< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله خلخالی

90/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : تداخل اسباب و مسببات
 
 نكته پنجم
 فخر المحققين مي فرمايد: اگر علل شرعي، اسباب برای تشریع احكام باشند در اين صورت بحث تداخل مطرح می شود چون هر سببی علت است برای مسبب خودش ولي اگر اسباب شرعي معرِّف باشند مانعي ندارد كه معرِّف متعدد باشد ولی معرََّف (به فتح) يكي باشد و لذا بحث تداخل پيش نمي آيد: «ان القول بالتداخل و عدمه يبتنيان على كون العلل الشرعية أسباب أو معرفات، فعلى الأول لا يمكن القول بالتداخل، و على الثاني لا مانع منه حيث ان اجتماع معرفات عديدة على شي‌ء واحد بمكان من الوضوح.»
 
 نقد و بررسي
 ایرادی که شده این است که مراد شما از اینکه علل شرعی معرّف باشد چیست؟ اگر مراد این است که این اسباب هیچگونه دخالتی در احکام شرعیه تکوینا ندارند و به طور کلی بیگانه با جعل احکام اند این را قبول داریم چون احکام به دست خداوند متعال است و هیچ امر تکوینی در آنها اثر ندارد و لکن این، معنایش این نیست که موضوعات خارجی به هیچ وجه دخالتی در احکام شرعی نداشته باشند به این معنا که شارع مقدس اختیاراً‌ می تواند زوال شمس را مثلاً‌ موضوع حکم قرار دهد یعنی یک امر تکوینی را به عنوان موضوع حکمش تشریعاً‌ اخذ می کند
 به عبارت دیگر، جعل احكام شرعي تابع ملاك است به این معنا که مصالح و مفاسدی که در متعلقات احکام هست به صورت جعل داعی در احکام تأثیر دارد یعنی خدای متعال سبب را که واجب می کند به خاطر ملاکی است که در او هست البته این ملاک داشتن به این معنا نیست که خدای متعال جبر دارد بلکه به اختیار خود موضوعات خارجیه تکوینیه را دخالت در حکم می دهد به نحوي كه سببيت مطرح شود.
 بنابراین مسئله تداخل اسباب مطرح خواهد شد لکن نه به عنوان معرفات بلکه به عنوان ثانوی که عبارت باشد از اینکه شارع موضوعات خارجي را سبب حكم قرار دهد.
 نكته ششم
 اگر منطوق به صورت كلي باشد مفهوم نيز بايد به صورت كلي باشد يا مي تواند به صورت جزئي هم باشد؟
 در منطق مفهوم سالبه كليه را موجبه جزئيه مي دانند، آيا در اصول نيز چنين است؟
 دیدگاه محقق نائيني
 اگر منطوق كلي باشد مفهوم نيز بايد كلي باشد مثلاً اذا بلغ الماء قدر كرّ لا ينجسه شيئ ايشان منطوق را به عدد نجاسات ريز و منحل مي كند مثل اذا بلغ الماء قدر كر لا ينجسه دم و اذا بلغ الماء قدر كر لا ينجسه بول و ... و سپس مي گويد هر يك از اينها مفهومي دارد و لذا نتيجه اش این است که مفهوم هم كلي است.
 دیدگاه محقق خوئي
 قضيه منطوق يك قضيه است و ريز كردن آن قضيه معنا ندارد. و سلب آن قضيه در منطوق، مفهوم است پس مفهوم سلب كلي است.
 مثلاً در مثال اذا غضب الامير لم يخف من كل احد آيا معنايش اين است كه اذا لم يغضب الامير خاف من كل احد؟ قطعاً اين طور نيست و لذا بايد بگوئيم اگر منطوق كلي باشد مفهومش سلب كلي است كه همان موجبه جزئيه است.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo