< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /تنبیه اول: توجیه مفهوم نداشتن جملة شرطیة خبریه

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم ما از کسانی هستیم که قائلیم جملة شرطیه فاقد مفهوم است، بلکه این مفهوم، از عوامل خارجی مثل تحدید و اطلاق مقامی و علم خارجی ناشی می‌شود، و لذا ارتباطی با مفهوم جملة شرطیه ندارد.

تنبیهات

در بحث امروز وارد تنبیهات می‌شویم، در تنبیهات اموری مطرح می‌شود که این بحثِ مفهوم‌نداشتن جملة شرطیه روشن‌تر می‌شود.

تنبیه اول: توجیه مفهوم‌نداشتن جملة شرطیة خبریه

مقدمه

محل نزاع

نقضی شده به قائلین به مفهوم شرط؛ که اگر مفهوم دارد، چرا جملة شرطیة خبریه فاقد مفهوم است؟ مثلاً از جملة «إذا شربت السم فسوف تموت» هیچ‌کس استفادة مفهوم نمی‌کند که: «إذا لم‌تشرب السم فلاتموت». و مشهور هم که در جملة شرطیة انشائیه قائل به مفهوم شده‌اند، برای جملة شرطیة خبریه قائل به مفهوم نشده‌اند. خارجاً می‌دانیم که: «ادات شرط، یک وضع واحد بیشتر نداشته.»، و «در جملة خبریه و انشائیه، ادات به یک معنی به کار گرفته می‌شود.»، پس چطور وجدان و ارتکاز ما می‌گوید: «جملة شرطیة خبریه، فاقد مفهوم است.»؟!

اصعب مشاکل

مرحوم آقای صدر فرموده‌اند: «توجیه مفهوم‌ندشتن جملة شرطیة خبریه، اصعب مشاکلِ این بحث، و بزرگ‌ترین چالش این بحث است.»؛ این تعابیر ایشان نشان می‌دهد که خود ایشان خیلی فکرکرده تا بتواند این شبهه را دفع کند.[1]

مرحوم آقای خوئی هم سعی کرده‌اند که این شبهه را جواب بدهند. هر دو بزرگوار از یک طرف قائل به مفهوم هستند و هر دو شان هم قائل هستند که جملة شرطیة خبریه مفهوم ندارد.

جواب اول: قصد حکایت واقع (مرحوم خوئی)

جواب اول، از مرحوم آقای خوئی است. مصابیح‌الاصول، اخیراً در چهار جلد چاپ شده‌است: ج2ص12. ایشان فرموده‌است: هیئت جملة خبریه، وضع شده برای حکایت از واقع، یا به تعبیری برای قصد از حکایت واقع. لذا مدلولش مدلول تصدیقی است کما این که مدلول هیئت در جملة انشائیه برای اعتبار و ابراز وضع شده و در جملة خبریه برای حکایت یا قصد الحکایت وضع شده. وقتی می‌گوییم: «إذا شرب زید السم فیموت»، می‌فهمیم که متکلم قصدکرده حکایت از موت را علی تقدیر شرب السم. اما علی تقدیر عدم شرب سم، اصلاً قصد حکایت ندارد و ساکت است. لذا نسبت به تقدیر دوم (عدم )، نه قصد حکایت دارد از شرب، و نه قصد حکایت دارد از عدم شرب. چون علی تقدیر «انتفاء شرط» ساکت است و قصد حکایتی ندارد، لذا جملة شرطیة خبریه فاقد مفهوم است.

بر این جواب، دو تا اشکال وارد است:

اشکال اول: می‌فهمیم که متکلم قصد حکایت دارد

این که می‌گوییم: «هیئت جملة خبریه، وضع شده برای حکایت یا قصد الحکایت.»، معنایش این است که: «از جملة خبریه می‌فهمیم که متکلم، قصد حکایت دارد.»، نه این که معنایش این است که: «اگر قصد حکایت داشته باشد، مضمونش را می‌فهمیم.». بنابراین از جملة خبریه می‌فهمیم که: «متکلم، چنین قصدی داشته.»، الا این که قرینه‌ای به کار ببرد که قصد حکایت ندارد.

وقتی من گفتم: «زید عادل» و قرینه‌ای بر خلاف نبود، سامع به این معنا تصدیق می‌کند، ولو قصد من اخبار نبوده. چون مدلول، تابع «وضع» است، نه این که تابع «قصد» است. پس این که «جملة خبریه، برای قصدالحکایت وضع شده»، به این معناست که اگر قرینه نیاوریم، سامع این قصدالحکایت را می‌فهمد. اگر گفتیم: «جملة شرطیه دو مدلول دارد: منطوق و مفهوم.»، اگر قرینه بر خلاف نگذارد، ما می‌فهمیم که قصد حکایتِ هر دو مدلول را داشته‌است.

اشکال: اشکال شما، طبق مبنای آقای خوئی وارد نیست؛ چون ایشان قائل است که دلالت تابع قصد است.

پاسخ: ایشان دلالت را تابع اراده می‌داند به نحو اخذ در وضع؛ می‌گویند: «قصد» در «وضع» اخذشده.

اشکال دوم: در مدلول التزامی، قصد لازم نیست

اشکال دوم این است که این که گفته‌اند: «ما قصدالحکایت را می‌فهمیم»، فقط در مدلول مطابقی است. در مدلول التزامی قبول کرده‌اند که قصد لازم نیست؛ یعنی مدلول التزامی فهمیده می‌شود ولو متکلم آن را قصد نکرده‌باشد. اینطور نیست که به عدد مدالیل التزامی قصد حکایت داشته باشد. مثلاً شخصی به ما می‌گوید: «زید فی المسجد»، مدلول التزامی‌اش این است که: «زید لیس فی الحمام» با این که متکلم از این مدلول التزامی غافل بوده.

اگر گفتیم: «هیئت یا ادات شرط، وضع شده برای نسبت توقفیه.»، پس مفهوم می‌شود مدلول این کلام ولو قصد هم نکند. پس این فرمایش ایشان که می‌گویند: «قصدالحکایت را می‌فهمیم»، فقط درخصوص مدلول مطابقی است، و لذا مفهوم که طبق نظر مشهور مدلول التزامی است، قصدالحکایت را نمی‌رساند.

جواب دوم: جزاء معلَّق نیست، اِخبار معلق است

مرحوم آقای صدر خیلی فکرکرده و سعی کرده تبیین کند، بحوث:ج3،ص174.

ایشان فرموده: در جملة خبریة «مات زید»، مدلولْ «موت» نیست، «اخبار از موت زید» است. در قضیة شرطیة خبریة «إذا شرب زید السم، فیموت.» هم، «موت» معلَّق ما نیست، بلکه «اخبار از موت» معلق ماست.[2]

همانطور که ایشان فرموده‌اند، واقعاً صعب است.

اولاً این جواب، معنای محصلی ندارد

این فرمایش ایشان قطع نظر از این که خلاف ارتکاز روشن ماست که: «آنچه معلق است، موت است نه اخبار.»، فی‌نفسه معقول نیست؛

چون اگر مراد از این «اخبارِ معلق»، اخبار به مضمون جملة شرطیه است، این اخبار، معلق نیست، منجَّز است.

اگر مراد، اخبار به مضمون جزاء است، جزاء، خبر هست، اما اخبار نیست؛ چون در جملة شرطیه، به جزاء خبر نمی‌دهم، از ملازمه خبرمی‌دهم. لذا ممکن است جزاء کاذب باشد ولی جملة شرطیه صادق باشد مثل: «إن کان زید حمارا کان ناهقا».

و اگر مراد ایشان اخبار به جزاء در غیر این جملة شرطیه است، و لذا مثلاً منظور متکلم در مثال مذکور این است که: «أنت سوف تموت»، این اخبار، معلق بر شرب سم نیست.

پس این فرمایش ایشان، معنای محصَّلی ندارد.

ثانیاً دو لازمة باطله دارد

علی‌رغم این که این فرمایش ایشان، معنای محصلی ندارد. اما لااقل دو اشکال بر فرمایش ایشان هست. وقتی کسی بخواهد مشکلی که در غایت صعوبت است را حل کند، ممکن است حرفی بزند که متوجه لوازمش نباشد، ما دو تا از لوازم را می‌گوییم.

لازمة اول: صدق قضیة شرطیه، منوط به اخبار است

اشکال اول، این است که اگر گفتیم: «اخبار، معلق بر شرط است.»، پس صدق این قضیة شرطیه، منوط به اخبار است، نه منوط به موتِ بعد از شرب. لذا اگر شرب سم کرد و من اخبارکردم که: «سوف تموت»، این قضیة شرطیه، به صرف این اخبار من (ولو موتی رخ ندهد) صادق است، خصوصاً اگر اخبار همین الآن معلق شده‌باشد؛ در این صورت، همین الآن من خبر دادم و لذا (حتی اگر شرب سم هم رخ ندهد) صادق است.

پس اگر الآن معلق شده‌باشد، این قضیه صادق است؛ چون همین الآن دارم خبرمی‌دهم. و اگر بعد از شربْ معلق شده‌باشد، بعد از شرب اگر خبر از موت بدهم، صادق است.

لذا نمی‌شود گفت: «اخبار، معلق است.».

اگر کسی گفت: «زید ثقة»، قولش حجت است، اما اگر گفت: «من معتقدم به وثاقت زید»، وثاقت زید اثبات نمی‌شود. ؟؟؟

لازمة دوم: جملة شرطیة خبریة دارای حکم باید فاقد مفهوم باشد

اشکال دوم که دیگران هم فرموده‌اند، این است که اگر ما از یک حکم شرعی خبر دادیم و گفتیم: «إذا زالت الشمس، تجب علیک الصلاة.»، پس این جمله باید فاقد مفهوم باشد. و حال این که قائلین به مفهوم، فرقی نگذاشته‌اند که امام به جملة انشائیه بگوید یا به جملة خبریه بگوید. یعنی کسانی که قائل به مفهوم هستند، در جملة خبریة دارای حکم شرعی هم مفهوم قائل هستند. در حالی که اگر شما اخبار را معلق کرده‌باشی، نباید مفهوم داشته باشد.

جمع‌بندی

این که «جملة خبریه، فاقد مفهوم است.»، تقریباً[3] مورد اتفاق است. و کسانی که قائل به مفهوم‌داشتن جملة شرطیة انشائیه شده‌اند، نتوانسته‌اند مفهوم‌نداشتن جملة شرطیة خبریه را توجیه کنند.

طبق مختار که قائل شدیم: «جملة شرطیه، فاقد مفهوم است.»، مشکلی برای توجیه مفهوم‌نداشتن جملة شرطیة خبریه نداریم. بلکه مفهوم‌نداشتن جملة خبریه، اگر نگوییم: «ادلّ دلیل است»، ادل مؤید است بر این که: «جملة شرطیه، مفهوم ندارد.». و ما اگر مفهوم می‌فهمیم، از ادات شرط و هیئت جملة شرطیه نمی‌فهمیم، بلکه از همان عوامل خارجی می‌فهمیم که ناشی از عنایت فائقه‌ای است که در بسیاری از جمل شرطیه وجود دارد.

 


[1] - لايستفيد أحدٌ من مثل هذه الجملةِ الدلالةَ على خلود زيد و عدم موته أبداً إذا ما لم‌يشرب السم. فهذا الوجدان، بحسب الحقيقة من أهم المصادرات الوجدانية في باب الجمل الشرطية الداعية إلى إنكار المفهوم لها. فالتنسيق بين هذا الوجدان و وجدانية المفهوم في الجملة الشرطية الإنشائية، أمر يبدو صعباً جداً على مستوى النظرية؛ إذ أيّ فرق بين أداة الشرط الداخلة على الجملة الخبرية أو الداخلة على الجملة الإنشائية بعد أَنْ كانت الأوضاع في الهيئات نوعية لا شخصية؟.
[2] - انّا حققنا في محله انَّ مفاد الجملة الخبرية ليس هو النسبة الواقعية الخارجية...، و على هذا الأساس يتضح انَّ المعلَّق على الشرط في قولنا «إذا شرب زيد السم سوف يموت»، ليس هو موت زيد المتضمن لنسبة خارجية ناقصة هي نسبة عروض الموت إلى زيد. بل المعلّق، هو النسبة التصادقية الذهنية بين الذات التي عرض عليها الموت و بين زيد التي هي مدلول الجملة التامة في الجزاء، أي النسبة الحكمية الاخبارية. فيكون المعلّق، هو اخباره بالموت، لا واقع الموت. فيكون الناتج من دلالة الجملة على التعليق، انتفاء النسبة الحكمية و الاخبار عن موته عند انتفاء الشرط لا انتفاء موته الخارجي.
[3] - این که می‌گویم: «تقریباً»، به خاطر وجدان خلاف غیرمعتنابه نیست. بلکه به این خاطر است که تتبع نکرده‌ام تا همة اقوال را ببینم؛ تا آن جایی که اقوال را دیده‌ام، خلافی نبوده‌است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo