درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سیره (بخش سوم: عرف / جهت چهارم: موارد رجوع به عرف / مورد سوم: دلالات لفظیه / مقام دوم: ظهورات)
• تشخیص معنای حقیقی
• مقام دوم: ظهورات
• ظهور چیست؟
• ظهور استعمالی و جدی
• نقش عرف در استظهارات
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در «مرجعیت عرف» بود؛ که در چه مواردی میتوانیم به عرف رجوع کنیم؟ مورد سوم دلالات لفظیه بود، مقام اول دلالات تصوریه بود. گفتیم: در معانی الفاظ، معیار «معانی عرفیه» است نه معانی لغویه. و در طرق اثباتش هم چهار طریق را متعرض شدیم، یک ذیلی باقی ماندهاست.
تشخیص معنای حقیقی
علمای ما طرقی را ذکرکردهاند برای تشخیص معنای مجازی از حقیقی. در اینجا میخواهم دو نکته را ذکرکنم:
نکتهی اول این که آن طرق و نشانهها را اگر قبول کنیم، اینها علائم هستند بر معانی عرفیه، نه معانی حقیقیه. و معانی عرفیه، اعم است از معانی حقیقیه.
نکتهی دوم این که در غالب آن موارد، احتیاج به یک اصلی داریم به نام اصالتالتطابق که در طرق دلالات لفظیه خواندیم و قبول نکردیم. لذا متعرض آن طرق نشدیم.
مقام دوم: ظهورات
در این مقام میخواهیم ببینیم مرجعیت عرف، در چه حدی است؟ و کجاهاست؟
ظهور چیست؟
بحث ظهورات إنشاءالله در آینده خواهدآمد. این بحث، بحث بسیار مجملی است؛ فیالجمله عرض کنم که «ظهور» را به معنای واحدی میگرفتهاند، اما در تفسیر و توضیحش توضیحاتی میدادهاند که نشان میدهد برداشتهای علمای ما از «ظهور» خیلی متفاوت است.
برای توضیح ظهور، این مقدمه را عرض کنم که «دلالت» انتقال ذهن است از یک شیء به شیء دیگر. مدلول ما در دلالت الفاظ، دائماً یا تصور است یا تصدیق. اگر مدلول تصور باشد، دلالت تصوریه است. و اگر مدلول تصدیق باشد، دلالت تصدیقیه است. و هر تصدیقی، یا ظنّی است یا قطعی است. پس دلالت هم به این دو نحو تقسیم میشود: دلالت ظنی و دلالت قطعی. در ارتکاز علمای ما «ظهور» اسم است برای دلالت تصدیقیهی ظنیه. پس دو قسم خارج شد: دلالت تصوریه، و دلالت تصدیقیهی قطعیه. این ظنّ، در مقابل علم است، و علم جامع بین قطع و اطمینان است.
مرحوم صدر یک مقدار اصطلاح را عوض کرده، فرموده: ظهور بر دو قسم است: 1-تصوری 2- تصدیقی، و ظهور تصدیقی بر دو قسم است: 1-ظهور استعمالی 2- ظهور جدی.
این که به «دلالت تصوری» هم «ظهور» بگوییم را من در کلمات دیگران ندیدهام. یا غفلتی از ایشان بوده؛ چون به دلالت تصوریه «ظهور» گفته نمیشود، یا جعل اصطلاح کردهاست. ما طبق همان اصطلاح مشهور به کار میبریم: دلالت تصدیقیهی ظنّیه.
در تفسیر «ظهور استعمالی» و «ظهور جدی» خیلی مختلف است، لذا در این قسمت فقط به مختار خودمان اشاره میکنیم، و اقوال دیگر را بعداً در بحث «ظهورات» إنشاءالله تفصیلاً بررسی میکنیم.
ظهور استعمالی و جدی
برای روشنشدن ظهور استعمالی و جدی، ابتدا باید نکتهای را توضیح بدهم. هر لفظی را که میشنویم، بلافاصله معنایش را تصورمیکنیم. و لفظ، یا مفرد است (مثل زید) یا مرکب. و مرکب یا ناقص است مثل «کتابُ زید»، یا تام مثل «زیدٌ عادل» یا مثل «اِذهب». اگر مرکبْ تام باشد، بلافاصله معنای این لفظ که اصطلاحاً به آن «مضمون» می گویند را تصورمی کنیم، معنای مرکب تامّ را «مضمون» میگویند، ولی معنای مفرد یا مرکب ناقص را «مضمون» نمیگویند. تا اینجا اصلاً بحثی از «ظهور» نیست.
اولین باری که دلالت تصدیقی برای ما پیدامیشود، تصدیق به این است که «مضمون کلام، این است.» یا «متکلم این مضمون را به من القاکرد»، به این تصدیق «مدلول تصدیقی» یا «مدلول استعمالی» میگوییم. پس «ظهور استعمالی» عبارت است از دلالت کلام بر این که: «متکلم این معنا را القاکرد».
پس اولین مرحله، تصدیق به این است که متکلم این معنا را به من القاکرد. انتقال ذهن من از این کلام به این مضمون را «ظهور تصدیقی» میگوییم. البته ما اینجا یک اختلافی با مشهور داریم؛ که آنها میگویند: از «کلام» منتقل به این مضمون میشویم، ما میگوییم: از «تکلم» به این مضمون منتقل میشویم.
مرحلهی دوم این است که: متکلم، با القای این مضمون، چه چیزی را خواسته به من بفهماند؟ تصدیق به این که «این معنا را میخواسته به من القاکند» را «ظهور جدی» میگوییم. پس این که «این مضمون را به من القاکرده» ظهور استعمالی است، و این که از «القای این کلام، تفهیم این مطلب را اراده کرده» ظهور جدی است. مثلاً وقتی میگویند: «زید کثیر الرماد»، مدلول استعمالیاش این است که خاکستر خانهاش زیاد است، ولی مدلول جدیاش این است که جواد است.
سؤال: این استعمالی و جدی چه رابطهای با معنای حقیقی و مجازی دارد؟
پاسخ: معنای حقیقی و مجازی، مربوط به مفردات است، ظهور مربوط به مرکب تامّ است.
در «کل انسان یموت»، مضمونش موت انسان است، اما مراد جدی موت افراد انسان است. این را به کمک علم خارجی میفهمیم.
نقش عرف در استظهارات
در این استظهارات آیا عرف نقشی دارد؟ نقش عرف در این استظهارات، خیلی مورد ابهام است.
ظهور جدی که ظهور دوم است، وابسته به ظهور اول است؛ مهمترین نقش در ظهور جدی را ظهور استعمالی دارد، و ظهور استعمالی وابسته است به معانی عرفیهی الفاظ؛ یعنی مضمون یک کلام را از معانی عرفیهی الفاظ آن کلام به دست میآوریم. مثلاً «زید انسان» در اصول مشتمل بر سه «لفظ اصولی» است: زید، انسان، هیئتِ «زیدٌ انسان». اما در «زید عادل» الفاظ اصولی چهار تاست: زید، مادهی عادل، هیئت عادل، هیئت «زیدٌ عادل». هر کدام از اینها، معانی و موضوعله خودشان را دارند. در ظهور استعمالی، معانی عرفیه، نقش مهمی دارد. به عبارت دیگر، مضمون را همیشه همین معانی عرفیهی الفاظ شکل میدهد. پس ما برای تشخیص «ظهورات» باید به عرف رجوع کنیم.
بعضی علمای ما فکرمیکردند که: «در ظهورات استعمالیه هم مرجع عرف است.»، ولی نه در ظهورات استعمالی مرجعْ عرف است و نه در ظهورات جدی، اما در عین حال «عرف» نقش بسیار مهمی دارد؛ چون پایهی ظهور جدی، ظهور استعمالی است. و پایهی ظهور استعمالی، معانی الفاظ است. و مرجعیت در معانی الفاظ، با عرف است.
البته در یک کتاب فلسفی یا اصولی، مرجعیت با «عرف عام» نیست، بلکه باید به عرف فلاسفه و اصولیین رجوع کنیم.
پس برای فهم ظهور جدی و مدلول جدیِ آیاتی مثل «إن الله علی العرش استوی» یا «هو الأول و الآخر» یا «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، به عرف رجوع نمیکنیم، بلکه تنها برای فهم معانی الفاظش به عرف رجوع میکنیم.
همین باعث شده علمای ما در «تفسیر قرآن» اختلاف زیادی داشتهباشند؛ تفسیر «المیزان» با تفسیر «التبیان» شیخ، بسیار متفاوت است، نه این که یکی بالاست و دیگری پایین است، بلکه تبیینها متفاوت است. با این که معانی عرفیهی آیات قرآن که مبنای تفسیر است، در این بیش از هزار سال یکسان است، ولی تفسیرها بسیار متفاوت است؛ سرّش این است که مفسر دو نفر است. ذهن عرف و معانی عرفیه عوض نشدهاست، فقط مفسر عوض شدهاست. اینجاست که میگوییم: قرآن را باید بر اساس معانی عرفیهی زمان صدور تفسیر کنیم.
پس در باب «ظهورات»، فقط در «معانی عرفیه» مرجعیت با عرف است نه بیشتر.