< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (جهت تاسعه: حسن وقبح / مقام پنجم: عدل و ظلم / امر چهارم: قاعده‌ی نفی ظلم)

خلاصه مباحث گذشته:

تا اینجا در سه امر بحث کردیم، بحث امروز ما در امر چهارم است: قاعده‌ی نفی ظلم.

 

الامر الرابع: قاعده‌ی نفی ظلم

آیات نافیه‌ی ظلم

ما آیات کثیره‌ای را داریم که از خداوند عالم نفی ظلم شده؛ بعضی به صورت مطلق است، و بعضی به این نحو است که به مردم ظلم نمی‌کند، و بعضی به این نحو است که خداوند در قیامت به کسی ظلم نمی‌کند.

إن الله لایظلم مثقال ذرة (نساء:40)

خداوند به اندازه‌ی ذره‌ای ظلم نمی‌کند. وقتی که آفتاب می‌تابد، ذرات معلقی در نور آفتاب دیده می‌شود. این ذرات را می‌توانیم ببینیم، اما به خاطر غایت سبکی‌اش هیچ‌وقت وزنش را احساس نمی‌کنیم. این ذرات حتی اگر روی ترازوهای دقیقی که طلا را وزن می‌کنند بنشینند، باز هم چیزی احساس نمی‌شود. و «مثقال» از «ثقل» می‌آید و به معنای «وزن» است نه به معنای «حجم». این آیه نمی‌خواهد بگوید: «به اندازه‌ی حجم این ذرات (که به‌سختی احساس می‌شود) ظلم نمی‌کند.»، بلکه می‌خواهد بگوید: خداوند حتی به اندازه‌ی وزن این ذرات که اصلاً احساس نمی‌شود هم ظلم نمی‌کند.

إن الله لایظلم الناس شیئا (یونس:44)

لایظلم ربُّک أحداً (کهف:49)

و ما الله یرید ظلماً للعالَمین (آل‌عمران:108)

مراد از عالَمین، یا همه‌ی عوالم است، یا انسان‌های ساکن عالم. نه تنها خداوند ظلم نمی‌کند، بلکه حتی اراده‌ی ظلم هم در او پیدانمی‌شود.

و ما الله یرید ظلماً للعباد (غافر:31)

أن الله لیس بظلّام للعَبید (آل‌عمران:182)

خداوند نسبت به بندگانش صاحب ظلم نیست ظالم نیست.

و ما أنا بظلّامٍ للعَبید (ق:29)

آیات دیگری هم داریم که از خداوند ظلم را از خودش نفی کرده‌است.

معنای ظلم نفی‌شده

معنای این ظلمی که خداوند از خودش نفی کرده چیست؟ گفتیم که معنای ظلم «سلب الحق» است؛ یعنی هیچ حقی از حقوق مردم را سلب نمی‌کند. مگر مردم حقی دارند نسبت به خداوند عالم؟! اگر اسناد ظلم به این معنا به خداوند متعال درست نباشد، پس باید معنای دیگری برای «ظلم خداوند» پیداکنیم.

ما معتقدیم که معنای «ظلم» در این آیات هم همان معنای عرفی خودش است. حق عقلائی را گفتیم: دو قسم است: یک قسم را عقلا بما هم عقلا اعتبارمی‌کنند، یک قسم هم حقوقی است که عرف اعتبارمی‌کند ولکن عقلا موقفی برخلاف این حق عقلائی نمی‌گیرند، مثل تعدد زوجات. عرف همانگونه که برای خداوند نسبت به انسان حقی را قائل است، برای انسان هم نسبت به خداوند حقی را قائل است؛ مثلاً یکی از حقوق عرفی انسان در مقابل خداوند این است که وسائل معیشت مردم در این دنیا باشد و امثال ذلک که بعد مثال‌هایش را بیشتر خواهیم‌گفت. پس عرف به ذهن عرفی‌اش برای انسان در مقابل خداوند حق قائل است؛ که مثلاً خداوند بی‌جهت کسی را عذاب نکند، یا تکالیف غیرمقدور برای کسی ایجادنکند. این حقوق اگرچه عقلائی نیست، ولی عقلا هم علیه این حقوق، موقفی ندارند. پس این حقوق هم عقلائی است و سلبش ظلم است؛ چون حق مأخوذ در تعریف ظلم، حق عقلائی است. پس کلمه‌ی «ظلم» که در قرآن استفاده شده و از خداوند عالم سلب شده را بر همان معنای عرفی حمل می‌کنیم.

این بحث، درباره‌ی معنای ظلم بود.

حقیقت ظلم نفی‌شده

حقیقت این ظلمی که خداوند از خودش نفی کرده چیست؟

مقامات الهی: تکوین و تشریع و تحکیم

خداوند عالم سه مقام و موقعیت دارد: تکوین، تشریع، و تحکیم. مقام تکوین، همان مقام ایجاد است، هم مربوط به عالم دنیاست و هم مربوط به عالم آخرت است. مقام دوم، مقام تشریع است؛ احکامی را تشریع و جعل می‌کند. این مقام فقط مربوط به عالم دنیاست. مقام سوم، مقام تحکیم است؛ یعنی مقام حکم‌کردن و جزادادن است؛ خداوند در روز قیامت، به جزای هر عملی می‌رسد: «و من یعمل مثقال ذره‌ی خیرا، یره. و من یعمل مثقال ذره‌ی شرّاً، یره.».

نفی ظلم، شامل هر سه مقام می‌شود

وقتی که می‌گوییم: «خداوند ظلم نمی‌کند»، در کدامیک از این سه مقام ظلم نمی‌کند؟ ما می‌گوییم که شامل هر سه مقام می‌شود، البته اگر برای تکوین هم بتوانیم ظلم پیداکنیم. از این سه مقام، ما فقط مقام «تشریع» را بحث می‌کنیم، آن دو مقام دیگر مربوط به علم «کلام» است. بنابراین از اطلاق این آیاتی که خواندیم، استفاده می‌شود که خداوند در هیچ‌یک از این مقامات ظلم نمی‌کند.

معنای ظلم در مقام تشریع

در مقام «تشریع» تصور دارد که خداوند تشریعات ظالمانه‌ای قراردهد؛ مثلاً خداوند قانون بگذارد که هر کسی مرتکب قتل شد، پدرش را بکشند. پس تصور تشریع ظالمانه از ناحیه‌ی خداوند امر معقولی است. این آیات شریفه می‌فرماید: خداوند تشریع ظالمانه ندارد.

در پرانتز و در جمله‌ی معترضه بگویم که ظالمانه‌بودن یک مجازات، امر نسبی است؛ یعنی ممکن است مجازاتی در مقطعی ظالمانه باشد و در مقطع دیگری ظالمانه نباشد. اگر جریمه‌ی ردشدن از چراغ قرمز پنجاه‌هزارتومان باشد، این به نظر ما یک قانون ظالمانه نیست. اما اگر چهل سال قبل همین قانون را قرارمی‌دادند که پنجاه‌هزارتومان جریمه بشود، یک قانون ظالمانه‌ای بود؛ چون پنجاه‌هزارتومانِ امروز ارزشِ پنجاه‌هزارتومان چهل سال قبل را ندارد. یا در کشوری که درآمد مردم خیلی زیاد است، ممکن است جریمه‌ای به این مبلغ ظلم نباشد، اما در کشوری که درآمد مردمش یک‌صدم این مردم است این جریمه ظالمانه است. مؤید این مطلب، این است که مجازات نوعاً شناور است؛ مثلاً بین شش ماه تا ده سال. سرّش این است که مجازات، به حسب شخص خاطئ متفاوت است؛ یک خاطئی برای این جرم باید سه ماه زندان برود، ولی خاطئ دیگری برای همان جرم باید ده سال زندان برود.

اشکال: شما می‌گویید: «ظلم به این معنا که کسی خطایی کند و مجازاتش بر دیگری واردبشود، از خدا نفی شده‌است.»، پس چطور بعضی اقوام همه‌شان عذاب شدند درحالی‌که بعضی‌شان اهل گناه بودند؟!

پاسخ: اگر این کار ظلم باشد، منافاتی با عرض من ندارد؛ چون عرض من این است که ظلم در حق خداوند معنادار است. بلکه اشکال شما مؤید ماست؛ شما چون چنین کاری را ظلم می‌دانید، این اشکال را واردمی‌کنید. شما اشکال دیگری را واردمی‌کنید؛ که چرا عذابی بر قومی واردمی‌شود در حالی که همه‌شان آن گناه را نکرده‌اند؟! شما پس عرض من را قبول کردید؛ که معنی دارد تشریع ظالمانه باشد. بحث ما فقط همینقدر است که تشریع ظالمانه درباره‌ی خداوند معنادار است، فعلاً نمی‌خواهیم بگوییم: «چنین ظلمی خداوند کرده‌است».

در قیامت هم ظلم برای خداوند قابل تصور است؛ کسی که شرب خمر نکرده، عقوبت شارب‌الخمر را بر او جاری کنند.

و للکلام تتمةٌ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo