< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نواهی/اجتماع امر و نهی /اقوال و مرحلة اول: تعدد عنوان

اقوال در مسأله

شهید صدر: تعدد عنوان کافی است

یک نظریه این است که اجتماع امر و نهی ممکن است؛ چون کافی است متعلَّق امر و نهی، دو عنوان باشد ولو معنون‌ها در خارج یکی باشد. معیار رفع تضاد، همین است. مرحوم آقای صدر این مبنا را اختیارکرده‌اند که هر وقت عنوان‌ها دو تا شد، اجتماع ممکن است قطع نظر از معنون‌ها.

مشهور: تعدد معنون لازم است

در مقابل، مشهور معتقدند که تعدد عنوان کافی نیست، بلکه دائماً باید ببینیم: معنون‌ها دو تاست یا نه؟ اگر دو تا بود، اجتماع امر و نهی در این دو عنوان ممکن است. و اگر دو تا نبود، اجتماع امر و نهی ممکن نیست.

آیا تعدد عنوان باعث تعدد معنون می‌شود؟

بعد مشهور وارد این بحث شده‌اند که: «آیا تعدد عنوان، باعث تعدد معنون می‌شود یا نمی‌شود؟». در جواب به این سؤال، سه دسته شده:

مرحوم آخوند فرموده: تعدد عنوان، باعث تعدد معنون نیست.

مرحوم میرزا فرموده‌است: تعدد عنوان، مستلزم تعدد معنون است. اجود التقریرات: ج2،ص136

دستة سوم که منهم مرحوم آقای خوئی: نه حرف آخوند کلیاً درست است نه حرف مرحوم میرزا، بلکه باید تفصیل بدهیم بین عناوین؛ اگر ما دو عنوان ذاتی داشته باشیم (جنس و فصل و نوع)، این دو عنوان ذاتی نشان می‌دهد که معنون‌ها دو تاست؛ (چون نمی‌شود یک شیء دو ذات داشته باشد)، اما اگر ذاتی نباشد، معنون‌ها یکی است.

اما نتیجة این بحث، همان فرمایش مرحوم آخوند می‌شود؛ چرا که متعلق امر و نهی اگر ذاتی باشد، هیچ‌وقت نسبت‌شان عموم و خصوص من‌وجه نیست؛ اگر نوع با نوع باشد، تباین است، و اگر نوع با جنس باشد، مطلق است. گویا مرحوم آقای خوئی متوجه نبوده‌اند که در محل بحث متعلق امر و نهی اگر ذاتی باشد از محل این بحث خارج است.

مراحل بحث

پس ما در دو مرحله باید وارد بحث بشویم: مرحلة اول این که: آیا تعدد عنوان کافی است یا نه؟ اگر تعدد عنوان کافی بود، دیگر بحث تمام است و اجتماع امر و نهی ممکن است. آنگاه اگر تعدد عنوان کافی نبود، باید در مرحلة دوم بحث بشود که: آیا تعدد عنوان باعث تعدد معنون می‌شود یا نه؟

پس دو نزاع در پیش داریم: اولاً آیا تعدد عنوان کافی است یا حتماً تعدد معنون لازم است؟ ثانیاً اگر تعدد عنوان کافی نیست، باید برویم سراغ این که: آیا تعدد عنوان باعث تعدد معنون می‌شود یا نه؟ اگر هم عنوان متعدد باشد و هم معنون، شکی نیست که امر به عنوانی با معنونی، ممکن است در حالی که نهی به عنوان و معنون دیگری خورده‌است.

مرحلة اول: آیا تعدد عنوان کافی است؟

استدلال شهید صدر بر کفایت تعدد عنوان

مرحوم آقای صدر قائل است که طلب و زجر، یا امر و نهی، دائماً به عنوان تعلق می‌گیرد، حب و بغض دائماً به عنوان تعلق می‌گیرد و هیچ‌وقت به خارج تعلق نمی‌گیرد؛ چون محال است طلب و زجر که عارض بر نفس مولاست، به خارج تعلق بگیرد. اگر چه سعی کرده‌اند این مطلب را استدلالی کنند، اما نیازی به استدلال ندارد؛ وجدانی ماست.

همین که طلب و جزر در افق نفس است، کافی است برای این که متعلَّق‌ها دو عنوان بشود؛ همین که دو عنوان شد، دیگر تصور تضاد نیست. مثل این است که سفیدی یک جسم با سیاهی جسم دیگر تضادی ندارد. اصلاً خارج هیچ ارتباطی به نفس ندارد، هیچ تعلقی ندارد، پس تمام معیار را باید برد سراغ متعلَّق بالذات که دو عنوان است و به خارج هم سرایت نمی‌کند.

دو اصلاح روی این فرمایش

اصلاح اول: طلب، عارض بر نفس نیست، معلول نفس است

طلب و زجر، در افق نفس نیست، بلکه خود این فعل و تلفظ است که طلب است یا زجر است. نسبت بین طلب و نفس، نسبت بین معلول و علت فاعلی است، نه نسبت بین عارض و معروض.

حسین مهدوی: حتی مشهور که قبول ندارند «طلب فعل نفس است» بلکه می‌گویند: «انشاء طلب است که فعل نفس است»، حتی طبق مبنای آنها هم طلب عارض نیست؛ طلب، خواستن تشریعی است، این که عارض بر نفس نیست. پس ما فقط با مبنای خودمان این اصلاح را انجام نداده‌ایم؛ حتی طبق مبنای مشهور و شهیدصدر طلب عارض بر نفس نیست، بلکه فعل مولاست.

پرانتز: در فلسفة مشاء، حب و بغض ها، با نفس انسان منتقل به برزخ نمی‌شود، به خلاف حکمت متعالیه.

اصلاح دوم: حب و بغض، به عنوان تعلق می‌گیرد نه به مفهوم

مرحوم آقای صدر می‌گوید: طلب و زجر، و حب و بغض، به دو عنوان تعلق می‌گیرد. هر دو را یک‌کاسه کرده‌بود.

اما باید توجه داشته باشیم که حب و بغض، دائماً به مفهوم تعلق می‌گیرد.

البته این اصلاح، اثری در این بحث ندارد. ولی بالاخره حب و بغض، دائماً به عنوان تعلق می‌گیرد نه به مفهوم؛ چون ما هر مفهومی را به عنوان برمی‌گردانیم، به نظر ما چیزی در افق ذهن به نام «مفهوم» نداریم، هر چی داریم، عنوان است.

تعبیر حسین مهدوی: طلب باید به لفظ تعلق بگیرد، پس متعلق طلب و زجر، عنوان است نه مفهم؛ چون مفهوم را تصورمی‌کنیم و مفهوم لفظ نیست، آنچه لفظ است، عنوان است نه مفهوم. و در حب، لفظ صلات محبوب مولا نیست که حبّش به آن تعلق بگیرد. بلکه معنای حب است که حب به آن تعلق می‌گیرد، ولی نه خود معنا، بلکه به صورت ذهنیه‌اش تعلق پیدامی‌کند. وقتی مولا می‌خواهد به چیزی حب پیداکند، لفظش را تصورمی‌کند و حبش را به آن تعلق می‌دهد؟ یا معنایش را تصورمی‌کند و حبّش را به صورت ذهنیة این معنا تعلق می‌دهد؟!

بررسی عدم کفایت

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo