< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

97/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دوازدهم - موضوع: اجتماع امر و نهی/ نتیجه بحث/ مقدمه چهارم؛

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

مرحوم نائینی گفتند: در صورت تعلق تکلیف به دو مبدأ، ترکیب میان آن دو انضمامی خواهد بود. لذا با اجتماع امر و نهی عمل نمی‌آید. از این ایشان قائل به جواز شد.[1]

محقق خوئی اشکال کرده و فرمود: مطلب شما سه قسم دارد. در فرضی که هر دو مبدأ، مقوله های متأصل باشند، فرمایش شما درست است. اما اگر یکی یا هر دو مبدأ انتزاعی بود، آن دو قابل اتحاد شده و ترکیب اتحادی پیدا می‌کنند.

در ما نحن فیه نیز «صلاۀ» از مقولات متأصله است. نیت کیف نفسانی، قرائت و ذکر کیف مسموع و رکوع و سجود و جلوس و قیام از مقوله وضع هستند. این‌ها همه مقولاتی متأصلند. اما غصب انتزاعیست؛ زیرا غصب استیلاء بدون رضایت بر مال غیر است؛ چه تصرفی صورت بگیرد و چه نگیرد. مثلاً؛ خانه‌ای غصب شده، چه غاصب در خانه برود و آن را تصرف کند و چه در آن نرفته و تنها مانع استفاده مالک شود، هر دو استیلاء و غصب هستند. عنوان غصب یقیناً متأصل نیست. مثلا؛ غصب نان به خوردن آن و غصب کتاب به مطالعه آن است. غصب مکان نیز با سکونت در آن محقق می‌شود. این‌ها مقولاتی مختلفند. اما عنوانی واحد بر آن‌ها صادق است. بنابراین غصب -به خلاف صلاۀ که تأصل دارد- عنوانی منتزع است.

سپس می فرماید: با نظر به نماز در دار غصبی، می‌بینیم که اکثر اجزاء صلاۀ، ترکیب اتحادی با غصب ندارند. نیت مصلی غصب نیست؛ زیرا فعل قلب است. قرائت و ذکر هم با غصب، متحد نمی‌شوند؛ زیرا از این دو تصرفی در مال الغیر به وجود نمی‌آید. رکوع، سجود، جلوس و قیام نیز با غصب متحد نیستند؛ زیرا این‌ها هم از مقوله وضعند و وضع «تناسب اجزاء یک شیء با یکدیگر» است. در هر کدام از حالات صلاتی، نسبت اجزاء با یکدیگر تغییر می‌کند. لذا این‌ها، وضع‌های مختلفی محسوب می‌شوند. اما این ربطی به غصب ندارد؛ زیرا تحقق غصب با سکونت و ورود به خانه مردم بوده و از مقوله «أین» است. پس این‌ها هیچ ربطی به هم نداشته و ترکّب آن‌ها با غصب انضمامیست. وقتی ترکّب انضمامی شد، اجتماعی به وجود نمی‌آید تا از آن قول به امتناع لازم گردد.

تنها در یک‌جا ترکیب اتحادیست و آن‌ در وضع الجبهۀ علی الارض -برای سجده- است. وضع الجبهۀ علی الارض در عین حالی که جزء سجده است، مصداق غصب و تصرف زائد هم هست؛ زیرا در سجده مسّ الجبهه کافی نبوده و باید جبهه را وضع کند؛ یعنی سنگینی آن را بر ارض بگذارد. لذا محقق خوئی می‌فرماید: در اینجا غصب و صلاۀ متحد شده و ترکیب آن‌ها اتحادی می‌شود که این موجب بطلان نماز است. [2]

و فیه

اشکالات زیادی در آن‌چه گفته شد وجود دارد که از آن‌ها می‌گذریم. لکن این‌که فرمودند: "ترکیب اتحادی منحصر در وضع الجبهۀ علی الارض است" را قبول نداریم. موارد دیگری هم وجود دارد که در آن‌ها ترکیب اتحادیست. بلکه ترکیب اتحادی شامل همه نماز از ابتدا تا انتهاست؛ زیرا در قیام و رکوع و جلوس -که از مقوله وضع هستند- مصلی بر روی زمین مستقر است. وقتی می‌گویند: مصلی برای نماز بایستد، مقصودشان ایستادن روی زمین است. اگر فرض هم کنیم که بتواند روی هوا آویزان باشد و قیام و رکوع نماید، دیگر قیام و رکوعش صحیح نخواهند بود؛ زیرا برای رکوع و قیام باید روی زمین مستقر باشد. این نکته احتیاجی به تصریح در رساله هم ندارد؛ زیرا در این‌جا انصراف عرفیست. هیچ کس از وجوب قیام و رکوع این را نمی فهمد که مصلی مجاز باشد آویزان در هوا قیام و رکوع کند. به عبارت دیگر کون علی الارض مفروغٌ عنه است. کون علی الارض، شرط قیام و رکوع نیست. واجب، خود قیام علی الارض و رکوع علی الارض است. این کون، جزئی از واجب و جزء آن چیزیست که شارع آن را طلب کرده؛ نه این‌که جزء عقلی و به حکم عقل باشد.

لذا همان اشکالی که در وضع الجبهۀ علی الارض پیش آمد، در سایر اوضاع صلاتی هم رُخ می دهد؛ زیرا همه وضع‌های صلاتی مرکّب از وضع و أین هستند. وضع به لحاظ تناسب خود اجزاء با یکدیگر و أین به این جهت که همه اوضاع صلاتی باید مستقر بر روی زمین باشند. پس مقوله أین در همه اوضاع صلاتی هست. لذا یک ترکیب اتحادی بین صلاۀ و غصب در همه اوضاع صلاتی رُخ می‌دهد.

اشکالی دیگر در مورد هُوی و نُهوض

اشکال دیگری که خیلی آقایان به آن اصرار دارند، این است که حتی اگر از قیام و رکوع و اوضاع دیگر صرف نظر کنیم، اشکال در هُوی و نهوض باقیست. هُوی حرکت از قیام به رکوع است و نُهوض برگشت از رکوع به قیام. این‌ها هم از واجبات نمازند.

در جواب این اشکال گفته‌اند: وجوب هُوی و نُهوض شرعی نبوده و عقلیست. واجبِ بعد از قیام، رکوع و انحناء است. اما عقل حکم می‌کند که برای تحصیل رکوع، باید هُوی نمود؛ نه این‌که شارع هُوی را طلب کرده باشد. در مورد نُهوض هم امر همین‌طور است. عقل حکم می‌کند که در انتقال از یک حالت به حالت دیگر طفره محال است. طفره انتقال از نقطه مبدأ به نقطه مقصد است، البته بدون طی فاصله. پس با توجه به استحاله طفره، برای رسیدن به نقطه مقصد، به حکم عقل هُوی و نُهوض لازم می‌شوند.

اما ما این‌جا نکته‌ای داریم. در وجوب عقلی نُهوض حرفی نداریم. اما در مورد هُوی (رفتن از قیام به رکوع) می خواهیم بگوییم: در صورتی وجوب هُوی فقط عقلی می‌شود که مطلوب خود انحناء باشد. حال آن‌که بسیاری از فقها و علمای لغت گفته‌اند که رکوع «الإنحناء عن قیامٍ» است. برای همین در مورد کسی که سهواً از قیام به سمت سجده رفته می‌گویند: نمی‌تواند از حالت خمیده به رکوع برود؛ بلکه باید قیام کرده و پس از قیام مجدداً رکوع نماید؛ چرا که رکوع «الإنحناء عن قیامٍ» است؛ نه صِرف هیئت خمیده بودن. لذا باید مسبوق به قیام باشد. به همین دلیل است که می‌گویند: اگر مصلی در اثنای نماز و بعد از قرائت، عقربی را دید و برای کشتن آن روی زمین نشست، نمی تواند از حال جلوس خود مستقیماً به رکوع برود؛ باید ابتدا مجدداً قیام کند و سپس هوی کرده و به رکوع برود. این جزء مفهوم رکوع است. با این بیان نمی‌توان گفت که هُوی صرفاً وجوب عقلی دارد.


[1] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین النائینی، ج2، ص132.
[2] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین النائینی، ج2، ص133.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo