< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

95/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجه دوم برای رجوع قید به ماده استدلال محقق نائینی

مقدمه

یکی از وجوهی که بیان شد برای رد رجوع قید به هیئت این بود که معنای هیئت معنای حرفی است و معنای حرفی هم جزئی است و جزئی قابل تقیید نیست بنابراین قید نمی تواند رجوع به هیئت بکند،[1] این دلیل را ما در جلسه گذشته پاسخ دادیم.

وجد دوم برای رجوع قید به ماده استدلال محقق نائینی

ایشان می فرماید جزئیّت معنای حرفی مانع از رجوع قید نمی شود، مانع چیز دیگری است و آن اینکه معنای حرفی ملحوظ بالاستقلال نیست بلکه ملحوظ آلی است، لحاظ استقلالی به آن متوجه نیست، زمانی قید می تواند به یک چیزی رجوع بکند که متکلّم آن را بالخصوص لحاظ بکند تا بتواند آن را مقید بکند، بنابراین چون معنای حرفی ملحوظ بالاستقلال نیست و ملحوظ آلی است صلاحیّت تقیید ندارد.

(ملحوظ آلی یعنی عبوری و گذرا، یعنی ملحوظ می شود بدون اینکه آدم حواسش به آن لحاظ باشد)[2]

و فیه

جواب این است که این خلاف وجدان است و معانی حرفیّه آنطور هم که ایشان می گوید آلی نیستند، مثلا وقتی می گوید «سِر مِن البصره الی الکوفه» امر شده به عبد که سیر را به وجود بیاور، آیا نمی شود طلب به خود ابتدائیّت از بصره بخورد؟ می شود، یا وقتی می گوید «أکرم زیداً إن جائک» واضح است که شرطِ «إن جائک» به هیئتِ «أکرم» خورده است و قابل انکار هم نیست، شرط مستقیم به طلب می خورد و طلب محدود است به همین شرط، لذا بالوجدان می بینیم که رجوع قید به هیئت معقول است و منافاتی هم ندارد با اینکه لحاظش آلی باشد، هم لحاظش آلی است و هم قابلیّت این را دارد که ذهن به آن متوجه بشود.

در تحریر الاصول این را هم اضافه نموده ایم و آن اینکه ممکن است امر دو مرحله ای باشد، در مرحله اول که می گوییم «أکرم زیداً» لحاظ آلی باشد اما در مرحله دوم –یعنی حین ارجاع الشرط- که می گوییم «إن جائک» یک بار دیگر طلب را ملحوظ می کنیم تا شرط را به آن ارجاع بکنیم، پس ممکن است در مرحله اول به دلیل آلی بودن لحاظ مغفولٌ عنه باشد اما در مرحله دوم همان طلب دوباره تصوّر می شود تا مشروط به «مجیء» بشود و این هیچ منافاتی با آلیّت هم ندارد.

وجه دوم برای رجوع قید به ماده :رجوع قید به مفاد هیئت مستلزم تفکیک إنشاء از مُنشَأ است

 

وقتی ما می گوییم «أکرم زیداً إن جائک» در اینجا «أکرم» صیغه امر است و صیغه امر بما له مِن الهیئه از انشائیّات است، وقتی گفتیم از انشائیّات است یعنی ما به وسیله امر این طلب را إنشاء و ایجاد می کنیم ، ایجاد هیچ گاه از وجود مُنفَک نمی شود، پس نتیجه این می شود هر گاه إنشاءِ امر صورت گرفت طلب إلزاماً باید موجود بشود، در حالی که شما می گویید که اگر «مجیء» -که می گویید قیدِ هیئت و شرط است- وجود داشت این طلب وجود دارد و اگر وجود نداشت طلب وجود ندارد.

حالا مُستدِل از ما سوال می کند و می گوید اگر قیدِ «مجیء» محقق نشود مطابق حرف شما نباید مُنشأ به وجود بیاید، حال آنکه شما که در مقام انشاء بودید و انشاء هم کردید، چطور إنشاء از شما صادر شد اما طلبی به وجود نیامد؟ اگر إنشاء صحیح بوده پس باید مُنشَأ هم به وجود بیاید، جمله «أکرم زیداً إن جائک» را هم هیچ کس غلط حساب نمی کند پس إنشاء انشاءِ صحیحی است در حالی که مُنشَأی ندارد، زیرا مُنشَأ ما طلب بود در صورت «مجیء» و فرض این است که «مجیء» واقع نشده است، پس رجوع قید به هیئت مستلزم تفکیک إنشاء از مُنشأ شد.

محقق خوئی فرموده اند که این اشکال بالاترین اشکال است در مقام، صاحب کفایه هم متعرّض شده اما جوابش جوابِ روشنی نیست. [3]

جواب اول و نقدِ آن

جوابهایی گفته شده و فرق گذاشته اند میان ایجاد تکوینی و ایجاد اعتباری، گفته اند که در ایجاد تکوینی امکان ندارد ایجاد از وجود تفکیک بشود، امکان ندارد کسی کارخانه ای ایجاد بکند بدون آنکه به وجود بیاید، اما در ایجاد اعتباری چطور؟ گفته شده چون ایجاد اعتباری سهل المئونه است امکان دارد مُعتبِر ایجاد بکند ولی موجود نشود.

در جواب می گوییم ایجادِ تکوینی مستلزم وجود تکوینی است و ایجاد اعتباری مستلزم وجود اعتباری، درست است که ایجادِ اعتباری مولِّد وجود تکوینی نیست اما وجود اعتباری به دنبال دارد، مثلا وقتی می گوید «أنکحتُ» آیا می تواند بگوید من ایجاد علقه زوجیّت کردم اما در خارج وجودی ندارد؟ نمی شود، زمانی ایجادِ عُلقه زوجیّت صدق می کند که در خارج محقّق شده باشد، آیا می تواند بگوید «بعتُ» و ایجاد بکند وجود اعتباری بیع را اما در خارج موجود نشود؟ اصلا خُلف فرض است که بگوید فلان وجود اعتباری را ایجاد کردم ولی وجود اعتباری ندارد، اگر ایجاد کرده اید وجود دارد، اگر وجود ندارد ایجاد نکرده اید، اگر وجودی نیاید نمی توانید بگویید ایجاد کرده ام.

سوال: پس چگونه در برخی موارد إنشاء عقد می کند اما معامله محقق نمی شود؟ مثلا بایع صیغه بیع را إنشاء می کند اما مشتری هنوز قبول نکرده است، پس بایع ایجاد البیع کرده اما بیع هنوز موجود نشده است، یا اصلا هر دو ایجاب و قبول را گفتند اما به دلیل نبودن شرایط شرعی معامله باطل بوده است، پس هر دو إنشاء و ایجاد کرده اند بدون آنکه مُنشأی در خارج موجود شود. و این همان تخلّف الایجاد عن الوجود است که مستشکل می گوید.

جواب می دهیم آنچه که مُعتبِر ایجاد می کند در عالم إنشاء وجود اعتباری عقلائی پیدا می کند، شرعاً باطل است و بیع موجود نشده اما اعتبارِ مُعتبِر در حد خودش وجود پیدا کرده است. ایجاد اعتباری از وجود اعتباری منفک نمی شود اما اینکه این ایجاد در چه حد است، آیا در حد اعتباری شخصی است؟ یا عقلائی است؟ یا شرعی است؟ این بحث دیگری است و موجب تفکیک إنشاء از مُنشأ نمی گردد.


[2] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین الغروی النائینی(السید ابوالقاسم الخوئی) ج1، ص194.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo