< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعقّب عام به ضمیری که به بعضش برمیگردد (مختار / مراد از استخدام و مقصود از آیة محل بحث)

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما در تعقّب عام بود به ضمیری که به بعض افراد عام برگردد. در مانحن‌فیه آیا به اصالت‌العموم اخذمی‌کنیم یا به اصالت عدم استخدام؟ آخوند فرمودند: نه به اصالت‌العموم می‌توانیم اخذکنیم و نه به اصالت عدم استخدام. مرحوم میرزا فرمودند: به اصالت‌العموم اخذمی‌کنیم چون معارض ندارد، و اصالت عدم استخدام را کنارمی‌گذاریم چون مراد معلوم است. مرحوم آقای خوئی فرمودند: اصالت عدم استخدام مقدم می‌شود بر اصالت‌العموم به خاطر بناء عرف.

مختار: اجمال

ما در این مسأله تبعیت کردیم از مرحوم آخوند، لذا خطاب «المطلّقات» اجمال دارد؛ نمی‌دانیم: «آیا خصوص مطلقة رجیعه اراده شده یا اعم از رجعیه و بائن؟». نسبت به «بعولتهن» فقط مراد جدی را می‌دانیم که «مطلّقات رجعیّه» است، اما این که: «آیا در این ضمیر، استخدامی صورت گرفته یا نه؟»، از این ناحیه اجمال دارد، و اصل عرفی هم نداریم. لذا تابع مرحوم آخوند شدیم به طور کلی.

ینبغی التنبیه علی امرین

امر اول: مراد از استخدام

مراد از «استخدام» چیست؟ جای این بحث اینجا نیست، ولی چون معلوم نیست که جای دیگری این بحث مطرح بشود، همینجا مطرحش می‌کنم.

تعریف مرحوم خوئی: بعض افراد عام

«استخدام» را مرحوم آقای خوئی به حسب «تقریرات» اینطور تعریف کرده‌اند که: «یرجع الضمیر الی بعض أفراد المرجع». مثلاً بگوییم: «یجب اکرام العالم و یجوز تقلیده»، اگر مراد ما از «العالم» همة علما باشد اما ضمیر در «تقلیده» به «فقها» برگردد.

تعریف شهیدصدر: بعض مدلوله

مرحوم آقای صدر تعریف کرده‌اند: «رجوع الضمیر إلی بعض مدلوله».

مختار: بعض محکی

نه با تعریف مرحوم آقای خوئی و موافقیم، و نه با تعریف مرحوم آقای صدر.

حقیقت مرجع ضمیر

به‌مناسبت یک توضیحی راجع به «مرجع ضمیر» بدهم؛ مثلاً در «رأیت رجلاً و أکرمته»، مرجع ضمیر دقیقاً چیست؟ برای تبیین «مرجع ضمیر» باید ابتدا دو مقدهم بگویم:

مقدمة اول: حقیقت ضمیر، اشاره است

مقدمة اول این است که حقیقت ضمیر، اشاره است؛ ضمائر، به وزان اسماء اشاره است؛ با این ضمائر، اشارة ذهنی به یک امری می‌کنیم. لکن تفاوتی دارد با اسماء اشاره دارد. به آن مشارٌإلیه، «مرجع ضمیر» می‌گوییم.

مقدمة دوم: محکیّ

ما در هر خطابی، یک عناوین اسمی اخذمی‌کنیم، آن عناوین اسمی[1] یک مشارإلیه‌ی دارد که به آن «محکیّ» می‌گوییم. این محکی، گاهی فرد است، گاهی افراد است، گاهی معناست، و گاه امور دیگری است.

نتیجه: مرجع ضمیر، محکیّ است

در غیر از ضمیر خطاب و تکلّم،[2] ضمیر دائماً اشاره است به «محکی»، نه به «عنوان» اشاره می‌کند، نه به معنا یا مفهوم یا مصداق، دائماً اشاره می‌کند به محکی. وقتی می‌گویم: «رأیت رجلا و أکرمته»، با ضمیر اشاره می‌کنم به محکی. در «الانسان یموت ثم یبعث» اشاره می‌کنم به محکی انسان که افراد است.

انحاء مرجع ضمیر در استخدام

استخدام، انحائی را دارد:

1- محکیّ دیگری

گاهی عنوان من محکی‌ای دارد، ولی ضمیر را به محکی دیگری برمی‌گردانم: مثلاً «الانسان نوع و هو یموت». محکی «الانسان» معنا و طبیعت است، ولی ضمیر «هو» در «یموت» به اعتبار محکی دیگری است؛ به اعتبار افراد انسان است.

2- بعض افراد

یک استخدام دیگر که رایج‌تر است، این است که محکی، افراد است اما ضمیر به بعضی از افراد برمی‌گردد. مثلاً می‌گویند: «یجب اکرام العلماء و یجوز تقلیدهم» که ضمیر «هم» به «فقهاء» برمی‌گردد. استخدام رایج همین است، و شاید به همین خاطر بوده که مرحوم خوئی استخدام را به صورت «برگشت ضمیر به بعض افراد» تعریف فرمودند.

3- فرد دیگری

استخدام دیگری هم داریم که از دو قسم اول، دورتر است؛ در این نوع استخدام، در مرجع، محکی یک فرد است، اما ضمیر به فرد دوم برمی‌گردد؛ مثل «رأیت رجلاً و أکرمته» در حالی که مراد از «رجلا» زید است و مراد از ضمیر عمرو است.

4- معنای دیگر

یک استخدام دیگری هم داریم که ابعد از قبلی است؛ که یک محکی به نحو مشترک لفظی دو معنا داشته باشد و ضمیر به معنای دیگری برگردد؛ مثلاً بگوید: «اشتریت عینا و اعطیته الفقیر»: یعنی طلا خریدم و فضه به فقیر دادم. این، ابعد استخدامات است. غلط نیست، ولی استعمال غیرعرفی است.

نقد دو تعریف دیگر

تعریف مرحوم خوئی ناظر به قسم رایج بوده

تعریف آقای خوئی، ناظر به استخدام رایج بوده‌است. به علاوة این که ضمیر به بعض افراد همان محکی برنگشته، ضمیر و مرجع آن، هر کدام یک محکی دارند؛ هر اسمی محکی دارد، و اگر یک محکی با دیگری فرق دارد، باید با یک اشارة ذهنی دیگری به آن اشاره کنیم، درنتیجه محکی دیگری می‌شود.

مراد شهیدصدر از «بعض مدلوله»

اما مراد شهیدصدر از «بعض مدلوله» چه بوده‌است؟ دو احتمال به نظر ما می‌رسد: احتمال اول: مدلول تصوری دوم: مدلول تصدیقی.

احتمال اول: مدلول تصوری

اگر مدلول تصوری مراد ایشان باشد، اشکالش روشن است؛ چون وقتی می‌گویند: «أکرم العالم و قلّده»، اگر مدلول عالم «تصور عالم» باشد، معنا ندارد که مرجع بعض‌التصور باشد.

احتمال دوم: مدلول تصدیقی

اگر مدلول تصدیقی مراد ایشان باشد، کلام ایشان برمی‌گردد به کلام آقای خوئی؛ «بعض مدلول تصدیقی»، یعنی «بعض افرادش»[3] ، درنتیجه همان اشکالی که بر مرحوم آخوند هست، بر ایشان هم هست؛ که استخدام، انحاء دیگری هم دارد.

امر دوم: مختار در آیة محل بحث

این آیة شریفه را چطور معناکنیم؟ در آیه احتمالاتی داده شده، ما دو احتمال می‌دهیم:

احتمال اول: اجمال و معلوم‌بودن مراد جدی

احتمال اول، با توجه به مختار خودمان است که «المطلّقات» مجمل است و نمی‌دانیم: «خصوص رجعیّات اراده شده یا بائنات؟». و «بعولتهن» مراد استعمالی‌اش مجمل است ولی مراد جدی از آن واضح است؛ یا به نحو استخدام (اگر عموم «مطلّقات» مراد باشد و ضمیر به بعض آن برگردد) یا بالتخصیص (اگر عموم «مطلّقات» مراد باشد و ضمیر به تمام آن برگردد)، یا نه به نحو استخدام و نه به نحو عموم (اگر مراد از «مطلّقات» خصوص «رجعیّات» باشد)[4] .

احتمال دوم: بعل بالفعل

یک احتمال دیگری هم می‌دهیم که کسی نگفته، پس باید دور از ذهن باشد! و آن، این است که: از «مطلّقات» عموم اراده شده باشد، و مراد از ضمیر «هنّ» هم عموم ماقبل باشد، لکن مراد جدی را از همین آیه فهمیده‌ایم؛ مراد از «بعل» بالفعل است، لامحاله مطلقات بائن بعل ندارد. پس «مطلّقات» اعم از رجعی و بائن است، و ضمیر هم به عموم «مطلّقات» برمی‌گردد، لکن مراد جدی «مطلّقات رجعیّه» است.

معنای «رجوع» این است که «طلاق و بینونت» حاصل نشده، بلکه فقط مقدمة بینونت حاصل شده. در «بعل» یک نحوه سرپرستی و برتری و تبعّل و تکفّل هست؛ می‌گویند: اصل «بعل» به معنای کسی بوده که می‌پرستیده‌اند یا سرپرستی‌شان می‌کرده، به همین خاطر به خورشید «بعل» می‌گفته‌اند که عده‌ای آن را می‌پرستیده‌اند. پس مقصود از «بعل» شوهر بالفعل است. و کسی که طلاق رجعی داده، عرفاً هنوز «بعل» است؛ چون باید نفقه بدهد و هنوز نامحرم نشده و تمام التذاذات جایز است و مجامعت رجوع محسوب می‌شود، پس کسی که طلاق رجعی داده، عرفاً بعل است.

اشکال: شما قرینه بر استخدام آوردید؛ که به قرینة معنای «بعل» مقصودْ «مطلّقات رجعیّه» است. چرا می‌گویید: «ضمیر، به کل مطلّقات برگشته، و مقصود از «مطلّقات» هم اعم از رجعیات و بائنات است.»؟

پاسخ: اگر شارع بگوید: «أکرم العلماء و أولادَهم» آیا این «هم» به «علمایی که ولد دارند» برمی‌گردد؟ یا به عموم علما؟ مانحن‌فیه هم از همین قبیل است.

 


[1] - «عناوین اسمی»، یعنی عناوینی که وضع‌شان بالتسمیه است مثل انسان و زید و عمرو و بکر، نه این که وضع‌شان بالعلامیه باشد مثل حروف و افعال.
[2] - ضمیر خطاب و تکلم را به این دلیل خارج کردیم که مرجع کلامی ندارد؛ مستقیماً به شخص اشاره می‌کند، مثل «هذا» است.
[3] - ایشان از این کلمات زیاد به کار می‌برد که بگوید: «مدلول تصدیقی» و مرادش «افراد» باشد.
[4] - شقّ سوم که نه به نحو عموم باشد و نه به نحو استخدام، از مقرر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo