< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

95/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب به اشکال دوم شیخ

بحث در استدلال دوم شیخ بر رجوع قید ماده بود. ایشان فرمود: وقتی انسان عاقل به چیزی توجه و التفات پیدا می کند، یا آن را می خواهد و یا نمی خواهد. در صورت اول یا آن را مطلق می خواهد و یا مقیّد. بحث ما صورت اخیر (مطلوب مقیّد) است. شیخ سعی دارد تا با تعریف همه اقسام قید در اینجا بگوید: همه قیود به ماده ارجاع دارند.[1]

جواب ما هم در همین صورتِ مطلوبِ مقیّد است. ما در اینجا تقسیم دیگری غیر از کلام شیخ داریم. وقتی چیزی به صورت مقیّد مطلوب انسان واقع می شود، دو حالت دارد؛ یا تقیید آن بالذات است و یا بالعرض.

در تقیید بالذات قید مستقیماً به ماده (مطلوب) رجوع می کند؛ مثلاً اگر مولا نماز با وضو می خواهد، نماز را مطلق نمی خواهد، بلکه آن را مقیّد به وضو طلب نموده است.

تقیید بالعرض یعنی قید مستقیماً به ماده نخورده است. بلکه قید به هیئت خورده و طلب مقیّد شده است. در این صورت ماده نیز بالعرض و التبع تقیّد پیدا می کند؛ مثال این قسم استطاعت است. وقتی ذهن مولی متوجّه حج شد، طلبِ حج را به استطاعت مقیّد نمود. پس این حج زمانی مطلوب است که مکلّف مستطیع باشد. وقتی طلب مقیَّد به استطاعت شد، مادّه خودبه‌خود مقیّد می شود. این قیدِ استطاعت، اولاً و بالذات ربطی به ماده ندارد؛ اما چون طلب مقیّد است و تا استطاعتی نباشد طلبی هم محقّق نمی شود، معنی ندارد که ماده مقیّد نشود. اما این تقیّد ثانیاً و بالعرض است.

تفاوت میان قید هسئت و قید ماده

چه تفاوتی میان استطاعت و وضو هست که وضو قیدِ عمل و ماده است اما استطاعت قید هیئت و طلب؟ چگونه است که برای نماز باید وضو گرفت، اما برای حج، کسب استطاعت لزومی ندارد؟ حتی اگر بتواند مستطیع شود، تحصیل استطاعت واجب نیست. چه ضابطه و ملاکی برای تفکیک این دو نوع قید را از یکدیگر وجود دارد؟

این را قبلاً گفته ایم؛ الآن نیز تکرار کرده و می گوییم: اساس و ریشه بحث از مصلحت شروع می شود به این بیان:

قیودی که در ترتّب المصلحه دخالت دارند، قید واجب هستند. یعنی عمل به خودیِ خود مصلحت دارد، اما اگر قصد تحقق خارجی آن را داشته باشیم تا آن مصلحت تحصیل شود، باید آن شرط را نیز تحصیل کرد.

قیودی که در اتصاف عمل به مصلحت داشتن و مصلحت نداشتن دخالت دارند نیز قید طلب می شوند. یعنی اگر آن قید وجود داشته باشد، عمل به «ذا مصلحهٍ» متصف می شود. چنین قیدی، قید طلب و وجوب است.

پس هر دو رجوع به مصلحت دارند. لکن یکی ترتّب المصلحه علی الفعل و دیگری اتصاف الفعل بالمصلحه.

مثلا در حال سلامتی مصرف دارو مصلحتی ندارد، یعنی مصرف آن مشروط به وجود «مرض» است؛ زیرا تا انسان مریض نشود مصرف دارو برایش فایده‌ای ندارد. پس «مرض» شرط است. اما این شرط، شرطِ اتصاف الفعل بالمصلحه است و شرطِ وجوب است؛ برهمین اساس اگر «مرض» نباشد، حکمِ خوردن دارو تجویز نمی شود. حال وقتی این شرط به وجود آمد و -خدای ناکرده- انسان مریض شد، مصرف دارو مصلحت پیدا کرده و دارو تجویز می‌شود.

اما این دارو (مثلا گل‌گاوزبان) را باید خام خورد یا آن را جوشاند؟ گل گاوزبان مقیّد است به «جوشانده» بودن؛ زیرا جوشیدن در ترتّب المصلحه دخالت دارد. دارو باید«جوشانده» شود تا مصلحت بر آن مترتّب شود و اگر «جوشانده» نشود مصلحتی نیز مترتّب نیست. لذا باید گل گاوزبان هم جوشاند و هم مصرف کرد؛ چون جوشاندن شرط واجب بوده و شرط واجب نیز واجب التحصیل است. اما آیا خود بیماری که شرط وجوب است هم واجب التحصیل است؟ آیا باید خود را نیز مریض کند؟ خیر.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo