< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جهت تاسعه: حسن و قبح (مقدمه / امر اول: تعریف و اقسام حسن و قبح)

الجهه‌ی التاسعة: فی الحسن و القبح

در این جهت، در مقاماتی بحث می‌کنیم، ولی قبل از آن، ابتداءً مقدمه‌ای را ذکرمی‌کنم.

مقدمه

در این مقدمه چند امر را توضیح می‌دهم:

امر اول: تعریف حسن و قبح و اقسامهما

برای حسن و قبح، تعاریف عدیده‌ای ذکرکرده‌اند، به صورت فهرست‌وار به این تعاریف اشاره می‌کنم: تعریف اول: کمال و نقص، دوم: مصلحت و مفسده، سوم: لذت معنویه و اشمئزاز نفسی، چهار: کون الشیء ملائماً للطبع او منافراً له، پنج: کون الشیء بحیث ینبغی فعلُه أو لاینبغی، شش: کون الشیء بحیث یستحق فاعلُه المدحَ او الذمّ، و بالاخره در تعریف هفتم بعضی فرموده‌اند: مفهومان بدیهیان، و مفاهیم بدیهی قابل تعریف نیست؛ یعنی نمی‌توانیم برای آن، حدّی یا رسمی را ذکرکنیم.

سؤال: طبق تعریف هفتم، آیا تعاریف دیگر شرح‌الاسم است؟

پاسخ: نه. شرح‌الاسم، همان حدّ است. در حقیقتِ شرح‌اللفظ اختلاف شده؛ هر جا آخوند گفته: «شرح‌الاسم»، به اصطلاح منطقی‌ها شرح‌اللفظ است.

سؤال: این تعاریف، معنای لغوی است یا عرفی؟

پاسخ: تفاسیر حسن و قبح است، این که «معنای لغوی است یا عرفی؟» را بعد اشاره می‌کنم.

اگر تعریف هفتم را که درواقع فرار از تعریف است کناربگذاریم، شش تعریف داریم.

تعریف حدّی و رسمی در اصول

در نقد تعریف هفتم بگویم: مفهوم بدیهی، بعضی‌شان تعریف حدّی قبول نمی‌کند، اما تعریف رسمی قبول می‌کند. در «اصول» مقصود از «حد» در «تعریف» اجزای مقوِّم است، ولو به حسب فلسفی، جنس و فصل نباشد؛ مثلاً تعریف «الأبیض» به «جسمٌ له البیاض»، تعریف حدّی است؛ اگر بیاض را از آن بگیرید، دیگر ابیض نیست، اگرچه این تعریف در منطق حدّی نیست.

تعریف غیرحدّی در «اصول»، تعریف به اجزای انحصاری قابل انفکاک است؛ در این تعریف اگرچه دائماً از اجزائی استفاده می‌کنیم که عرضی است و خارج از ذات است، لکن چون معرَّف خاصیتی دارد که در غیر او نیست، این تعریف هم صحیح است؛ مثل این است که آخوند را تعریف کنیم به «صاحب کفایه»؛ اگر کفایه را ننوشته بود، باز هم آخوند بود.

ترجیح تعریف پنجم و ششم

تعریف اول تا چهارم را باید کناربگذاریم: کمال و نقص، مصلحت و مفسده، لذت و اشمئزاز، ملائمت و منافرت. چرا این چهار تعریف را باید کناربگذاریم؟ چون تمام بحث ما در حسن و قبح، این است که: آیا حسن و قبح از امور واقعی است یا از امور اعتباری است؟ و آن چهار تای اول جای بحث ندارد که: امر واقعی است.

اشکال: ابتدا باید تعریف کنیم، سپس ببینیم: «آیا واقعی است یا غیرواقعی؟».

پاسخ: در آن چهار تعریف اختلاف نیست که امر واقعی است، پس آن محل نزاعی که علما روی آن معنا بحث می‌کرده‌اند، این معنا نیست.

معنای پنجم و ششم خوب است و مشکلی ندارد: کون الشیء بحیث ینبغی فعلُه او لاینبغی، و کون الشیء بحیث یمدح فاعله أو یذمّ. حسن و قبح در فارسی تارتاً به «خوبی و بدی» تعبیرمی‌شود، و تارتاً به «زیبایی و زشتی» تعبیرمی‌شود. «آب» ترجمه‌ی «ماء» است، نه تعریف ماء. در ترجمه، فقط مرادف آن کلمه را می‌گوییم.

ما معتقدیم که کلمه‌ی حسن و قبح و مشتقات آن، معنای عرفی‌ای دارد که ارتکازی است و در نزد همه به یک معنای واحد است؛ ما دائماً با هم صحبت می‌کنیم و به معنای واحد به کارش می‌بریم.

مثلاً از چند نفر بپرسیم: «گرسنگی چیست؟»، یک نفر می‌گوید: «مثل این است که سوزن توی شکم آدم فروکنند»، یک نفر می‌گوید: «مثل این است که چاقو توی شکم آدم فروکنند»، یک نفر می‌گوید: «مثل این است که در شکم آدم رخت می‌شویند»، یک نفر می‌گوید: «مثل این است که یک قابلمه در شکم آدم می‌جوشد»، یک نفر می‌گوید: «مثل این است که برف توی آن ریخته‌اند»! اینطور نیست که این ده نفر، ده احساس دارند، همه یک احساس دارند، ولی تعبیرهایشان مختلف است.

اشکال: آیا این حرف شما برگشت به همان تعریف هفتم (که تعریف ندارد) نیست؟

پاسخ: آنها می‌گفتند: «تعریف ندارد»، ما می‌گوییم: «یک معنای ارتکازی دارد که در همه‌ی الفاظ هست»، اگر دنبال تعریف باشیم، کار سخت‌تر می‌شود. اگر بخواهیم تعریفی ارائه کنیم، «الحسَن، ما ینبغی فعلُه» تعریف خوبی است.

اقسام حسن و قبح

عقلی، عقلائی، عرفی، و شرعی.

عقلی

مراد از حسن و قبح عقلی، دو امر واقعی است که عقل ما آن را ادراک می‌کند. إن‌شاءالله بعداً در موصوف به این حسن و قبح خواهیم گفت که موصوف به این حسن و قبح، هم فعل انسان است هم فعل خداوند.

عقلائی

حسن و قبح عقلائی، دو امر اعتباری است که یعتبرهما العقلاء بما هم عقلاء، حفظاً لنظام المجتمع. درنتیجه در قیامت افعال انسان متصف به حسن و قبح عقلائی نمی‌شود؛ چون جامعه‌ای نیست، مثلاً اگر در قیامت کسی یک کشیده به گوش بغل‌دستی‌اش زد یا حتی او را خورد، قبح عقلائی ندارد.

عرفی

حسن و قبح عرفی، دو امر اعتباری است که معتبِرش عرف است؛ به خاطر حفظ نظام اجتماعی نیست، تابعی است از عرف‌ها و فرهنگ‌ها، مثلاً شرب خمر یا بدحجابی نزد عقلا قبحی ندارد، ولی نزد مسلمین قبح دارد.

شرعی

حسن و قبح شرعی، دو امر اعتباری است که شارع اعتبارکرده. گفته شده که در بعضی ادله از این حسن و قبح استفاده شده؛ که مثلاً قبیح است برای مؤمن. اگر استظهارکنیم که دارد همان حسن و قبح عرفی را بیان می‌کند، شرعی نیست. حسن شرعی، مثل این که نماز یا روزه، حسن شرعی دارد.

پس کلاً اقسام حسن و قبح، این چهارتاست: یا عقلی است، یا عقلائی، یا عرفی، یا شرعی.

اشکال: در بحث «حجیت قطع» شما گفتید: حجیت شرعی نداریم!

پاسخ: در بحث «حجیت» حسن و قبح شرعی نداریم؛ چون معنی ندارد که اگر با تکلیف شارع مخالفت کنیم شارع برای عمل خودش (عقاب) اعتبار قبح کرده‌باشد. ولی در این بحث حسن و قبح شرعی معنی دارد؛ که مثلاً بگوییم: نماز در طول امر شارع حسن شرعی پیداکرده‌است.

هذا تمام الکلام فی الأمر الأول.

جلسه‌ی بعد إن‌شاءالله واردمی‌شویم در «الموصوف بالحسن و القبح».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo