس صدق امتثال متوقف بر تحصیل غرض است.

ایراد آقا ضیاء

آقا ضیاء اینجا یک ایرادی وارد نموده که در واقع یک ایراد لفظی است اشکال نموده که این ایصال به غرض اقصی را تبدیل امتثال نمی گویند . زیرا درست است که اگر عبد فقط به آن آب ناقص اکتفا بکند، امتثال حاصل می شود. اما تا آن غرض اقصی محقق نشود امتثال حاصل نشده است، برای همین این تبدیل امتثال نیست بلکه صلاحیّت امتثال است، بگویید تبدیل ما یُمکن و یصلح ان یکون امتثالا به امتثالِ دیگری، امتثال بالفعلی در کاری نیست بلکه امتثال بالقوه ای است، اگر تبدیل نشود خودش امتثال کاملی است اما می توان آن را هم به امتثال بهتری تبدیل نمود. اگر عبد به همان امتثال اول اکتفا بکند کافی است و مولی هم نمی تواند او را عقاب بکند لکن تا مولی آب را نخورد و غرض اقصی حاصل نشود امتثال به فعلیّت نمی رسد.[3]

مثالِ صحیح برای فرمایش آخوند

اگر حرف آقا ضیاء را هم ضمیمه فرمایش آخوند بکنیم حرف معقولی است .

اما این قضیه اشکال دارد زیرا این مثال مال مولای عرفی است که دنبال سود و منفعت است، اما هدف در اوامر مولای حقیقی مصلحتِ خود عبد است نه اینکه مصلحتی گیر مولی بیاید، لذا مثال باید عوض بشود، چه مثالی بزنیم برای این قضیه که مطابق با اوامر مولای حقیقی باشد؟ مثالی پیدا کردیم و آن این است که اگر مولی برای مصلحت خود عبد دلش می خواهد که در خانه اش درخت مُثمِری باشد تا عبد از ثمر آن استفاده بکند، لذا امر می کند که ای عبد نهالی بکار، امر تعلق گرفته به کشت نهالِ(مُثمِر) و اگر عبد هر نهالی (مُثمِر) بکارد امتثال حاصل شده اما غرض اصلی زمانی حاصل می شود که این نهال بزرگ شود و ثمر بدهد، حالا اگر عبد نهالی کاشت و بعد متوجه شد اگر میوه دیگری را بکارد افضل است، در این صورت عبد می تواند نهال افضلی بکارد و آن فرد را تبدیل بکند به نهالی که ثمرش افضل است، مصلحت هم رجوع به عبد می کند و مولی کاری با آن ندارد، این مثال خوبی است که مطابق با ما نحن فیه هم هست، کاشت نهال اول به قول آقا ضیاء یصلح ان یکون امتثالا مادامی که عبد نهال دیگر و افضلی نکارد.

پس نتیجه بحث ما این است که ثبوتا تبدیل امتثال به امتثال دیگر اشکالی ندارد لکن با آن ملاحظه ای که آقا ضیاء فرمودند که اسم این امتثال بالفعل نیست بلکه امتثال بالقوه است.

اگر تبدیل امتثال را نپذیرفتیم

اگر این را قبول کردیم فبها، اما اگر نپذیرفتیم و گفتیم تبدیل امتثال چیز غلطی است نوبت می رسد به همان چیزی که صاحب جواهر فرمودند و آن اینکه امتثال اول سر جای خودش هست. منتهی یک حکم استحبابی دیگر داریم به اعاده، در این صورت ما دو تا امتثال داریم و هیچ کدام هم ربطی به دیگری ندارد، این نظریه ای بود که صاحب جواهر از بزرگان نقل کردند و معاصرین هم مانند آقای خوئی و حضرت امام هم همین نظر را دارند.

راه سوّم برای صلاه مُعاده

یک راه ثالثی هم وجود دارد که فی نفسه راه خوبی است و آن اینکه به حسب مقام ثبوت ما کاری با فرمایش آخوند نداریم بلکه می گوییم وقتی عبد نمازِ فرادی می خواند امر دارد به طبیعه الصلاه که صدق بر نماز فرادی هم می کند، لکن این امر یک شرط متاخری دارد و آن اینکه عقیبِ فرد اول فردِ افضلی اتیان نشود، در این صورت اگر عبد اکتفا به نماز اول بکند امتثال حاصل می شود، ولی اگر اکتفا نکند و نماز دوم را بخواند فرد دوم چون افضل است ،همان می شود مامور به ،چون شرط اولی (عدم اتیان به افضل) حاصل نشده اتیان اول ساقط می شود، لذا اتیان به نماز دوم امتثالیّت فرد اول را خراب می کند.

و فیه

ما در مقام اثبات دلیل برای صحت نماز دوم داریم لکن به دنبال توجیه عقلانی مقام ثبوت هستیم، این راه هم فی نفسه راه حل خوبی است اما اشکالش این است که اگر عبد از اول بداند که بعد از این نماز فرادی جماعتی بر پا می شود ، در حالی که می خواهد دوباره نمازش را به جماعت بخواند ابتدا فرادی می خواند، این مانند کسی است که از اول علم دارد به انتفاء شرط و حق ندارد فرادی بخواند، در حالی که این خلاف فتوای اصحاب است، درست است که ظاهر روایات در مورد کسی است که خبر ندارد مجددا می خواهد دوباره جماعت بخواند لکن اطلاق ادله شامل کسی که از اول هم علم به اعاده دارد می شود در حالی که اگر گفتیم این از مقوله شرط متاخر است لازمه اش این است که عبد از اول علم به انتفاء شرط دارد پس نماز فرادایش از اول باطل است در حالی که اصحاب چنین فتوایی نداده اند.

نتیجه

پس انَّ الاحوط ما ذهب الیه المشهور یعنی صلاه مُعاده را به نیت استحباب بیاورد و این یک امتثال جدیدی است، بله، برای تبدیل امتثال توجیهاتی را آوردیم اما چیزی را که فقها از روایات استظهار کرده اند احوط است.


[2] اجود التقریرات، محمد حسین غروی، ج1، ص282.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo