< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 1 /

مقدمّه:

حديث اخلاقى اين جلسه از كلام امير مؤمنان على(عليه السلام) در وصيتش به محمد بن حنفيّه است:

متن حديث:

قال(عليه السلام): ما خلق الله عزّوجلّ شيئاً أحسن من الكلام و لا أقبح منه بالكلام ابيضّت الوجوه و باكلام اسوّدت الوجوه... فإنّ اللسان كلب عقور فإن أنت خلّيته عقر و ربّ كلمة سلبت نعمة.[1]

ترجمه حديث:

حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:

خداوند چيزى را بهتر از كلام و چيزى را بدتر از كلام نيافريده است رو سفيد و روسياهى به سبب كلام است و همانا زبان مانند سگ درنده است كه اگر رها شود مى درد و چه بسا كلامى كه سلب مى كند نعمت را.

شرح حديث:

اين حديث در مورد اهميّت زبان و اصلاح زبان و گفتار است و دو جمله تكان دهنده در آن آمده است: خداوند هيچ مخلوقى بهتر از سخن و هيچ مخلوقى زشت تر از سخن نيافريده است. اگر در مسير حق قرار بگيرد زيباترين مخلوق خدا و اگر در مسير باطل قرار گيرد زشت ترين مخلوق خداست. گاهى يك جمله يك امّت را نجات مى دهد، مثلا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در فتح مكّه فرمود: اذهبوا فأنتم الطلقاء، كه اگر اين جمله را پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمى فرمود به جهت كينه هاى موجود چنان خون ريزى در حرم امن خدا مى شد كه انتهايش معلوم نبود ولى اين جمله موجب شد كه ﴿يدخلون فى دين الله افواجا﴾ و فوج فوج اسلام را پذيرفتند. در جنگ حنين لشكر اسلام متلاشى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عمويش عبّاس دستور داد كه افرادى را كه در حال فرار بودند صدا كند و او صدا زد: يا اهل بيعت الشجرة يا اهل سورة البقره...

اين جمله موجب جمع شدن لشكر اسلام شد و شكست را تبديل به پيروزى كرد.

در مقابل مواردى داريم كه كلمه اى آتش جنگى را روشن مى كند و يا بين دو خانواده عداوت و دشمنى ايجاد مى كند.

يك دروغ ممكن است دنيايى را ناأمن كند، مثل دروغى كه در عصر ما آمريكايى ها و انگليسى ها گفتند كه ما به دنبال مبارزه با ترورسيم و كشف سلاح هاى كشتار جمعى هستيم كه با اين جمله ناامنى عجيبى در منطقه و دنيا ايجاد كردند و با پررويى تمام مى گويند كه ما به اين وسيله امنيّت ايجاد كرديم، در حالى كه الان بودجه هايى كه در دنيا صرف مبارزه با ترورسيم مى شود سرسام آور است.

پس بايد پذيرفت كه زشت ترين و زيباترين مخلوق خدا سخن است. حضرت در ادامه مى فرمايد: سخن است كه روى انسان را سفيد و يا سياه مى كند.

روز قيامت روزى است كه تبيّض وجوه و تسودّ وجوه و از عوامل سياهى و سفيدى، سخنان انسان است، نه در قيامت بلكه در دنيا هم عدّه اى به خاطر سخنانشان و دروغهايشان رو سياه هستند ولى به روى خودشان نمى آورند.

اللسان كلب عقور: زبان تربيت نشده مانند سگ درنده است كه اگر رها شود صاحب آن را هم مى گيرد.

برادران عزيز سعى كنيم زبان خود را در مقابل دوست، خانواده بزرگتر و كوچكتر، اساتيد، مردم عادى، حفظ كنيم. قلم هم برگردان زبان است، نوشته هاى بدآموز كه اسباب روسياهى است از زشترين مخلوقات خداست.

ربّ كلمة سلبت نعمة: گاهى انسان جمله اى مى گويد و نعمت بزرگى از او سلب مى شود، گاه يك ناشكرى همه چيز را به هم مى زند، قرآن داستان قوم صبا را نقل مى كند كه خداوند به آنها توفيق داد سدّى ساختند و در سايه آن باغ هاى فراوانى ساخته شد به طورى كه وقتى از شهرى به شهر ديگر مى رفتند زير سايه باغ ها بودند تا آنجا كه ناشكرى كردند و گفتند: خدايا بين فقيرها اغنياى ما جدايى بيانداز، كه اين جمله باعث شد خداوند آنها را عذاب كند. خدا وقتى مى خواهد اقوام بزرگ را عذاب كند با كوچكترين مخلوقات عذاب مى كند. در مورد قوم صبا هم خداوند مقاومت سدّ آنها را با چند عدد موش صحرايى به هم زد و آب سرازير شد و تمام باغ ها و شهرها را فرا گرفت كه در سايه ناشكرى بود.

مواظب زبان و ناشكرى ها باشيم كه خداوند نعمت ها را مى گيرد. گام اوّل در سير و سلوك الى الله زبان است و بايد مواظب آن بود.

اميدوارم خداوند به همه ما توفيق عمل به اين كلمات گهربار را عنايت فرمايد.

* * *

بحث در مقدار مهر به اينجا رسيد كه گفته شد مستحب است مقدار مهر به اندازه مهر السنه (پانصد درهم) باشد كه 250 مثقال نقره است و اگر هر مثقال هزار تومان باشد مبلغ مهر دويست و پنجاه هزار تومان مى شود و گفته شد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بيش از اين مقدار مهر قرار نداد، نه براى همسرانش و نه براى دخترانش. چند نمونه از رواياتى كه تأكيد مى كند سنّت پيامبر اين بوده خوانده شد. حديث جالب ديگرى داريم كه تاريخچه معنوى جالبى براى اندازه مهر السنه (پانصد درهم) بيان مى كند:

*...عن الحسين بن خالد (سند معتبر نيست و به عنوان مؤيّد خوب است) قال سألت أبا الحسن عن مهر السنة كيف صار خمس مأة؟ فقال: إنّ الله تبارك و تعالى أوجب على نفسه أن لايكبرّه مؤمن مأة تكبيرة و يسبّحه مأة تسبيحة و يحمده مأة تحميدة و يهلّله مأة تهليلة و يصلّى على محمّد و آله مأة مرّة ثم يقول: اللهم زوّجنى من الحور العين إلاّ زوّجه الله حوراء عيناء و جعل ذلك مهرها ثم أوحى الله إلى نبّيه(صلى الله عليه وآله) أن سنّ (سنّت بگذار) مهور المؤمنات خمس مأة درهم....[2]

اين روايت هم دليل است بر اين كه مهور نساء بيش از مهر السنة نباشد.

اشكال: در باب 22 وسائل روايات داغى وجود دارد كه مى فرمايد نبايد مهر بيش از مهر السنّة باشد چرا سيد مرتضى سراغ اين روايات نرفته و فقط همان يك حديث را گفته است؟

جواب: در اين باب مسئله فرعيّه ديگرى مطرح است كه امام(ره) در مسئله دوازده به آن مى رسد و آن اين كه اگر تعيين مهر به زوج يا زوجه تفويض شد باطل نيست، حال اگر زوج در مورد مهر گفت هرچه نظر زوجه باشد مى پذيرم (تفويض به زوجه) در اينجا مهر نبايد بيش از مهر السنّه باشد، بله اگر به زوج تفويض شد، زوج مى تواند هر چقدر خواست مهر را قرار دهد. كه حتّى آنها هم كه بيش از مهر السنة را اجازه مى دهند در اينجا به همين شكل فتوى داده اند.

پس اين بحث در مورد كراهت زائد بر مهر السنّه نيست بلكه در مورد تفويض مهر است.

روايات معارض:

در مقابل روايات مهر السنّه يك سلسله روايات معارض داريم; روايتى مى گويد خليفه دوّم، امّ كلثوم دختر على(عليه السلام)را خواستگارى كرد و چهل هزار درهم مهر قرار داد و روايت ديگرى مى گويد حضرت امام حسن(عليه السلام) زنى را تزويج كرد و صد كنيز و همراه هر كنيز هزار درهم مهر آن زن قرار داد.

* محمد بن الحسن فى المسبوط (شيخ طوسى و روايت مرسله است) على ما نقل عنه (كتاب مبسوط نزد صاحب وسائل حاضر نبوده است) أنّه روى أنّ عمر تزوّج أمّ كلثوم بنت على(عليه السلام) فأصدقها أربعين ألف درهم (روايت ندارد كه على(عليه السلام)نپذيرفت).[3]

جالب اين است كه در حديث پنج همين باب آمده است كه عمر بالاى منبر گفت «ما هذه المغالات فى المهور» و دو روز بعد از ام كلثوم خواستگارى كرد و اين مقدار مهر قرار داد.

* قال (شيخ طوسى در مبسوط كه باز سند ندارد) و تزوّج الحسن(عليه السلام) امرأة فأصدقها مأة جاريه مع كلّ جارية الف درهم (يعنى صد هزار درهم و صد جاريه).[4]

جواب: اين روايات مرسله است علاوه بر اين در مورد ازدواج امّ كلثوم با عمر اصل مسئله محلّ بحث است و شيخ مفيد مى فرمايد راوى اين خبر «زبير بن بكّار» شخص فاسدى است، پس اين نكاح ثابت نيست.

در مورد روايت ديگر تصوّر ما اين است كه اين مسائلى كه به امام حسن(عليه السلام)نسبت مى دهند مجعولات زمان معاويه است كه براى خراب كردن چهره امام حسن(عليه السلام) چنين نسبت هايى به آن حضرت مى دهند، مثلا مى گويند كثير الزواج بوده اند و يا كثيراً طلاق مى دادند.

پس روايت مرسله است و بسيار بعيد است، بنابراين معارضى براى احاديث مهر السنّه پيدا نشده ولى در بعضى از شرائط مهر السنه باعث تزلزل زواج مى شود كه در آنجا اگر بيش از مهر السنّه باشد اشكالى ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo