< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

96/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الموسع و المضیق/ تبعیت قضا از ادا

المقصد الثانی فی النواهیمقام اول: معنای ماده نهی و صیغه آن

مراد از ماده نهی همان ماده «ن ه ی» و مراد از صیغه نهی نیز «لا تفعل» و امثال آن در صیغه های مختلف است محقق خراسانی در کفایه می فرماید: نهی درماده و صیغه مانند امر است؛ با این تفاوت که امر - چه ماده و چه صیغه-«طلب الفعل» بوده اما نهی چه در ماده و چه در صیغه «طلب الترک» است. [1] محقق نائینی در اجود التقررات نیز همین معنا را اختیار کرده است.[2]

معنای «کف» و اشکالی به معنای «طلب الترک»

در محل بحث این سوال مطرح شده که متعلق طلب در نهی، ترک است یا کف؟ برخی گفته‌اند: ترک معنایی عدمی است و عدم در اختیار انسان نیست. چیزی باید متعلق نهی قرار گیرد که تحت اختیار انسان باشد. اما کف و امساک النفس، امری تحت اختیار انسان است؛ زیرا کف یک امر وجودی از افعال نفس است. اما ترک صرف العدم بوده و صرف العدم چیزی نیست که در دایره اختیار انسان باشد؛ تا متعلق طلب قرار گیرد. «لا تشرب الخمر» به این معناست که کف نفس کن و جلوی نفست را نسبت به شرب خمر بگیر.

جواب محقق خراسانی و اثبات معنای «طلب الترک»

اما صاحب کفایه مخالفت کرده و می گوید: این خلاف ظاهر معنای نهی است. این هم که می گویند: ترک صرف العدم بوده و تحت اختیار انسان نیست، توهمی فاسد است؛ زیرا ترک در مقابل فعل و قدرت به معنای تساوی فعل و ترک در برابر اراده انسان است. هر جا اراده انسان نسبت به فعل و ترک مساوی باشد، انسان قادر است و الا اگر انسان فقط قدرت بر فعل داشته باشد، مختار به حساب نیامده و مجبور است. اگر فقط قادر بر ترک باشد نیز به او قادر نمی گویند. قادر کسی است که همزمان قدرت بر فعل و ترک داشته باشد. پس قدرت به معنای تساوی فعل و نقیض آن نزد اراده انسان است. اما اگر فقط شخصی نسبت به یک طرف توانایی داشته باشد، دیگر صدور فعل اختیاری او نبوده و قهری است. چون معنای قدرت تساوی انسان بر دو طرف فعل و ترک است. هر کدام که مفقود شود، صدور طرف مقابل قهری خواهد شد و دیگر قدرت صدق نمی کند. بنابراین آقایانی که گفته اند: ترک الفعل تحت اختیار نیست، معنای قدرت را نفهمیده اند. اگر انسان قادر بر فعل باشد قدرت بر فعل عین قدرت بر ترک است.

ان قلت که با توجه به اینکه همه افعال و اشیاء حادثند، همه مسبوق به عدم ازلی خواهند بود. عدم شرب خمر، عدم قمار و همه افعال -چه خوب و چه بد- مسبوق به عدم ازلی هستند. این عدم ازلی هم مربوط به قبل از خلقت آدم است که قطعا تحت اختیار انسان هم نبوده است.

ایشان در جواب این ان قلت می فرماید: درست است که عدم ازلی خارج از اختیار است، اما این ربطی به عدم در مقام بقاء ندارد. تحت شرب خمر مِن الازل تحت اختیار انسان نیست. اما این ربطی به قدرت الآن انسان بر شرب خمر و ترک شرب خمر ندارد. عدم ازلی تحت اختیار انسان نیست؛ اما الان که انسان موجود شده و صاحب اراده و اختیار است، بقاء عدم ازلی تحت اختیار او بوده؛ همان‌طور که نقض عدم ازلی هم تحت اختیار اوست. محل تکلیف نیز همین بقاء و استمرار عدم است؛ نه خود عدم ازلی افعال.

این‌که خداوند ترک شرب خمر را از ما طلب کرده، به معنای طلب عدم ازلی نیست؛ بلکه به معنای ابقاء آن عدم بوده که این معنا تحت اختیار انسان است. لذا با این بیان صاحب کفایه دوباره مطلب خود را مبنی بر اینکه نهی به معنای طلب الترک است، ثابت کرد.

ان قلت

لکن می‌دانیم طلب ترک شرب خمر به معنای مطلوب بودن آن بوده و مطلوبیت همیشه تابع مصلحتی در متعلق است. حال مگر نه این است که ترک عدم محض است، با این وجود چگونه مصلحت از عدم محض مترشح می شود؟ عدم باطل محض است و نمی تواند منشاء ایجاد مصلحت شود؛ زیرا علیّت و مبدأیّت از آثار وجود است و چنین صلاحیتی در عدم نیست.

قلتُ

در پاسخ می گوییم: اولا این‌ها دقت‌های عقلی هستند؛ اما میزان در احکام شرع فهم این دقت‌ها نیست. احکام شرع مبتنی بر صدق عرفی هستند؛ نه دقتهای فلسفی. به طور متعارف می توان گفت: خود نفسِ فرار از مفاسد شرب خمر یک مصلحت است و همین مقدار از مصلحت، کافیست تا متعلق طلب قرار گیرد.

چرا مولا ترک شرب خمر را طلب نمود؟ به خاطر حذر از وقوع در مفاسد شرب خمر. همین مقدار نیز برای طلب کافیست. مفسده در فعل است و گریز از آن مفاسد مصلحتی است که در ترک وجود دارد.

می فرماید: «المعده‌ی بیت الداء و الحمیه ی رأس کل دواء»[3] . یعنی پرهیز، بهترین داروست. این‌که انسان مواظب باشد که چه می خورد و چه نمی خورد. نخوردن چیزهای مضر و و کم خوراک بودن راس داروهاست.

منقول است که طبیبی -که ظاهراً نصرانی بود- به مدینه آمد و هر چه ماند هیچ کس به او مراجعه نکرد. خدمت رسول الله صلّی الله علیه و آله مشرف شد و عرض کرد من مدتی است که در مدینه هستم و هیچ کس برای درمان به من مراجعه نکرده. حضرت فرمودند دلیل آن «قلّه ی الأکل» است، من به آنها چنین وصیت کردم و برای همین مردم بیمار نمی شود. البته در آن زمان هم مردم نان جو می خوردند و این کمی طعام و آن هم نان جو کسی را مریض نمی کند. خدا رحمت کند آقا سیبویه را می گفت من مدتی به مرض قند مبتلا شدم و طبیب به من توصیه کرد که نان جو بخورم. ما هم در خانه نان جو درست می کردیم و هر کجا که میرفتم به همراه داشتیم، بعد از یک سال به کلی مرض قند مرتفع شد.

رد معنای «طلب الترک»

صاحب کفایه و محقق نائینی نهایتاً معنای «طلب الترک» را پذیرفتند. اما این معنا از نظر ما در نواهی قابل قبول نیست. ما طلب تَرکی هم که در واجبات مانند روزه داریم. در روزه آن چیزی که مطلوب است ترک مفطرات است. نگفته اند: مفطرات حرام هستند؛ بلکه شارع می فرماید: ترک مفطرات واجب است. امر به صوم است. اما در جایی که نهی داریم، نهی طلب ترک نیست؛ بلکه زجر عن الفعل است. نهی منع و ردع و زجر از فعل است. «لا تشرب الخمر» تشکیل شده از ماده «شرب خمر» و «لا». شرب خمر فعل است که مدخول «لا» قرار گرفته. این به دلیل مفسده ایست که در شرب خمر وجود دارد.

پس جوابی که برای اثبات «طلب الترک» گفته شد، کافی نیست؛ زیرا اگر مصلحتی در ترک باشدف امر به ترک تعلق می‌گرید؛ همانطور که در روزه امر به ترک شده است. اما نهی از ماده، به معنای وجود المفسده در فعل است. «لا» هم به خاطر همان مفسده حکایت از زجر و منع از فعل دارد. پس نهی به معنای طلب الترک نیست، طلب الترک در جایی مثل روزه صحیح است؛ چون در آن‌جا مولا امر به ترک کرده است. اما در مثل «لا تشرب الخمر» نمی‌گویند: مولا طلب کرده؛ بلکه در این موارد مولا به دلیل مفسده از شرب خمر منع می‌کند.

پس در موارد نواهی مفسده ای در فعل هست که مولا به خاطر آن فعل را ممنوع کرده است. ردع مولا به خاطر مفسده است و اصلا بحث مصلحت در کار نیست.


[2] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین الغروی النائینی، ج2، ص119.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo