< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب الحج

87/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ی بحث:

در بحث اخلاقی امروز روایتی نقل می کنیم که بیان می دارد طمع، آرزوها و صحنه های فریبنده مانع از آن می شود که قلب و عقل انسان راه حقیقت را ببیند.

در بحث فقهی ابتدا به روایات دیگری که در زمینه‌ی مشروعیت عبادات صبی به آن تمسک شده است اشاره می کنیم و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.

در شرطیت ایمان در میان مخالفین، بین ناصبی ها و جاهلان قاصر و مقصر فرق می گذاریم و سر آخر قائل می شویم که احتیاط واجب در این است که ایشان را به برای نائب شدن انتخاب نکنیم.

در بحث اخلاقی امروز حدیثی از اصول کافی (جلد 1 صفحه ی 23 حدیث 16) بیان می کنیم که حدیثی است از امیر مؤمنان علیه السلام:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّ قُلُوبَ الْجُهَّالِ تَسْتَفِزُّهَا الْأَطْمَاعُ (طمع آن را از حالت اعتدال بیرون می برد) وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنَى (آرزوها آن را گروگان می گیرند) وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدَائِعُ (صحنه های فریبنده آنها را به دام می اندازد.)[1]

امام علیه السلام سه مورد از موانع شناخت را در این حدیث بیان فرموده است که عبارت است از:

1- طمع که عقل انسان را از کار میاندازد

2- آرزوهای دور و دراز که عقل را به اسرات در می آورد

3- صحنه های فریبنده که عقل را به دام می اندازد.

در مورد طمع: گاه می شود که انسانی هوشیار خود را به خطر می اندازد و حال آنکه عامل آن تنها طمع بوده است که اجازه نداده بود درست فکر کند.

امیر مومنان در کلمات قصار خود می فرماید: (أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ؛ بیشترین زمین خوردن عقل ها به خاطر برق خیره کننده‌ی طمع است) (کلمات قصار کلمه‌ی 219) که از جمله می توان به موارد زیر مثال زد.

نمونه‌ی اول: یکی از این موارد طمع مانند همین شرکت های مانند گلدکوئیست است که به هر فردی که به عضویت ایشان در می آید جنسی را می فروشند و می گویند که هر فرد دو نفر را به عنوان مشتری جدید معرفی کند و سپس به فرد معرفی کننده حقی به عنوان پورسانت می دهند و آن دو نفر هم دو نفر دیگر را معرفی می کنند که علاوه بر حقی که به آنها می دهند به فرد اول هم حق جداگانه ای تخصیص داده می شود و هم چنین که بعضا در طول هفته چند میلیون تومان به دست می آورد. این فرد، آخر خط را نمی بیند که در آن حدود دویست هزار نفر وارد شبکه شده اند ولی چیزی گیرشان نیامده است و مال باختگان حقیقی افراد آخر خط هستند که بخش عظیم اموال این مالباختگان به خود موسسات می رسد و بعضی از آن هم به نفرات اولی که عضو شده اند که در حقیقت مال آخرین را آنها گرفته اند و پول حرام وارد زندگی آنها می شود و اثرات آن در روح جان خود و فرزندانشان اثر می گذارد.

نمونه‌ی دوم: این نمونه در مورد شرکت های مضاربه ای است که می گویند اگر مالتان را به ما بداهید ما در سال سود صد در صد و یا بیشتر می دهیم پولتان را ماه به ماه پرداخت می کنیم. چند ماه حقوق را پرداخت می کنند و سپس بعد از جمع آوری مالی هنگفت فراری می شوند.

نمونه‌ی سوم: شرکت های الکترونیکی است که امروزه از طریق رایانه و اینترنت ارائه می شود و گاه سود آن تا سیصد درصد می رسد ولی جاهائی هم دارد که می گویند اگر در این خط وارد شوید کل هزینه اتان از بین می رود.

کل این موارد و موارد بسیار دیگر از مصادیق طمع است.

قاعده‌ی مهم در زمینه‌ی تجارت این است که باید حد اکثر در طول سال از سی درصد تا حدود پنجاه در صد سوددهی داشته باشد و اگر ما زاد بر این به کسی پیشنهاد شد به احتمال قوی حقه ای در آن وجود دارد.

و اما دومین مورد آرزوهای طول و دراز است که امیر مؤمنان می فرماید انسان را به گروگان می گیرد و این نوعی جنون است و افرادی هستند که زندگی اشان کاملا تامین است ولی باز دست و پا می کنند که از طریق حرام پول بیشتری را به دست آورند.

قرآن مجید در این مورد به داستان قارون اشاره می کند که ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾[2] که در تفسیر آمده است که با چهار هزار اسب با زین های رنگین جلوی بنی اسرائیل رژه رفت. حال باید دید که این مقدار اموال به چه کار می آید اولا کسانی که آن را می بینند دشمن او می شوند و ثانیا این کار بجز جنون قدرت چیز دیگری می تواند باشد.

و اما سومین مورد زرق و برق های دنیا است که فرد گول آنها را می خورد و برای به دست آوردن آنها به صدها حرام و حلال روی می آورد و به صید این کارها می افتد و سرآخر هم صیاد سر او را می برد. مظاهر فریبنده‌ی دنیا دام است که عقل انسان را صید می کنند.

و اما بحث فقهی:

نکته ای را به عنوان استدراک مطرح می کنیم. می گویند که برای شرعیت عبادات صبی قابل استناد است و این سه روایت در باب نماز جماعت مطرح شده است. ابواب نماز جماعت باب 14 باب وجوب کون الامام بالغا عالما ح 3، 5 و 8.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا بَأْسَ بِالْغُلَامِ الَّذِي لَمْ يَبْلُغِ الْحُلُمَ أَنْ يَؤُمَّ الْقَوْمَ وَ أَنْ يُؤَذِّنَ [3]

در غیاث بن ابراهیم گفتگو است که اولا فاسد المذهب بوده است ولی از نظر وثاقت در آن بحث کرده اند.

در دلالت آن گفته اند که اگر امام عملش تمرینی باشد که دیگر نمی توان امام قوم باشد.

ح 5: ِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ تَجُوزُ صَدَقَةُ الْغُلَامِ وَ عِتْقُهُ وَ يَؤُمُّ النَّاسَ إِذَا كَانَ لَهُ عَشْرُ سِنِينَ [4]

این حدیث صحیح السند است. ولی باید دید آیا این حدیث در مورد جواز امامت است و یا مربوط به سن تکلیف است. ظاهر این است که این جزء روایاتی است که می گوید بلوغ با ده سال بوجود می آید از این رو از محل بحث خارج است. خصوصا اینکه امام در این حدیث تصرف در اموال را مطرح کرده است که این قبل از بلوغ جایز نیست.

ح 8: ُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ لَا بَأْسَ أَنْ يُؤَذِّنَ الْغُلَامُ الَّذِي لَمْ يَحْتَلِمْ وَ أَنْ يَؤُمَّ. [5]

در طلحة بن زید اشکال است که فاسد المذهب بوده است و راویانی که امام را به اسم خود و بدون لقب نام می برند غالبا اهل سنت هستند که به امام به عنوان یک فرد موثق نگاه می کنند.

این روایت بر مدعا دلالت دارد و بر مشروعیت عبادت صبی دلالت دارد.

مشکل مهمی که در همه‌ی این احادیث است این است که احدی به این احادیث در اذان و نماز فتوا نداده است از این رو این روایات معرض عنهای اصحاب هستند و تنها کسی که به مضمون این روایت عمل کرده است خلاف و مبسوط شیخ و مصباح سید است. ولی در کتاب آنها لفظ عشر سنین نیامده است از این رو آنها هم به مضمون این روایت عمل نکرده اند.

بله ذکر این روایات به عنوان موید خوب است.

و اما ادامه‌ی بحث فقهی.

خلاصه‌ی آن این بود که روایات در مورد شرطیت ایمان عمدتا در دو باب وسائل (در جلد اول باب 29 و 31) و در یک باب 27 مستدرک آمده است در ابواب دیگر مانند ابواب مستحقین زکات هم به شرطیت ایمان اشاره شده است و هکذا در ابواب نیابت حج و گفتیم که لحن این روایات مختلف است بعضی می گویند عمل ایشان ثواب ندارد و قبول نیست بعضی می گویند به رو در آتش افکنده می شوند و بعضی می گویند عملشان باطل است.

سپس گفتیم مخالفین سه دست اند عده ای ناصبی هستند که به یقین در حکم کفار هستند و اموالشان هم باطل است و یقینا نمی توان آنها را نائب کرد و نمی توان آنها را در محدوده‌ی جاهلان قاصر داخل کرد زیرا بسیار بعید است که آنها که در جهان اسلام هستند، نه تنها ائمه را قبول ندارند بلکه دشمن آنها باشند اینها یقینا جاهل مقصر هستند.

دسته‌ی دوم جاهلان مقصر هستند که مذاهب ائمه را قبول نکردند و دنبال تحقیق هم نرفته اند.

دسته‌ی سوم کسانی هستند که جاهلان قاصر اند که دنبال حق رفتند ولی کارشان به نتیجه نرسید و یا حق اصلا به آنها ابلاغ نشد و امثال آن.

حال یقینا جاهل داخل این روایات نیست. زیرا خداوند می فرماید: ﴿ان الله لا یضیع اجر المحسنین﴾ و او کارهای خوب زیادی انجام داده است.

ممکن است سوال شود که اگر هم بگوئیم که حج آنها هم صحیح است ولی حجشان مطابق آئین ما نیست.

جواب آن این است که ما فردی را پیدا می کنیم که عملش مطابق عمل ما باشد و یا مثلا شیخ شلتوت گفته است که اهل سنت می توانند عمل را مطابق فقه شیعی انجام دهند.

ولی فتوای نهائی ما این است که احتیاط واجب در ترک آن است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo