< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/تنبیهات حقیقت مفهوم، و مفهوم شرط /

تنبیهات

گفتیم حقیقت مفهوم، عبارت است از مطلبی که ما از فعل گفتاری استفاده می‌کنیم، نه این که از لفظ یا کلام استفاده کنیم. قبل از این که وارد بحث بشویم، ینبغی التنبیه علی امور:

تنبیه اول: مفهوم موافق

اصولیون، مفهوم را به دو نوع مفهوم مخالف و مفهوم موافق تقسیم کرده‌اند. مفهوم مخالف یا مفهوم مخالفت، همان است که تا الآن از آن بحث کردیم؛ مثل استفادة مفهوم از «إن جاءک فأکرمه». در مثال «إن جاءک زید فأکرمه» از منطوقْ «وجوب اکرام» استفاده می‌شود و در مفهومْ «عدم وجوب اکرام» برداشت می‌شود.

اما مفهوم موافق یا مفهوم موافقت، این است که حکمی را که برای مفهوم به دست می‌آوریم، با حکم منطوق یکی است. مثلاً اگر داشته باشیم: «ضربُ زید حرامٌ»، منطوقش «حرمت ضرب زید» است، مفهومش «حرمت قتل زید» است. هر دو در حکم یکی هستند: «حرمت».

حقیقت مفهوم موافق

مفهوم موافق، به دلالت التزامی فهمیده می‌شود. اما ملازمة بین این دو، عرفی است، نه عقلی. یعنی ما از کجا می‌فهمیم که قتل زید حرام است؟ می‌گوییم: اگر در شریعت. ملازمه می‌بیند عرف بین حرمت ضرب و حرمت قتل. این، مدلول التزامی است به ملازمة عرفی. عقلاً هیچ محذری ندارد که «ضرب، حرام باشد.» ولی «قتل، جایز باشد.»؛ مثلاً ممکن است اگر زید را زدی، ممکن است دشمنت بشود، اما اگر بکشی‌اش، مشکلی برایت پیش نیاید.

پس مفهوم موافقت، مدلول التزامی کلام است به ملازمة عرفیه.

پس این دو مفهوم تحت یک تعریف داخل نمی‌شوند

از این بحث روشن می‌شود که ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم یک تعریف جامعی ارائه بدهیم که هم مفهوم مخالف را شامل بشود و هم مفهوم موافق را. لذا یکی از معضلات اصولیین این بوده که دنبال تعریف جامعی بوده‌اند.

روی بیان ما روشن است که: چرا نمی‌توانیم تعریف جامعی ارائه کنیم که هم مفهوم مخالف را شامل بشود و هم مفهوم موافق را؟ چون مفهوم مخالف در نزد ما مدلول کلام نیست، به خلاف مفهوم موافق که مدلول کلام و لفظ است. لذا بعضی گفته‌اند: باید دو تعریف باید ارائه بدهیم: یک تعریف برای مفهوم مخالف، و یک تعریف هم برای مفهوم موافق. به جهت این که اینها از سنخ واحدی نیستند؛ یکی مدلول کلام است، و یکی مستفاد از یک فعل گفتاری است.

تنبیه دوم: دقت به تفاوت خطاب تشریع با خطاب تبلیغ

ما خطابات را تقسیم کردیم به خطاب تشریع و خطاب تبلیغ. خطاب تشریع، آن خطابی است که جعل با آن خطاب انجام می‌شود.

این تفصیل بین خطاب تشریع و تبلیغ در کلمات نیامده‌است. یکی از مباحثی که فوق‌العاده در این بحث مؤثر است، همین بحث مفهوم است. «إن جاءک زید فأکرمه» آیا خطاب تشریع است که می‌خواهیم ببینیم: «مفهوم دارد یا نه؟» یا خطاب تبلیغ است؟ در مباحث آینده باید به تفاوت این دو خطاب دقت داشته باشیم.

تنبیه سوم: فایدة بحث از مفهوم

این مفهومی که این همه در اصول بحث می‌کنند، فایده‌اش چیست؟ مفهومش این است که: «لایجب اکرامه عند عدم المجیء»، اگر این مفهوم نبود، اصل عملی برائت داشتیم. ثمرة عملی این بحث چیست؟

فایدة اول: عند التعارض

فایدة این بحث، در جایی پیدامی‌شود که خطابی بیاید که با مفهوم این جمله مخالف باشد: «إن رأیت زیداً فأکرمه». اگر گفتیم: «جملة «إن جاءک زید فأکرمه» مفهوم دارد، بین این دو خطاب تعارض می‌شود؛ بین مفهوم یکی با منطوق دیگری تعارض می‌شود. اگر گفتیم: «فاقد مفهوم است»، به هر دو خطاب اخذمی‌کنیم.

سؤال: آیا اینجا دائماً منطوق را مقدم نمی‌کنیم؟

پاسخ: جماعتی این را قبول ندارند.

فایدة دوم: جایی که مفهوم، مخالف با اصل باشد

ثمرة دیگر، جایی است که مفهوم، مخالف با اصل باشد؛ مثلاً حکم الزامی باشد مثل «إن جاءک زید فیجوز اکرامه». در این صورت اگر شرط مفهوم داشته باشد، چون مفهوم یک حکم الزامی است یعنی «عدم جواز اکرام زید»، پس بر اصول علمیه مقدم می‌شود. و اگر این جمله مفهوم نداشته باشد، به اصول عملیه اخذمی‌کنیم و برائت جاری می‌کنیم.

الفصل الأول: مفهوم الشرط

نگاه عرفی اولیه

مفهوم‌داشتن شرط واضح است

مشهور در نزد علما این است که جملة شرطیه مفهوم دارد؛ لذا اگر در روایت واردشده‌باشد: «إن جائک زید فأکرمه»، عند المشهور مفهوم دارد: «لایجب اکرامه عند عدم مجیئه». جماعتی استدلال نکرده‌اند و فقط به تبادر استنادکرده‌اند؛ گفته‌اند: به ارتکاز عرفی خودمان که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مفهوم دارد.

این ارتکاز را قائلین، همه قائل بوده‌اند، لکن سعی کرده‌اند این ارتکاز را مدلَّل کنند؛ چون این مفهوم، با قواعد لغت و زبان هماهنگ نیست؛ چون مدلول مطابقی کلام نیست، و مدلول التزامی هم نیست. پس این چه مدلولی است که نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی؟! شاید اگر کسی بخواهد یک وجه ساده و روشنی بگوید، بگوید: ارتکاز عرفی است. لذا بعضی به روایاتی استدلال کرده‌اند که ائمه به آیاتی استدلال کرده‌اند از طریق مفهوم‌گیری. اگر ما این عرف را اثبات کنیم، مسأله تمام است.

الا این که نتوانیم ادلة منکرین را جواب بدهیم

إنما الکلام، در این استظهار عرفی است؛ وقتی به شبهات و ادلة منکرین دقت کنیم، این استظهارمان از بین می‌رود.

وجوه فنّی قائلین به مفهوم شرط

کمتر وجهی کسی گفته و دیگران اشکال نکرده‌اند؛ معمولاً هر کسی به وجوه دیگران اشکال کرده و خودش وجه دیگری بیان کرده، سپس بعدی‌ها آمده‌اند همین وجه را هم ردکرده‌اند.

مرحوم خوئی: وقتی معلَّقٌ‌علیه نبود، معتبَر هم نیست

مختار خودش را در دو سه خط در «اجود» گفته؛ هامش اجود، ج2، ص254.[1] مرحوم آقای خوئی قائل است که جملة شرطیه اگر خبری باشد، فاقد مفهوم است، اگر انشائی باشد، مفهوم دارد. پس اگر کسی گفت: «إن قطعت رأس حیوان، یموت»، معنایش این نیست که: «اگر قطع رأسش نکردی، لایموت.». اما اگر بگوید: «إن جاءک زید فأکرمه»، این جمله مفهوم دارد که: «إن لم‌یجیء فلایجب اکرامه».

لذا یکی از معضلات جملات شرطیه این است که اگر ادات شرط این مفهوم را می‌رساند، چرا جملة شرطیة خبریه مفهوم ندارد؟!

ایشان می‌گویند: ما یک مبنایی در بحث «انشاء» داریم که روی مبنای ما خیلی روشن می‌شود که دارای مفهوم است؛ حقیقت «ایجاب»، اعتبار فعل است در ذمة عبد و ابراز این اعتبار. حقیقت انشاءِ «اذهب»، این است که این فعل را در ذمة عبد اعتبار کرده و بعد این اعتبار را ابرازکرده.

پس ما یک اعتبار» داریم که فعل نفسانی این مولاست، و یک معتبَر داریم و یک ابراز. اگر معتبَرش معلقّاً اعتبار بشود، معنایش این است که عند عدم تحقق آن معلقٌ‌علیه، معتبَر نیست. اعتبار، یک امر تکوینی است و تعلیق‌بردار نیست. امور اعتباری، تعلیق‌بردار است. پس وقتی معتبَرِ ما معلق بود، وقتی معلق‌علیه نبود، پس معتبر هم نیست.

آقای خوئی خیلی ساده‌اش کرده؛ گفته: حقیقت انشاء، همین اعتبار است. اگر معلق‌علیه نباشد، پس معتبر هم نیست.

 


[1] - ان حقيقة إنشاء الوجوب عبارة عن إظهار اعتبار كون فعل ما على ذمة المكلف. فإذا كان المعتبر بالاعتبار المزبور معلقاً على وجود شي‌ء مثلا، استلزم ذلك انتفائه بانتفائه. و لا يفرق في ذلك بين ان يكون الاعتبار مستفادا من الهيئة و ان يكون مستفادا من المادة المستعملة في المفهوم الاسمي باعتبار فنائه في معنونه‌. طبق آدرس نرم‌افزار: ج1ص420.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo