< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب الحج

86/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب الحج / ادامه مسأله 50 /

 

«حديث اخلاقى: حسن خلق»

متن حديث:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): أفضلكم أحسنكم اخلاقاً الموّطئون اكتافاً الّذين يألفون و يؤلفون و توطّأ رحالهم.[1]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: با فضيلت ترين شما كسانى هستند كه اخلاقشان از همه بهتر باشد و شانه هايشان را پايين بياندازند (كنايه از تواضع)، كسانى كه با مردم الفت دارند و ديگران با آنها الفت مى گيرند و در خانه هايشان به روى مردم باز است.

شرح حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مطابق اين حديث أفضل الناس را با چند صفت معرّفى مى كند:

1ـ أحسنكم اخلاقاً:

كسانى كه اخلاقشان از همه بهتر و برخوردشان از همه خوبتر است.

2ـ الموّطئون اكتافاً:

شانه هايش را پايين مى اندازند كه كنايه از تواضع است يعنى در مقابل مردم تكبّر نمى كنند، چرا كه باعث پراكندگى و دورى از يكديگر مى شود.

3ـ الذين يألفون و يؤلفون:

كسانى هستند كه الفت دارند، هم خودشان الفت مى گيرند و هم الفت را پذيرا مى شوند، يعنى با مردم مى جوشند و جوشش مردم را مى پذيرند.

4ـ توطّئ رحالهم:

درِ خانه آنها به روى مردم باز است.

همه اين صفات را مى توان در حسن اخلاق خلاصه كرد.

اصل اين مطلب كه داشتن اخلاق اجتماعى مايه پيشرفت است. روشن است كه دو مثال براى آن بيان مى كنيم:

به عنوان مثال قطعات يك كشتى يا هواپيما وقتى و روى هم ريخته اند نه كشتى است و نه هواپيما، ولى وقتى اجزاء و قطعات را به هم پيچ و مهره كرده و روى هم سوار كنند، هواپيما يا كشتى درست مى شود در واقع الفت و محبّت و جوشش مانند پيچهايى است كه قطعات از هم پراكنده را به هم پيوند مى دهد و جامعه هم وقتى جامعه مى شود كه محبّت افراد، جامعه را به هم پيوند دهد.

در تشبيه ديگر حسن خلق مانند چيزى است كه آجرهاى ساختمان را به هم متّصل مى كند كه اگر بدون سيمان آجرها را روى هم جمع كنيد فايده اى ندارد. ساختمان جامعه بشرى هم نياز به وسيله اى براى پيوند دارد كه همان حسن خلق است.

البتّه موانعى هست كه نمى گذارد مردم با هم بجوشند و به هم نزديك شوند;

اين موانع عبارتند از:

1ـ سوء ظن: سوء ظن هميشه انزواى اجتماعى را به دنبال دارد، اين افراد از همه مى ترسند و وحشت دارند. قرآن در سوره حجرات از سوء ظن نهى كرده است.

2ـ وسواس:

بعضى در همه چيز وسواس دارند، غالباً در طهارت و نجاست و بعضى در اجزاء نماز وسواس دارند مثلا وقتى تكبيرة الإحرام مى گويد خيلى معطّل مى كند و اگر از علّت جويا شويم مى گويد نمى توانم نيّت كنم ما به اين افراد مى گوييم واجب است بدون نيّت نماز بخوانيد كه در اين صورت مى گويند هر كار مى كنيم نيّت مى آيد و بدون نيّت نمى شود. نيّت مشكلى ندارد و انسان همه كارهايش را با نيّت انجام مى دهد. بعضى از جوانها هم در ازدواج گرفتار وسواس مى باشند، البتّه احتياط خوب است ولى وسواس غلط است چون سبب مى شود كه انسان دوستى نداشته باشد و با كسى نجوشد.

3ـ پر توقّع بودن:

بعضى گمان مى كنند كه گل سرسبد آفرينش هستند و همه بايد در برابر آنها احترام كنند. پر توقّع بودن مشكلات بسيارى ايجاد مى كند. بسيارند جوانانى كه به واسطه پر توقّع بودن در ازدواج مى مانند بايد توقّع روى حساب باشد.

4ـ تكبّر:

افراد متكّبر نه با مردم مى جوشند و نه مردم با آنها مى جوشند.

اگر سوء ظن و تكبّر و وسواس و پرتوقّع بودن را از خود دور كنيم با هم پيوند مى خوريم.

منطق اسلام اين است، نه آن كه افراد جانى به دنيا نشان مى دهند كه مى كشند و خون مى ريزند و همه دنيا را به اسلام بدبين كرده اند. اگر ما اسلام را اين گونه كه احاديث مى گويد به دنيا معرّفى كنيم، جاذبه اسلام دنيا را مى گيرد.

ما كم كم در آستانه انتخابات قرار مى گيريم گروهها بايد رقابت مثبت داشته باشند و به هم بدبين نباشند و با هم بجوشند و سوء ظن را كنار گذاشته و فضايى سالم درست كنند، چون اگر فضا سالم نشود مردم هم كنار مى روند و دلسرد مى شوند.

در ذيل قاعده «الكفّار مكلّفون بالفروع كما أنّهم مكلّفون بالاصول» امورى را مطرح كرديم و سه امر بيان شد.

الامر الرابع :

فقهاى عامّه در مسأله تكليف كفّار به فروع اختلاف دارند، بسيارى از آنها تكليف كفّار را به فروع نفى مى كنند و معتقدند كه آنها فقط مكلّف به اصولند ولى بعضى قائلند و شايد شهرت در ميان آنها عكس شهرت در ميان باشد و اكثريّت قائل به عدم هستند.

مرحوم علاّمه مى فرمايد:

و به (الاسلام ليس شرطاً فى الوجوب) قال الشافعي في احد الوجهين، و فى الآخر أنّه شرط، و به قال ابوحنيفه.[2]

نووى مى گويد:

ولا يخاطب به في حال الكفر معناه لانطالبه بفعل الصلوة في حال الكفر و أمّا الخطاب الحقيقى و فهو مخاطب بالفروع على المذهب الصحيح.[3]

حكم دوّم:

حال اگر قائل شديم كه كفّار مكلّف به فروع هستند (كه ما قائل نشديم) نوبت به حكم دوّم مى رسد كه آيا حج از آنها صحيح است؟ اجماع بر اين است كه صحيح نيست و مخالفى در اين بحث نداريم اهل سنّت هم ظاهراً موافقند.

اقوال:

مرحوم صاحب مدارك مى فرمايد:

و الكفار يجب عليه الحج و و لا يصحّ منه هذان الحكمان (عدم وجوب حج بر كفّار و عدم صحّت آن) اجماعيّان عندنا.[4]

بعد مخالفت ابوحنيفه را نسبت به اوّلى ذكر مى كند، ولى در دوّمى عامّه هم مخالف نيستند.

بداية المجتهد مى گويد:

فلاخلاف بينهم (علماى اهل سنّت) أنّ من شروطه (الصحّة) الإسلام.[5]

مسأله از نظر اقوال مسّلم است.

دليل:

دليل آن اجماع است ولى ما مى توانيم از درون حقيقت عبادت اين شرط را در آوريم. عبادت قصد قربت لازم دارد و قصد قربت سه ركن دارد و سه چيز در آن معتبر است:

1ـ حسن فعلى; يعنى عمل، كار خوبى باشد چون به گناه يا به مباح نمى تواند قصد قربت كند بلكه به عملى كه رجحان دارد قصد قربت مى توان كرد.

2ـ حسن فاعلى; يعنى نيّت فاعل هم قصد قربت باشد و اگر به قصد ريا باشد حسن فاعلى ندارد.

3ـ قابليّت تقرّب; گاه فعل حسن و نيّت هم حسن است و قصد قربت هم دارد ولى اين شخص كافر است و صلاحيّت تقرّب عندالله با اين عمل را ندارد، اين عبادت نيست، پس اگر عبادت را بشكافيم حقيقت عبادت چيزى است كه انسان در مقابل معبود بجاى مى آورد و به معبود نزديك مى شود و براى انجام عبادت و نزديكى به معبود اين سه ركن لازم است.

بنابراين به نظر مى رسد اين اجماع مدركى است و همه در اعماق ذهنشان حقيقت عبادت را تجزيه و تحليل كرده اند و به اين اجزاء ثلاثه رسيده و فتوا داده اند، پس دليل واقعى ما تحليل حقيقت عبادت است و اين كه عبادت بايد از كسى سر بزند كه قابليّت تقرّب إلى الله را داشته باشد تا اعمالش صحيح باشد.

نتيجه: حجّ كفّار صحيح نيست ولو قائل به مكلّف بودن كفّار به فروع باشيم.

حكم سوّم:

مرحوم امام مى فرمايد:

ولو أسلم و قد زالت استطاعته (قبلا مستطيع بود و بعد از زوال استطاعت مسلمان شده است) لم يجب عليه.

دليل: قاعده جبّ (الإسلام يجبّ عمّا قبله)

اسلام تا قبل را پوشش مى دهد يعنى كسى كه مسلمان شد اين جايزه را به او مى دهند كه آنچه در گذشته گناه كرده و آنچه از عبادات بجا نياورده بخشيده شد و قضا لازم ندارد ولى حقّ الناس بايد ادا شود.

آيا اين مسأله در مورد حج مسلّم است؟ خير، بعضى مخالفت كرده اند. مرحوم صاحب عروه قائل است ولى بعضى از محشيّن مخالفند.

از مرحوم صاحب مدارك نقل شده كه مى فرمايد:

يجب عليه فى أظهر الوجهين (واجب است حج بجاى آورد ولو متسكّعاً).

مرحوم صاحب جواهر قائل به عدم وجوب است و از صاحب مدارك وجوب را نقل مى كند. عروه و محشّين عروه هم اختلاف دارند. بايد ديد منشأ اختلاف چيست؟ آنها كه «يجب» مى گويند معتقدند كه حج زمان خاصّى ندارد و مستطيع كه شد حج بر او واجب است و وقتى زمان خاصى ندارد قاعده «الإسلام يجبّ ما قبله» شامل آن مى شود. بله اگر كسى مسلمان شود در حالى كه دو ساعت به غروب مانده، نماز ظهر و عصر را بايد بخواند چون وقت باقى است و قاعده آن را شامل نمى شود و يا اگر كسى قبل از ظهر مسلمان شد و چيزى نخورده آيا بايد نيّت روزه كند؟ بله بايد نيّت روزه كند چون وقت باقى است.

حال در مورد نماز و روزه قضا چه مى گوييد كه وقت ندارد و الاسلام يجبّ ما قبله آن را شامل است با اين كه زمانش وسيع است. اين بحث پيچيده است و اگر بگوييم حج بجاى آورد، نماز قضا را هم بايد بجاى مى آورد.

«يجبّ» چيزهايى را كه زمان دارد و زمانشان باقى است مثل نماز و روزه را مى گيرد ولى چيزى كه زمان ندارد مثل روزه قضا و نماز قضا تحت فضاى «يجّب» واقع نمى شود.

 


[4] مدارك الأحكام، الموسوي العاملي، السيد محمد، ج7، ص69.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo