< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله خلخالی

89/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : واجب اصلي و تبعي

عرض شد نكاتي در بحث مطرح مي باشد :

نكته اول در ثمره بحث بود ؛ دانستيم كه اين بحث ثمره اش في الجمله است الا اينكه برخورد كرديم با مطالبي از محقق عراقي ره كه ايشان ثمره مهمي را در مساله بيان فرمودند كه توضيح آن خواهد آمد.

نكته دوم در اين جهت بود كه جاي اين بحث كجاست؟ آيا در امر سوم و در تقسيمات واجب است يا در اينجا؟ عرض شد كه مناسب بود در امر سوم مطرح شود .

واما نكته سوم اين بود كه مبحوث عنه چيست؟ آيا مرحله ثبوت احكام يا مرحله اثبات؟ به عبارت ديگر آيا اين تقسيم در خود احكام است يا در دليل احكام؟

براي بررسي مسأله ، از نظر سير تاريخي قاعدةً مي بايست ابتداء به كلمات صاحب فصول ره نگاه كنيم ؛ از كلمات ايشان چنين بر مي آيد كه بحث ، اثباتي و در مقام دلالت دليل است ؛ عبارت ايشان اين چنين است :

«و ينقسم الواجب باعتبار آخر إلى أصلي و تبعي فالأصلي ما فهم وجوبه بخطاب مستقل أي غير لازم لخطاب آخر و إن كان وجوبه تابعا لوجوب غيره و التبعي بخلافه و هو ما فهم وجوبه تبعا لخطاب آخر الفصول‌الغروية 82»

واما شيخنا الاعظم ره بحث را ثبوتي مي داند ؛ عبارت ايشان در مطارح الانظار به اين صورت است :

«ينقسم الواجب باعتبار تعلق القصد إليه و عدمه إلى أصلي و تبعي و الحق أن يعرف الأصلي بما كان مرادا للآمر إرادة مستقلة سواء كانت نفسية أو غيرية و سواء كانت استفادة ذلك من الخطاب على وجه الاستقلال كما في دلالة الألفاظ على المناطيق أو على وجه التبعية كما في دلالة المفاهيم و الاستلزامات. مطارح‌الأنظار78»

واما صاحب كفايه كانّ مردد است بين اخذ دو قول و لذا مي فرمايد :

«الظاهر أن يكون هذا التقسيم بلحاظ الأصالة و التبعية في الواقع و مقام الثبوت حيث يكون الشي‌ء تارة متعلقا للإرادة و الطلب مستقلا للالتفات إليه بما هو عليه مما يوجب طلبه فيطلبه كان طلبه نفسيا أو غيريا و أخرى متعلقا للإرادة تبعا لإرادة غيره لأجل كون إرادته لازمة لإرادته من دون التفات إليه بما يوجب إرادته لا بلحاظ الأصالة و التبعية في مقام الدلالة و الإثبات ... كفايةالأصول 122»

مرحوم آخوند ره مي فرمايد بحث ثبوتي است ؛ زيرا اولاً : آنچه به عنوان مقسم در عبارات آمده عبارت است از واجب كه آن هم ظهور در تقسيم خود حكم دارد ؛ و ثانياً : اگر دليل را مقسم قرار دهيم در نتيجه بايد احكامي كه در تحت دليل نيامدند و يا به قول سيدنا الاستاد دليلي كه مجمل است در تحت اين مقسم نيايند و لذا به اين دو جهت بهتر است كه بحث را به لحاظ حكم و اراده و به تعبير محقق عراقي ره لب الاراده و الارادة اللبيه مطرح كنيم .

و اما محقق عراقي ره مي فرمايد :

«فالأصلي هو ما كان إيجابه مقصودا بخطاب مستقل كالصّلاة و الوضوء في مثل قوله عليه السلام: «إذا دخل الوقت وجب الصلاة و الطهور» و التبعي ما كان إيجابه لا بخطاب مستقل بل بتبع خطاب متعلق بأمر آخر. و الغرض من هذا التقسيم أيضا انّما هو الفرار عما يورد على القول بوجوب المقدّمة بأنه كيف ذلك مع انه كثيرا ما تكون المقدّمة غير ملتفت إليها بل و كثيرا ما يكون الآمر قاطعا من باب الاتفاق بعدم مقدميّة الشي‌ء لمطلوبه‌... نهايةالأفكار ج 2 ، 332»

توضيح : ايشان مي فرمايد : شبهه اي در اينجا مطرح شده به اين صورت كه بنابر وجوب مقدمه اگر چنانچه آمر امر كرد به ذي المقدمه مثل اشتر اللحم در اين صورت از كجا مخاطب بفهمد كه مقدمه واجب ، واجب است؟ زيرا گاه مي شود كه آمر اصلاً توجهي به مقدمات ندارد و يا اينكه اگر هم توجه داشته باشد قبول ندارد كه فلان شيء مقدمه باشد لذا مي گوييم بعد از فرض وجوب ذي المقدمه و سرايت وجوب به مقدمه براي اين شخص وجوب مقدمه از كجا معلوم شود؟

ايشان در جواب مي گويد كه دلالت هميشه دلالت اصلي نيست بلكه دلالت تبعي هم وارد در دلالات است ؛ يعني غير از دلالات سه گانه مطابقي ، تضمني و التزامي ، دلالت چهارمي داريم كه دلالت تبعي باشد و آن به اين صورت است كه بحث را بر مي گردانيم به روح اراده ؛ يعني ذاتا و روحا آن را اراده مي كند و لكن در مقام اثبات دليل ندارد.

به هر حال ، اينكه محل كلام علماء اثبات است يا ثبوت زياد مهم نيست ؛ بلكه سزاوار است ما در هر دو مرحله بحث كنيم :

اما مرحله ثبوت :

در مرحله ثبوت دو بحث را مي بايست بررسي كنيم : 1ـ لحاظ حكم در مرحله انشاء ؛ 2ـ لحاظ حكم بعد از مرحله انشاء

اما بحث اول :

قبلاً دانستيم كه واجب يا نفسي است و يا غيري ؛ همانگونه كه ملاحظه مي كنيم در اين تقسيم ، وجوب به عنوان مقسم قرار گرفته است زيرا معناي وجوب غيري «مايجب لغيره» و معناي وجوب نفسي «مالا يجب لغيره» مي باشد.

حال مي گوييم در اين دو قسم واجب اصلي و تبعي نيز مطرح مي شود اما با اين فرق كه تقسيم به اصلي و تبعي به لحاظ اصالت و تبعيت ملاك مي باشد و لذا واجب نفسي ، به لحاظ وجوب ، نفسي و به لحاظ ملاك ، اصلي مي باشد.

بنابراين ، مصداق واجب نفسي و اصلي يكي بوده و فرق ميان آن دو بالاعتبار مي باشد يعني يك مصداق به اعتبار وجوب ، نفسي و به اعتبار ملاك ، اصلي مي شود .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo