< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/مفهوم غایت /استدلال قول اول و دوم

خلاصه مباحث گذشته:

در مبحث مفاهیم، از دو فصل فارغ شدیم: از مفهوم شرط و وصف فارغ شدیم. بحث امروز ما راجع به مفهوم غایت است. اگر یک جملة غائیه داشته باشیم؛ یعنی جمله‌ای داشته باشیم که غایت در آن ذکرشده، آیا می‌توان از انتفاء غایت، انتفاء حکم را نتیجه گرفت؟ از «صم إلی اللیل» آیا می‌شود استفاده کرد که: «عند تحقق اللیل، صوم واجب نیست.»؟ یعنی آیا این مطلب، مدلول این کلام و جمله هست یا خیر؟

غایتی که در جملة غائیه ذکرمی‌شود، چهار قسم است:

غایت موضوع: مثل «و اغسلوا وجوهکم و ایدیکم إلی المرافق» که «أیدیکم» نسبت به «غَسل»، قید موضوع است.

قسم دوم، غایت متعلَّق است؛ مثل «الصیام إلی اللیل واجب»؛ که «إلی اللیل» قید متعلق وجوب یعنی «صیام» است.

قسم سوم، قید حکم و تکلیف است، ولکن دال بر حکم ما، یک دالّ حرفی است، نه یک دال اسمی. مثل «صوموا حتی تصبحوا شیخا»: روزه بگیرید تا سن پیری. این «حتی تصبحوا» اگر قید متعلق باشد، یعنی از الآن تا کهولت امساک کنید.

قسم چهارم، قید حکم است، ولکن دال بر حکم ما، یک دال اسمی است، نه یک دال حرفی. مثل «الصوم واجب إلی اللیل» که «إلی اللیل» قید حکم است که حکم وجوب، از دال اسمیِ «واجبٌ» فهمیده شده. یا مثل «جعَل الشارع الوجوب المغیی باللیل».

آیا جملة غائیه در این چهار قسم مفهوم دارد؟ یا ندارد؟ یا باید تفصیل بدهیم بین این اقسام؟

گفتیم که به دو قول اکتفامی‌کنم: یکی قول آقای خوئی که تفصیلی شده‌اند، و قول آقای صدر که گفته‌اند: فاقد مفهوم است.

مرحوم آقای خوئی گفته: در دو قسم اول، فاقد مفهوم است، و در دو قسم اخیر، واجد مفهوم است.

 

استدلال بر قول اول

چرا دو قسم اول مفهوم ندارد؟ مرحوم آقای خوئی در مصابیح:ج2،ص42 فرموده: غایت در قسم اول و دوم مفهوم ندارد به همان دلیلی که در مفهوم وصف گذشت؛ چون اگر قید متعلق یا موضوع باشد، حکم ما، کلی نیست، سنخ حکم نیست. اما اگر قید حکم باشد، چه دالّش حرف باشد و چه دالّش اسم باشد، مفهوم دارد؛ چون تقیید «حکم» به غایت، لازمة عقلی‌اش انتفاء حکم بعد از تحقق غایت است. وگرنه اگر بعد از تحقق غایت، حکم باشد، تناقض است. لذا فرموده‌اند: در جایی که قید حکم است، واضح است که مفهوم دارد.

نقد: با استدلال قول دوم مشخص می‌شود

به جای این که نقد کلام ایشان را بکنم، واردمی‌شویم در کلام مرحوم آقای صدر؛ چون بیان ایشان، رد کلام آقای خوئی هم هست.

قول دوم: غایت مطلقاً مفهوم ندارد

آقای صدر، از کسانی است که قائل است جملة غائیه در هر چهار قسم. بحوث:ج3،ص212.

استدلال: فقط شخص‌الحکم منتفی می‌شود

ضابطة مفهوم‌داشتن

ایشان می‌فرماید که: ما در بحث «جملة شرطیه» گفتیم که جملة شرطیه، به دو شرط مفهوم دارد: ضابط اول این است که علیت منحصره استفاده کنیم، و ضابط دوم این است که علت منحصرة برای سنخ حکم باشد، نه برای شخص حکم. از این دو ضابطه، در مانحن‌فیه (غایت) فقط ضابطة اول هست، اما ضابطة دوم نیست؛ در جملة غائیه، علت منحصرة شخص حکم بیان شده، نه سنخ حکم.

از قسم چهارم مثال بزنیم که واضح‌تر است: «الصیام واجب إلی اللیل». از این «إلی اللیل» استفاده می‌شود که: «لیل، غایت برای وجوب است.».

ضابط اول وجود دارد

در مانحن‌فیه ضابط اول وجود دارد و غایت، علت منحصرة حکم است، لااقل علت منحصرة شخص‌الحمک است. لکن با این تفاوت که در قیود دیگر، قید علت منحصرة وجود حکم است، لکن در «غایت»، این قید علت منحصرة عدم است.

ضابط دوم وجود ندارد

اما ضابطة دوم موجود نیست؛ آن وجوبی که علت ارتفاعش دخول لیل است، سنخ وجوب است؟ یا شخص وجوب است؟

بررسی حکم در جملة غائیة خبریه

مرحوم آقای صدر می‌گوید که: وقتی می‌گوییم: «الصیام واجب إلی اللیل»، این وجوب، شخص حکم است.

الف) وجوبُ الصوم، مغییً باللیل

برای توضیح مطلب خودش، از یک مثالی استفاده کرده بعد وارد بحث شده؛ اگر مولا بگوید: «وجوبُ الصومِ، مغیّیً باللیل.»، این وجوب صیامی که در موضوع اخذشده، سنخ است یا شخص است؟ موضوعْ وجوب الصیام است، محمولْ «مغیی باللیل» است. سؤال این است که: موضوع، وجوب الصیام است؟ یا وجوب الصیام إلی اللیل است؟ «المغیی»، وصف وجوب است. آنچه مغیی است به لیل، سنخ وجوب صیام است، طبیعی صیام است. پس اگر خود مولا می‌گفت: «وجوب الصیام، مغیّیً باللیل.»، مفهوم داشت.

مباحثه: طبق بحث‌های گذشته می‌توان این استدلال را به این نحو تقریرکرد: «وجوب مغیی به لیل»، مغیی نشده به «لیل»، بلکه مطلق وجوب، مغیی شده به «لیل». پس «وجوب» نسبت به این قید، مطلق بوده سنخ‌الحکم است.

پس وجوب الصیام، سنخ حکم است.

ب) جعَل الشارعُ الوجوبَ المغیی باللیل

اگر امام در مقام بیان و تبلیغ از این جمله استفاده کند که: «جعَل الشارعُ الوجوبَ المغیی باللیل»، در اینجا مجعول، وجوب صیام است؟ یا وجوب صیام مغیی باللیل است؟ واضح است که مجعول، «وجوب صیام مغیی باللیل» است و (چون وجوب صیام مغیی باللیل» نسبت به «لیل» مقید است، پس) شخص حکم است و مفهوم ندارد.

تطبیق بر مانحن‌فیه

آقای صدر می‌گوید: من از شما سؤال می‌کنم: مفاد جملة «صم إلی اللیل»، جملة اول است یا جملة دوم است؟ مفاد این جمله این است که: «وجوب الصیام مغیی باللیل»؟ یا مفادش این است که: «جعل الشارع وجوب الصیام المغیی بالغیر»؟

ایشان می‌گوید: اگر بخواهیم «صم إلی اللیل» را به یکی از آن دو جمله برگردانیم، مفادش «جعَل الشارعُ الوجوبَ» است؛ چون در جملة «صم إلی اللیل»، نسبت بین «وجوب» (که از هیئت فعل امر فهمیده می‌شود) با «غایت»، نسبت ناقصه است، در حالی که در جملة «وجوب الصوم مغییً باللیل»، نسبت بین «وجوب» (موضوع) و «غایت»[1] (محمول) نسبت تامه است، ولی در مثال «جعل الشارع وجوب الصیام باللیل»، نسبت بین «وجوب» و «مغیی باللیل»، نسبت ناقصه است. پس «صم إلی اللیل» را نمی‌توان تبدیل کرد به موضوع و محمول.

در «صم إلی اللیل»، نسبت بین «إلی» با «وجوب»، نسبت ناقصه است، پس مطابق با جملة دوم می‌شود؛ یعنی ما اگر بخواهیم از «صم إلی اللیل» یک قضیه را استفاده کنیم، مفادش «مغیی باللیل» نیست، بلکه «جعَل الشارع الوجوب المغیی باللیل» است.

حتی در «الشارع جاعل للوجوب»، بین «شارع» و «جاعل» نسبت تامه است، اما باز هم بین «وجوب» و «غایت» نسبت ناقصه است.

سؤال: آیا نسبت ناقصه دائماً دلالت بر شخص حکم می‌کند؟

پاسخ: بله؛ از نسبت ناقصه (چون مجموعاً یک مدلول است)، دائماً شخص حکم فهمیده می‌شود.

این، ماحصل فرمایش مرحوم آقای صدر است.

اشکال قول مرحوم خوئی

از این فرمایش آقای صدر، اشکال کلام آقای خوئی هم معلوم می‌شود: درست است که: «غایت، غایت وجوب است.»، اما مفاد «صم إلی اللیل» به «الصوم واجب إلی اللیل» برمی‌گردد، پس شخص وجوب است و لذا مفهوم ندارد و ممکن است شارع وجوب دیگری برای بعد از غایت هم جعل کرده‌باشد.

 


[1] - غایت، همان «مغیّیً باللیل» است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo