درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سیره (عرف / موارد رجوع / دلالات لفظیه / ملازمات عرفیه / استثناء چهارم / و اطمینان)
• صورت چهارم: تطبیق عرفیِ ثابتشده به سیرهی متشرعه (غَسل در وضو و غُسل)
• مناقشه در صغری
• نتیجه: مرجعیت در «تطبیق» عقل است ولی نسبت به معنای عرفی
• اطمینان
• جهت اول: تعریف اطمینان و اقسام آن
• تعریف مشهور
• معنای لغوی
• معنای اصطلاحی
خلاصه مباحث گذشته:
بحث ما در «تطبیقات عرفیه» بود؛ گفتیم در «تطبیق» مشهور بین علمای ما این است که تسامحات عرفیه پذیرفته نیست، لکن چند مورد را استثناءکردهاند و تسامحات عرفیه را پذیرفتهاند. از این موارد استثناء، سه صورت را گفتیم.
صورت چهارم: تطبیق عرفیِ ثابتشده به سیرهی متشرعه (غَسل در وضو و غُسل)
چهارمین صورت از صوری که تسامحات عرفیه در «تطبیق» پذیرفته شدهاست، آن تطبیقی است که به سیرهی متشرعه ثابت شدهباشد. به عنوان مثال آیه میفرماید: غَسل وجه و یدین کنید، یا بدن خود را تطهیرکنید. فقها از این دلیل استفاده کردهاند که فرد محدث، در وضو باید «تمامالوجه» را غَسل کند، و در غسل باید «تمامالبدن» را غَسل کند. لذا اگر مانعی ولو به مقدار سر سوزن باشد آن وضو یا غسل باطل است، اما از این مسأله استثناکردهاند آن مواردی را که مانعی به صورت طبیعی موجود است؛ مثل چرک زیر ناخن، یا کِوِرهی کف پا؛ فقها فتوا دادهاند با همان کورهای که کف پا بسته شده و نمیگذارد آب به کف پا برسد، میتوان غسل کرد. دلیلشان سیرهی متشرعه است؛ وقتی میخواستهاند غسل کنند، اینطور نیست که موقع غسل، کف پایشان را سنگ پا میزدهاند تا کورهی کف پایشان از بین برود. عرف این را «غسل البدن» میبیند، از این سیره استفاده میکنیم که این تطبیق مسامحی، مورد قبول و امضای شارع است.
سؤال: این سیره از کجا به دست آمده؟
پاسخ: چون سنگ پا کشیدن برای کندن کوره و خارج کردن چرک ناخن برای هر وضو، امر خلاف طبع است و اگر انجام میشد، در روایات به ما منتقل میشد.
مناقشه در صغری
این مثال را هم ما قبول نداریم؛ مناقشهای که ما به این صورت داریم، این است که ثابت نیست که «غَسل الوجه، مصداق مسامحیای باشد که در وضو باید ایجادکنیم.»؛ وقتی میگوییم: «صورتش را شست»، اگر مُعظم صورتش را بشوید، این اسناد، اسناد عقلی و دقّی است، ولی معنای عرفی «غَسل تمام الوجه» این است که تمامش را باید بشوید. اما در آیه نیامده که «تمام الوجه» را بشوید، این عبارت در کلام فقها آمده.
نتیجه: مرجعیت در «تطبیق» عقل است ولی نسبت به معنای عرفی
بنابراین در «تطبیق» مرجعیت دائماً با عقل است، ولی با معنای عرفی باید بسنجیم. اما در بعضی امثله مثلاً به کسی بگوییم: «برو یک کیلو گندم بخر»، معنای «کیلو» هزار گرم است. ولی اینجا قرینه داریم که وقتی میگوید: «یک کیلو گندم بخر»، قرینه داریم بر این که مقصود این است که: «حدود یک کیلو بخر»؛ چون نوعاً در معاملات دقت نمیشود. لذا اگر بگوید: «یک کیلو طلا بخر»، «حدود» در تقدیر نیست و لذا اگر پنج گرم هم کمتر باشد، اعتراض میکند. پس در «تطبیق» معیار «معنای عرفی» است اما مرجعیت با «عقل» است و تطبیق تسامحی را نمیپذیریم مگر این که سیره بر آن باشد.
هذا تمام الکلام فی السیرة.
اطمینان
واردمیشویم در بحث «امارات». متعارف این است که از «ظهور» شروع میکنند که اولین اماره است. ما از «اطمینان» شروع میکنیم. با این که «اطمینان» را فقها حجت و اماره میدانند و در شبهات حکمیه جاری میدانند، اما در «اصول» هیچوقت از «اطمینان» بحث نمیکنند. با این که قطع حجت است و اماره نیست، از قطع بحث میکنند ولی از اطمینان بحث نمیکنند! و بهگونهای هم نیست که روشن باشد؛ روشنتر از حجیت ظهور نیست.
در چند جهت بحث میکنیم:
جهت اول: تعریف اطمینان و اقسام آن
تعریف مشهور
معنای لغوی
«اطمینان»، در لغت به معنای «استقرار و طمأنینه و سکون است، إذا سکن و استأنس. در آیهی شریفه هم به این معنی آمدهاست: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب».
معنای اصطلاحی
در اصطلاح اصولیین، کسانی که وارد تعریف «اطمینان» شدهاند، «اطمینان» را تعریف کردهاند به «ظنّ قریب به قطع». یک درجه از قطع که پایینتر بیاییم، احتمال قریب به قطع را «اطمینان» میگوییم. درجات احتمال را نامگذاری کردهاند: از یک درصد تا 49درصد را «وهم» میگویند، پنجاه درصد را «شک» میگویند، از 51درصد تا 99درصد را ظنّ میگویند، احتمال 99درصد را اطمینان، و احتمال صددرصد را قطع میگویند. تا آن جایی که یادم هست، وقتی میخواهند مثال بزنند، از 98درصد کمتر مثال نمیزنند.
اطمینان اگرچه لغتاً از مصادیق «ظنّ» است، ولی در معنای عرفی علم اصول، به اطمینان «ظنّ» نمیگویند.
برای تعیین معنای اصطلاحی، به سه کلام اشاره میکنم:
صاحب عناوین در ج2ص202 فرموده: «ینبغی أنیُعلم أنّ مرادنا من العلم هو العلم العادی[1] الذی یحصل به الاطمئنان[2] و یرتفع به التزلزل[3] و التحیّر. لا العلم البرهانی الذی لایحتمل فیه الخلاف.»: وقتی در «اصول» میگوییم: «علم»، مرادمان علم عادی است که شامل اطمینان هم میشود، نه آن علم برهانی که احتمال خلاف در آن نیست. «و مرادنا بالظن، ما یحتمل فیه الخلاف احتمالاً واضحاً یعتنی به العقلاء.»: احتمال خلاف ظن، احتمال روشنی است که عقلا به آن اعتنامیکنند. «فلایُجامع هذا الظنّ مع الاطمئنان فی حالٍ.»: پس در اصطلاح اصولی، به اطمینان «ظنّ» گفته نمیشود. «فیَصیر حکمُه حکم الشک». پس ایشان میفرماید که حکم ظن حکم شک (احتمال پنجاهپنجاه) است، و حکم اطمینان حکم قطع است. این را مرحوم صاحب عناوین فرمودهاست.
مرحوم آقای خوئی در «شرح عروه» در ج6ص403 راجع به «اطمینان» صحبت کردهاند؛ فرمودهاند: «الاطمئنان یقینٌ عقلائی»: به یقین عقلایی میگویند: «اطمینان». «و یُطلق علیه الیقین فی لسان اهل المحاورة و العامة»: یقین، جامع بین قطع و اطمینان است. سپس میفرمایند: «كما أنه يقين بحسب اللغة، لأن اليقين من يقن بمعنى سكن و ثبت كما أن الاطمئنان بمعنى سكن و استقر فهو يقين لغة و عرفاً و إن كان بحسب الاصطلاح لايطلق عليه اليقين.»: در اصطلاح اصولی، به اطمینان «یقین» نمیگویند، بلکه فقط به «قطع» میگویند: «یقین».
مرحوم آقای صدر هم در کتاب بحوث ج1ص282 تعریفی از «اطمینان» ارائه داده: «وسائل الإحراز الوجداني التي يقوم كشفها على حساب الاحتمال[4] ، نؤدّي تارة إلى القطع بالدليل الشرعيّ، و اخرى إلى قيمة احتماليّة كبيرة، و لكن تناظرها في الطرف المقابل قيمة احتماليّة معتدّ بها، و ثالثة إلى قيمة احتماليّة كبيرة تقابلها في الطرف المقابل قيمة احتماليّة ضئيلة جدّا، و تسمّى القيمة الاحتماليّة الكبيرة في هذه الحالة بالاطمئنان، و في الحالة السابقة بالظنّ.»[5] . گاهی در مقابل این احتمال بزرگ، در طرف مقابل احتمال معتدٌّبه است و گاهی در طرف مقابل احتمال کوچکی است. اگر احتمال طرف مقابل معتدٌّبه باشد، به این احتمال بزرگ «ظنّ» میگویند، و اگر آن احتمال مقابل، در نگاه عقلا کوچک و خرد باشد، به این احتمال بزرگ «اطمینان» میگویند. این، عبارت آقای صدر است. و از کلام آقای صدر واضح است که «ظن» شامل «اطمینان» نمیشود.
جلسهی آینده، با توجه به این تعاریف، یک تعریفی از «اطمینان» ارائه میکنیم.