درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سیره (سیرهی متشرعه / تتمه جهت دوم: صحیح و فاسد / و جهت سوم: فرق بین عرف با عقلا)
• تقسیم دوم: صحیح و فاسد
• جهت سوم: فرق بین عرف و عقلا
• فرق بین عرف خاص با عقلا
• فرق بین عرف عام با عقلا
• فرق بین عرف با عقلا
• فرق بین سیرهی عقلا با سیرهی عرفیه
• فرق بین «حسن و قبح عقلایی» با «حسن و قبح عقلی»
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در سیرهی عرفیه بود. الامر المتداول بین الناس او جماعة منهم. بعد واردشدیم در بحث تقسیمات عرف»؛ تقسیم اول، تقسیم عرف به عام و خاص بود.
تقسیم دوم: صحیح و فاسد
تقسیم عرف به صحیح و فاسد، هم در عرف عام است و هم در عرف خاص. عرف صحیح، عبارت است از عرفی که بر خلاف عقل و شرع و عُقلا و اخلاق نباشد.
مراد از «عقل»، حسن و قبح عقلی است بنا بر نظر کسانی که حسن و قبح را پذیرفتهاند. اگر دروغگفتن بین جماعتی متداول باشد، عرف فاسد است؛ چون بر خلاف عقل است؛ عقل میگوید: دروغگفتن، قبیح است.
ممکن است یک عرفی، برخلاف شرع باشد؛ مثلاً اگر شرب خمر بین مردم یا جماعتی از مردم رایج بشود، عرف فاسد است؛ چون بر خلاف شرع است، اگرچه بر خلاف عقل نیست.
کسانی که حسن و قبح عقلی را منکر شدند، قائل به حسن و قبح عقلائی شدند. اگر دروغگفتن، امر رایج و متعارفی بشود، طبق قول کسانی که منکر حسن و قبح عقلی هستند و قبح دروغگفتن را عقلایی میدانند، این عرف، فاسد است؛ چون برخلاف نظر عقلاست. یا مثلاً در نظر عقلا، رعایت قانون واجب است. اگر تخلف از قانون متداول بشود، عرف فاسد است.
ممکن است یک عرفی، برخلاف اخلاق باشد؛ مثلاً به لحاظ اخلاقی، گرانفروشی کار غیراخلاقی است، ولی نه شرع ممنوع کرده، نه بر خلاف عقل است و نه برخلاف عقلاست؛ و لذا اگر کسی گرانفروشی کند مجازاتش نمیکنند. البته اگر گرانفروشی نکردن قانون بشود، مجازاتش میکنند از باب لزوم رعایت قانون.
پس عرف صحیح، عرفی است که نه بر خلاف عقل است، نه بر خلاف شرع است، نه بر خلاف عقلاست، و نه بر خلاف اخلاق است.
این بحث، در بحث بعدی به دردمان میخورد؛ در جهت بعدی که راجع به «مرجعیت عرف» سخن خواهیم گفت، میخواهیم ببینیم: «آن مواردی که عرف مرجع است، آیا مرجعیتش در عرف صحیح است؟ یا اعم از عرف صحیح و فاسد است؟».
جهت سوم: فرق بین عرف و عقلا
جهت سوم این است که فرق بین عرف و عقلا چیست؟ یا به تعبیر دیگ: فرق بین سیرهی عرفیه با سیرهی عقلائیه در کجاست؟ ما دو عرف داشتیم: خاص و عام. ولی در عقلا دو عرف نداریم: عقلای خوب و عقلای بد، یا عقلای قدیم و عقلای جدید، عقلا تقسیم نمیپذیرند.
فرق بین عرف خاص با عقلا
فرق بین «عرف خاص» و «عقلا» روشن است؛ عرف خاص، بخشی از مردم است، عقلا، همهی مردم است. مثلاً عرف مسلمین یا عرف مردم ایران، عرف خاص است.
فرق بین عرف عام با عقلا
فرق بین عرف با عقلا
فرق بین «عرف عام» با «عقلا» در کجاست؟ مراد از عقلا و عرف عام، ناس است، الا این که به دو اعتبار و به دو حیث به آن نگاه میکنیم؛ اگر به «ناس» از این زاویه نگاه کنیم که میخواهند خودشان را بر اساس آداب اجتماعی و عقل و خرد جمعی تربیت کنند، از آن به «عقلا» تعبیرمیکنیم. اگر به «ناس» از این زاویه نگاه کنیم که واقعیت عینی و خارجی است، از آن تعبیر به «عرف» میکنیم.
اکثر مردم التزام به خرد جمعی ندارند، بلکه دنبال هوی و هوس و مقاصد شخصیهی خودشان هستند؛ مثلاً سر چهارراه که میرسد، میخواهد زودتر عبورکند اگرچه صد تا ماشین دیگر معطل بشوند! اکثر مردم قوهی عاقلهی خودشان را به کار نینداختهاند، بلکه حتی به مرحلهی درکش هم نرسیدهاند، فقط قابلیتش را دارند. ملاصدرا را خدا رحمت کند؛ معتقد بود انسان وقتی متولدمیشود، اصلاً قوهی عاقله ندارد، فقط قابلیت تقبل این قوه را دارد. و نوعاً قبل از چهلسالگی این قوه در انسان به فعلیت نمیرسد. بعد از چهلسالگی هم در اوحدی از مردم به فعلیت میرسد. چون قائل است که اوحدی از مردم بعد از چهل سالگی این قوه را به فعلیت میرسانند، پس در نظر ایشان، ما انسانها مثل گوسفند هستیم و قوهی عاقله را بالفعل نداریم، فرق بین ما و گوسفند فقط همین است که گوسفند استعداد به فعلیت رساندن این قوه را ندارد ولی ما چنین استعدادی را داریم و در اوحدی از ما این استعداد به فعلیت رسیدهاست.
سؤال: بعد از چهلسالگی این قوه به چه دردی میخورد؟
پاسخ: بعد از مرگ، و در برزخ و قیامت خیلی به کارش میآید.
بنابراین فرق «عقلاء» با «عرف» این شد که عقلا «ناس بما هم ملتزمون بنظامٍ اجتماعی و مؤدَّبون بأدبٍ اجتماعی» هستند، اما «عرف» از زاویهی واقعیت عینی هستند؛ مردم «ناس» هستند؛ مصلحت حفظ نظام برای مردم در اولویت نیست، آنچه در اولویت است، مسائل شخصی است؛ بسیاری از کارهایی که انجام میدهند، فقط و فقط بر اساس مصلحت شخصیه است. پس کسانی که رفتارشان بر اساس مصلحت نوعیه است «عقلا» هستند، و کسانی که رفتارشان بر اساس مصلحت شخصیه است «عرف» هستند.
فرق بین سیرهی عقلا با سیرهی عرفیه
سیرهای که از «ناس بما هم عقلاء» ناشی بشود را «سیرهی عقلائیه» میگوییم؛ مثلاً نمیگوییم: «سیرهی عقلا، بر تبعیت از مصالح شخصیه است.». سیرهای که از «ناس بما هم عُرف و افراد عادی» ناشی بشود را «سیرهی عرفیه» میگوییم. عُرف» را در جایی به کار میبریم که عقلا حرفی برای گفتن ندارند؛ مثلاً میگوییم: «عقوبت الهی، نسبت به صبیان قبیح است عرفاً.»، ولی غلط است که بگوییم: «عقوبت الهی نسبت به صبیان، قبیح است عقلائاً.»؛ چون «ناس بما هم عقلاء» دربارهی عقوبت الهی نظری ندارند، اما «ناس بما هم افرادٌ عادیةٌ» دربارهی خداوند اظهار نظر میکنند.
فرق بین «حسن و قبح عقلایی» با «حسن و قبح عقلی»
حالا که فرق بین «عرف» با «عقلا» روشن شد، بهمناسبت، یک نکتهای را که خیلی مهم است توجه بدهم؛ فرق بین «حسن و قبح عرفی» با «حسن و قبح عقلائی». کسانی که حسن و قبح عقلی را پذیرفتهاند[1] ، حسن و قبح عرفی را هم پذیرفتهاند، ولی حسن و قبح عقلائی را نپذیرفتهاند؛ نزد اینها تمام «حسن و قبح»های عقلایی، به «حسن و قبح»های عقلی برمیگردد. کسانی که حسن و قبح عقلی را نپذیرفتهاند، حسن و قبح عرفی را پذیرفتهاند، و حسن و قبح عقلائی را انکارکردهاند؛ نزد اینها تمام «حسن و قبح»های عقلی مثل حسن عدل و قبح ظلم، به «حسن و قبح»های عقلایی برمیگردد.
پس توجه داشته باشید که ما سه حسن و قبح داریم، اما طبق دو مبنا؛ سه حسن و قبح عقلی و عقلایی و عرفی داریم، ولی قائلینش، یا به «حسن و قبح عقلی و عرفی» معتقدند، یا به «حسن و قبح عقلایی و عرفی». به عبارت دیگر «حسن و قبح عرفی» را همه قبول دارند؛ حکما میگویند: «علاوه بر حسن و قبح عرفی، آن «حسن و قبح»ی که عقلا درک میکنند، حسن و قبح عقلایی است، نه عقلی.»، فقها میگویند: «علاوه بر حسن و قبح عرفی، آن «حسن و قبح»ی که عقلا درک میکنند، حسن و قبح عقلی است، نه عقلایی.».
هذا تمام الکلام در جهت ثالثه که «فرق بین عرف و عقلا» بود. إنشاءالله بعد از تعطیلی واردمیشویم در بحث اصلی که «مرجعیت عرف» است؛ استقصاء مواردی است که فقیه میتواند به عرف عام یا به عرف خاص رجوع کند.