< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 16 /

به مناسبت ايّام شهادت امام باقر(عليه السلام) حديث اخلاقى اين هفته روايتى از آن بزرگوار است.

متن حديث:

قال الباقر(عليه السلام): ثلاث خصال لايموت صاحبهنّ ابداً حتّى يرى وبالهنّ، البغى وقطعية الرحم و اليمين الكاذبة.[1]

ترجمه حديث:

سه خصلت است كه دارنده آن از دنيا نمى رود مگر اين كه در همين دنيا وبال و آثار سوء آن را مى بيند، ظلم، قطع رحم و سوگند دروغ.

شرح حديث:

بعضى از گناهان تمام كيفرش در آخرت است ولى بعضى از گناهان ولو گوشه اى از كيفرش در اين دنيا است. امام در اين حديث به سه نمونه از اين گناهان اشاره مى فرمايد:

1ـ ظلم:

ظلم از گناهانى است كه تنها مجازاتش در آخرت نيست بلكه در دنيا هم دامن گير شخص ظالم است. در طول عمر خود ظالمانى را ديده ايم كه سرنوشت آنهابه كجا رسيده است، مانند رضاخان و محمدرضا پهلوى وياصدام و ديگر ظالمان، حتّى مى بينيم كه در اين دنياى متمدّن و استعمارگر با دست خودشان چه بلاهايى بر سر خودشان آوردند و تمام ظلمهايى را كه در استعمار و استثمار ممالك ديگر كرده بودند، بدتر از آن را در جنگ اوّل و دوّم جهانى ديدند و جمعاً نزديك به پنجاه ميليون كشته دادند و ويرانى عجيبى به بار آمد. آنها باز هم نتيجه مظالم فعلى خودشان را خواهند ديد، بايد از ظلم در حقّ ديگران ترسيد، خواه در مقياس شخصى يا در مقياس اجتماعى و جهانى; اينها بدون كيفر نمى ماند و به نوعى خداوند جزاى آن را خواهد داد.

ما دورنمايى از زندگى غربيهاى مستكبر و زرق و برق زندگى آنها را مى بينيم و خيال مى كنيم كه خوشبختند، درحالى كه از جهات مختلف گرفتارند، به طورى كه پر فروش ترين دارو در بين آنها داروهاى رفع اضطراب و نگرانى است، چرا كه در درون مى سوزند و اينها همه نتيجه ظلم آنها است.

2ـ قطع رحم:

اسلام طرفدار عواطف است، به خصوص در بين خانواده، فاميل و خويشاوندان بايد عواطف بجوشد، به عنوان مثال پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: كسى كه فرزندش را از روى محبّت ببوسد ثواب فراوان دارد، يكى از حاضران گفت من چند فرزند دارم و حتّى يك بار هم آنها را نبوسيده ام. حضرت بعد از خروج او از مجلس فرمود او از اهل نار است.

در دنياى امروز عواطف از موارد ناياب و يا حدّاقل كمياب است، به طورى كه پدر و مادر بچّه ها را ترك مى كنند و بچّه ها هم پدر و مادر را رها مى كنند. وقتى پايه هاى ايمان از بين برود عواطف هم از بين مى رود. در بين مسلمانان 97% از پدرها و مادرها در بين خانواده هستند، ولى در جوامع غربى 90% از آنها در خانه هاى سالمندان هستند. متأسّفانه در مورد جوامع غربى اين ها بررسى نمى شود و فقط به صنايع و ثروت جامعه توجّه مى شود.

3ـ قسم دروغ:

قسم دروغ گاهى در دادگاه است، براى باطل كردن حقّى و گاهى در بيرون دادگاه است، مثلا شخصى بساز و بفروش قسم مى خورد كه خانه اى محكم ساخته و با قسم دروغ جنس نامرغوب را مرغوب مى كند، همه اين ها يك عيب مهم دارد و آن اين كه از سرمايه معنوى براى بدست آوردن منافع مادّى سرمايه گذارى مى شود تا يك سرمايه مختصر مادّى پيدا كند.

قوم بنى اسرائيل با اين قسم هاى كاذب منافع مادّى براى خودشان تأمين مى كردند، قرآن اينها را تهديد به عذاب مى كند. اين گناهى است كه خدا از آن نمى گذرد چون مقدّسات را براى بدست آوردن منافع مادّى سرمايه كرده است.

* * *

بحث در مسئله شانزدهم از مسائل ابواب مهور به فرع دوّم رسيد.

فرع دوّم: مهر عين خارجى است.

اگر مهر عين خارجى باشد و زن آن را قبض كرده و بعد به زوج بخشيده و قبل از دخول طلاق واقع شده است، در اينجا مشهور بلكه ادّعاى اجماع شده كه زن بايد معادل نصف آنچه را به زوج بخشيده به زوج بدهد، اگر مثلى است مثل آن و اگر قيمى است قيمت آن را بدهد، چرا كه اين هبه است و اگر عين موهوبه به ناقل لازم منتقل شود يا تلف شود و يا عين موجود باشد ولى هبه به ذى رحم است يا هبه معوضّه باشد، قابل بازگشت نيست.

ادلّه:

به چند دليل تمسّك شده است:

1ـ اجماع:

همان گونه كه بيان شد در اين مسئله ادّعاى اجماع شده كه البتّه اجماع مدركى است.

2ـ روايات:

به دو روايت[2] [3] تمسّك شده كه سابقاً بيان شد يكى در مورد بخشش نصف مهر و ديگرى در مورد بخشش تمام مهر بود.

3ـ مقتضاى قاعده:

فرقى نيست بين هبه به زوج و هبه به شخص ثالث و همان گونه كه در هبه به شخص ثالث لازم بود بعد از طلاق نصف مهر را به زوج برگرداند، در هبه به زوج هم همين گونه است.

4ـ روايت ابراء:

روايتى كه در مورد ابراء بود [4] و سابقاً بيان شد و مى فرمود اگر ابراء كرد و طلاق قبل از زفاف واقع شد بايد به زوج نصف مهر را بدهد. وقتى بازگرداندن نصف مهر به زوج در دين قبول شود درعين به طريق اولى قبول مى شود چون در عين قبض كرده و مى بخشد و به منزله اتلاف است، ولى ابراء دين مصداق اتلاف نيست بلكه اسقاط حق است و اين عناوين صدق نمى كند، با اين وجود امام فرمود نصف را بدهد حال در ما نحن فيه كه عين است و اتلاف صادق است به طريق اولى بايد نصف مهر را بدهد.

قلنا: به حسب موازين فقهى بايد مطابق مشهور فتوى دهيم وليكن دو ملاحظه داشتيم:

اين در نزد عقلا اجحاف است.

هبه زوجه منصرف است ازجايى كه زوجه را طلاق داده است، چون هبه اش مشروط بود به اين كه با او زندگى كند. البتّه ممكن است كه گفته شود كه از دواعى بوده است نه از شرايط ولى ممكن است از شرايط باشد.

پس مطابق اصول فقهى حق با مشهور است و به آن فتوى مى دهيم ولى اگر احتياط كند و چيزى از زوجه نگيرد بسيار بجاست، پس فتواى ما مطابق مشهور است ولى احتياط هم مى كنيم وبعيد نيست كه روايات هم به معنى استحباب باشد يعنى مستحب است زوج نگيرد.

بقى هنا شىء:

مرحوم آية الله سبزوارى در مهذّب الاحكام [5] مى فرمايد در جايى كه نصف را به زوج ببخشد بايد نصف آن را به زوج برگرداند كه ربع مهر است، چون آنچه كه در نزد زن است نصف مهر است (لأنّها مالكة للنصف) و وقتى كه طلاق منصّف است بايد همين مقدار كه در نزد زوجه است نصف شود.

اين فتواى عجيبى است:

اوّلا، مخالف صريح روايت است كه مى فرمود اگر نصف مهر را ببخشد بايد نصف را به زوج بدهد.

ثانياً، نصف مهر المسّمى را بايد برگرداند نه اين كه نصف مهرى را كه در نزد اوست برگرداند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo