< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:کتاب النکاح/ ادامه مسئله 17 /

«حديث اخلاقى»

مقدّمه:

در شعاع ايام غدير و ايّام الله دهه فجر قرار داريم، حديث اخلاقى اين هفته دو حديث از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد اميرمؤمنان على(عليه السلام)است كه در كتاب «تاريخ مدينة دمشق» و «كنز العمال» كه از كتب اهل سنّت است نقل شده كه از انطباق اين دو حديث بر هم مطالب مهمّى استفاده مى شود.

متن حديث:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): على مع الحق و الحق مع على و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض يوم القيامة.[1]

و قال (صلى الله عليه وآله): على مع القرآن و القرآن مع على لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض.[2]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: على با حق و حق با على است و از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر در قيامت بر من وارد شوند.

على با قرآن است و قرآن با على است و از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

شرح حديث:

قرآن كلام خدا و قانون اساسى اسلام است و اصول و فروع اسلام را در بر دارد و مفاهيمش همچون ذات خدا بى نهايت است. اين كلام الله صامت با كلام الله ناطق همراه است و از هم جدا نيستند. اگر بر فرض ما قول كسانى را كه منكر نص بر خلافت و ولايت هستند بپذيريم وبخواهيم خليفه اى انتخاب كنيم عقل سليم مى گويد بايد شخص برتر را انتخاب كرد و برتر كسى است كه حق با او است و او با حق، و قرآن با اوست و او با قرآن. هر انسان حق طلبى سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را در حقّ على(عليه السلام) در كتب اهل سنّت مطالعه كند، مشاهده مى كند كه بايد على(عليه السلام) را خليفه قرار داد.

 

در روايات در مورد قرآن آمده است:

«من جعله امامه قاده الى الجنّة و من جعله خلفه ساقه الى النار;[3] كسى كه قرآن را در مقابلش قرار دهد قرآن او را به جنّت راهنمايى مى كند و كسى كه قرآن را پشت سرش قرار دهد او را به جهنّم سوق مى دهد».

از روايات استفاده مى شود كه حوض كوثر نهرى است كه از تحت عرش الهى جارى است و در دروازه بهشت قرار دارد و ساقى آن پيامبر است و از قراين و روايات استفاده مى شود اين نهر براى آن است كه بهشتيان از آن بنوشند و هر چه ناخالصى در وجود آنان است از بين برود و پاك و خالص و شستشو شده، وارد بهشت شوند، قرآن، حق و على(عليه السلام) و عترت آنجا وارد شده (مطابق روايت ثقلين) و در آنجا تكليف همه روشن مى شود.

«حق» به چه معناست؟ حق از الفاظى است كه زياد استفاده مى شود. گاهى به واقعيّتهاى تكوينى و گاهى به واقعّيتهاى تشريعى گفته مى شود; به عنوان مثال خداوند، آفرينش آسمان و زمين، آمدن انسان به روى زمين، نظام آفرينش همه واقعيّتهاى تكوينى و حق است و تمام احكام تشريعى، مثل نماز، جهاد و ... واقعيّتهاى تشريعى و حقّ است، منتهى حق از ديدگاه هر گروه به گونه اى تعبير مى شود، مثلا ما در مورد حقوق بشر يك ديدگاه داريم و جهان غرب ديدگاه ديگر. آنها بشر را براى زندگى چند روزه مى دانند و به دنبال اين ديدگاه قوانين حقوق بشر را وضع مى كنند و به همين جهت حتّى ارتباط نامشروع، هم جنس بازى و ازدواج با محارم را قانونى مى دانند ولى ما كه معتقديم «﴿أيحسب الانسان أن يترك سُدى﴾[4] ; انسان گمان مى كند كه مهمل و بى هدف آفريده شده است» و اين دنيا را پلى براى جهان آخرت مى دانيم، حقوق بشر ما اين آزادى ها را به رسميّت نمى شناسد و يا آنها انسان را كمى بالاتر از حيوان مى دانند ولى ما انسان را «نفخت فيه من روحى» و برتر از فرشتگان مى دانيم، حال وقتى اعتقادات و نگرشها با هم متفاوت شد، آثار آن هم متفاوت مى شود و در نتيجه حقوق بشرى كه ما به آن قائل هستيم با آنچه كه آنها به آن قائلند متفاوت خواهد شد.

متأسّفانه عدّه اى ريشه ها را نمى بينند و سراغ شاخه ها مى روند و اين تفاوتها را نمى بينند و به همين جهت چشم و گوش بسته به دنبال حقوق بشر آنها مى افتند و توجّه ندارند كه ديدگاههاى ما در آفرينش متفاوت است. اين عدّه معتقدند كه اگر ما به حقوق بشرى را كه آنها قائلند نپذيريم آنها ما را نمى پذيرند، خوب نپذيرند ما هم آنها را نمى پذيريم، آيا چون از نظر تكنولوژى و صنعت از ما برترند، از نظر جهان بينى و مكتب و حقوق بشر نيز برترند؟ ما نبايد منفعل باشيم، چرا كه معناى حقوق بشر آنها را در اين روزها مى بينيم. اين چه حقوق بشرى است كه اجازه نمى دهد يك دختر مسلمان مقدارى پارچه بر سر بكشد و به مدرسه برود، اين عمل با حقوق بشر چگونه سازگار است ؟!!

آنها مى گويند انسان عبث آفريده شده ولى ما مى گوييم عبث نيست ﴿أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثا﴾[5] با چنين ديدگاهى چگونه در حقوق بشر يكسان باشيم. ما آنچه از حقوق بشر آنها كه با هدف آفرينش انسان از نظر مكتب ما سازگار است مى پذيريم و آنچه متفاوت است نمى پذيريم.

در ايّام دهه فجر هم بايد كارى كرد كه اين مسائل زنده شود چرا كه انقلاب ما هم براى نجات انسان از چنگال استبداد و قرار دادن انسان در مسير خدا بود، ولى متأسّفانه در سطح جرايد و وسائل ارتباط جمعى چيزى كه در اين ايّام پر رنگ نشان داده مى شود يكى فيلمهاى دهه فجر است كه فقط اسم آن فيلم دهه فجر است و ارتباطى با آن ندارد و ديگرى دسته هاى موسيقى است. آيا دهه فجر همين موسيقى است يا دهه فجر بازگشت به خون شهدا و بيان معجزه اين انقلاب است كه در عرض ده روز حكومت پهلوى را سرنگون كرده؟ جمعيّتى كه بر خلاف انقلابهاى ديگر جهان بدون كمك از نيروى خارجى بر چنان حكومتى غلبه كرد. در دهه فجر بايد هدف انقلاب را بيان كرد.

* * *

بحث در فرع چهارم از مسئله هفدهم از مسائل ابواب مهور در خلوت بود كه آيا خلوت با زوجه سبب تمام و كمال مهر مى شود؟ بيان شد كه در مقام ثبوت خلوت موضوعيّت ندارد و مشهور هم همين بود و خلوت سبب تمام و كمال مهر نمى شود.

روايات پنج گانه اى خوانديم كه مى فرمود خلوت موضوعيّت ندارد در مقابل چند روايت معارض داشتيم كه يك روايت خوانده شد.

* ... عن زرارة عن أبى جعفر(عليه السلام) قال: اذا تزوّج الرجل ثمّ خلا بها فأغلق عليها باباً أو أرخى ستراً ثمّ طلّقها فقد وجب الصداق و خلاؤه بها دخول (خلوت زوج با زوجه به منزله دخول است).[6]

* ... عن اسحاق بن عمّار عن جعفر عن أبيه عن على(عليه السلام) انّه كان يقول: من أجاف (أغلق) من الرجال على أهله باباً أو أرخى ستراً فقد وجب عليه الصداق.[7]

* ... عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر(عليه السلام) قال: سألته عن المهر متى يجب؟ قال: إذا أرخت الستور و أجيف الباب ...[8]

* ... عن أبى بصير قال: تزوّج ابوجعفر(عليه السلام) امرأة فأغلق الباب فقال: إفتحوا و لكم ما سألتم (كأنّ مسلّم بود كه اغلاق باب مسلّم بود كه باعث تمام مهر است) فلّما فتحوا صالحهم (مازاد بر نصف مصالحه شده و اين تعبير دليل است كه كأنّ اينها در كمال مهر حقّى داشته اند).[9]

بعضى از روايات هم در مستدرك آمده است. اين دو گروه روايت با هم متعارض است كه گروه اول مى گويد خلوت موضوعيّت ندارد و گروه دوّم مى گويد موضوعيّت دارد.

 

جمع دلالى:

جمع روايات به اين است كه طايفه دوّم را حمل بر مقام اثبات كنيم يعنى خلوت اماره بر دخول است و طايفه اوّل را حمل بر مقام ثبوت كنيم يعنى مادام كه مواقعه اى نباشد حقّى نيست، چرا كه اگر خلوت اماره نباشد مواقعه را نمى توان ثابت كرد چون در آنجا شاهدى نيست پس مانعى نيست كه خلوت اماره بر دخول باشد و اگر يقين به عدم مواقعه باشد جاى اماره نيست.

اين جمع دو شاهد روايى [10] دارد كه امام تصريح كردند اگر مواقعه اى نشده زوجه تمام مهر را نگيرد، اگر چه حاكم به تمام مهر حكم كند.

اعمال مرجّحات:

اگر جمع عرفى را نپذيريم، سراغ مرجّحات مى رويم:

مرجّح اوّل: شهرت

موافق طايفه اوّل است.

مرجّح دوّم: كتاب الله

موافق با طايفه اوّل است و طايفه دوّم مخالف كتاب الله است.

مرجّح سوّم: موافقت و مخالفت عامّه (تقيه)

اقوال عامّه را خوانديم كه گروهى به موضوعيّت و گروهى به عدم موضوعيّت خلوت قائل بودند و نمى توانيم بگوييم كه كدام طايفه موافق عامّه است.

نتيجه: خلوت در كمال مهر موضوعيّت ندارد.


[2] کنز العمال ، ج11، ص603.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo