< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

92/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقیه در آیات قرآن

به مناسبت بحث های مربوط به عرفات وارد بحث تقیه شده ایم. اقوال علماء فریقین را بیان کردیم و به استدلال به آیات قرآن رسیدم و به سه آیه اشاره کردیم که آیه ی سوم مربوط به مؤمن آل فرعون بود.

در این آیه تصریح شده بود که او ایمان خود را پنهان می کرد. گفتیم این نشان می دهد که لابد در کارهای روزمره با فرعون هماهنگی می کرد تا متوجه ایمان قلبی او نباشند. بنا بر این کار او مصداق واضحی از تقیه بوده است.

به هر حال هفت آیه در مورد مؤمن آل فرعون آمده است که روش تقیه کردن را به انسان می آموزد و بیان می کند که او چگونه روشمندانه عمل کرد و موجب شد که جلوی قتل موسی گرفته شود.

ابتدا می خوانیم که فرعون می گوید:

﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني‌ أَقْتُلْ مُوسى‌ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَساد﴾؛ و فرعون گفت: «بگذاريد موسى را بكُشم، و او پروردگارش را بخواند تا نجاتش دهد)! زيرا من مى‌ترسم كه آيين شما را دگرگون سازد،و يا در اين سرزمين فساد برپا كند![1]

سپس بعد از یک آیه، در مورد مؤمن آل فرعون می خوانیم:

﴿وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ (یک سری معجزات با خود آورده است) وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ (اگر دروغ بگوید کذبش دامنش را می گیرد) وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب﴾‌[2]

او ابتدا به سراغ دفع ضرر محتمل می رود. اگر ضرر محتمل مهم باشد همه ی عقلاء دفع آن را لازم می دانند. مثلا اگر بدانم در فلان مسیر برود گروهی تکفیری من را گرفته به قتل می رسانند. همه می دانند که نباید به این مسیر رفت. مؤمن آل فرعون هم به همین قاعده ی عقلیه متوسل شد و گفت اگر دروغ بگوید که دروغش برای خودش است ولی اگر راست بگوید، عذاب سنگینی دامان شما را می گیرد. بنا بر این در دفع ضرر محتمل احتیاط کنید.

بنا بر این مؤمن آل فرعون در مقام تقیه، نمی گوید که موسی راست می گوید بلکه دو احتمال می دهد که عقلانی است و برای عقلاء قابل قبول می باشد. بنا بر این او با این عبارت می فهماند که در کلمات موسی شک دارد. این عمل مصداق تقیه است.

 

بعد در آیه ی بعد از راه دیگری وارد می شود و می گوید: شما الآن غرق نعمت هستید نکند کاری کنید که این نعمت ها از شما گرفته شود:

﴿يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي الْأَرْضِ (الآن شما قدرت منطقه را در اختیار دارید) فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى‌ وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ﴾[3]

او در این آیه به حفظ منافع و نعمت ها اشاره می کند (نه دفع ضرر محتمل) و حتی خودش را هم جزء آنها قرار داده با ﴿فَمَنْ يَنْصُرُنا﴾و ﴿إِنْ جاءَنا﴾تعبیر می کند.

بعد بخش دوم آیه نشان می دهد که این کلمات در فرعون اثری نکرد زیرا او در پاسخ گفت: موسی باید به قتل برسد و کسی نباید خلاف حرف من عمل کند.

 

با این حال مؤمن آل فرعون پنج مرحله ی دیگر را طی کرد تا موفق شد در آیه ی بعد می خوانیم:

﴿وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ﴾[4]

او در این آیه و آنها را به بازنگری در تاریخ گذشته فرا می خواند و می گوید در گذشته، احزاب و گروه هایی مختلفی بودند و پیغمبرانی برای آنها آمدند و که به کلام آنها گوش نکردند و عذاب هایی بر آنها واقع شد. او از آنها می خواهد از احوال گذشتگان عبرت بگیرند.

 

بعد به احزاب و اقوام خاص اشاره می کند و بعد از کلی گویی به سراغ مصداق های جزئی می رود و می گوید:

﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ﴾[5]

می گوید به قوم نوح و عاد و ثمود و مانند آن نگاه کنید و احتمال دهید همان بلا بر سر شما هم وارد شود.

 

بعد در آیه ی دیگر اضافه می کند:

﴿وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ﴾[6]

ای قوم من از شما از روز تناد می ترسم. مفسران غالبا آن را به روز قیامت تفسیر کرده اند زیرا در آن روز مردم یکدیگر را صدا می زنند و هر کس دیگری را به کمک خود فرا می خواند. همچنین بعضی از یکدیگر بیزاری می جویند.

 

در آیه ی بعد به این نکته را بیشتر توضیح می دهد و می گوید:

﴿يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ﴾[7]

روزی که فرار می کنید و هیچ نگهدارنده ای نیست و روزی است که اگر کسی گمراه باشد دیگر کسی نمی تواند او را هدایت کند.

بدین ترتیب او ابتدا عذاب های دنیا و سپس عذاب های آخرت را به او گوشزد می کند.

 

بعد در آیه ی دیگر به جریان یوسف که در همان مملکت واقع شده بود اشاره می کند (بر خلاف امت نوح و مانند آن که در سرزمین های دیگری اتفاق افتاد.)

﴿وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في‌ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ﴾[8]

یوسف بینات و معجزاتی با خود آورد و شما همچنان در سخنان او تشکیک و تردید می کردیم. تا اینکه وقتی از دنیا رفت گفتید دیگر بعد از او پیغمبری نخواهد آمد.

 

از مجموع این آیات استفاده می شود که کلام او مؤثر واقع شده زیرا در چند آیه ی دیگر می خوانیم:

 

﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي‌ صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ﴾[9]

﴿أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‌ إِلهِ مُوسى‌ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً﴾ [10]

این آیات نشان می دهد که او از کشتن موسی صرفنظر کرد و در نتیجه می گوید که باید به سراغ خدای موسی بروم تا ببینیم حرف حسابش چیست.

ما در تفسیر نمونه نوشته ایم که ساختن برج امری صوری بوده است زیرا او اینقدر بی فکر نبود که تصور کند با ساختن برج می تواند به خدای موسی پی ببرد. او با این کار یک عوامفریبی و بازی سیاسی به راه انداخته بود او با این کار به سراغ یک مسأله ای انحرافی رفته بود تا اذهان مردم را متوجه آن کند تا مردم از اصل مسأله غافل شوند و این کار در دنیای سیاست رواج دارد.

فایده ی دیگر این کار بود با ساختن برج، عده ای مشغول کار می شدند و عده ای به فکر بالا رفتن از آن می افتادند و به جذابیت های آن نگاه می کردند و دیگر از فکر موسی بیرون می آمدند.

به هر حال کلمات مؤمن آل فرعون هم از باب احتمال صحت بوده است نه یقین به صحت که مخالف کتمان ایمان او باشد.

 

با این حال اهل سنت بیشتر به سراغ آیه ی اول و دوم رفته اند.

سه آیه ی دیگر هم در قرآن وجود دارد که در روایات اشاره شده است که مربوط به تقیه می باشد. این سه آیه یکی مربوط به داستان اصحاب کهف، دیگری داستان حضرت ابراهیم با بت پرستان و دیگری داستان حضرت یوسف و برادرانش است.

داستان اصحاب کهف مربوط به تقیه است زیرا در آیه می خوانیم وقتی آنها از خواب بیدار شدند یکی از آنها گفت: یکی از شما به شهر برود و غذایی تهیه کند:﴿وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً﴾ [11]

یعنی تقیه کنید و عقیده ی خود را مخفی کنید زیرا:

﴿إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعيدُوكُمْ في‌ مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ ؛ چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مى‌كنند يا شما را به آيين خويش بازمى‌گردانند و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!» [12]

بنا بر این اگر کسی از ایمان آنها سؤال می کرد آنها تصمیم به مخفی داشتن آن داشتند.

با این حال خداوند این آیه را به لسان رضایت و قبول بیان می کند علامت آن است که تقیه امری جایز است.

 

اما آیه ای که مربوط به جریان حضرت ابراهیم است در دو جای آن احتمال تقیه می رود. یکی اینکه از ابراهیم دعوت کردند که همراه بت پرستان به جشن برود گفت: ﴿فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ ﴾[13]
ه ی دینی است و مورد مزبور از مسائل دینی نبوده است بلکه یک امر خارجی بود. به عبارت دیگر او صحت خود را کتمان کرد و گفت که بیمار است نه عقیده ی دینی خود را هرچند علت کتمان صحت به دلیل کتمان عقیده ی دینی بوده است.

 

همچنین در مورد دیگر از حضرت ابراهیم می خوانیم:

﴿قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ ﴾ [14]

﴿قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ ﴾[15]

که از او پرسیدند آیا تو بت های ما را شکستی و او در پاسخ گفت: بت بزرگ این کار را کرد.

این هم از باب اخفاء واقعیت است و آن اینکه نگفت: بله من شکستم. این اخفاء، اخفاء عقیده ی دینی نیست بلکه مخفی کردن یک عمل خارجی است که عبارت است از شکستن بت ها.

به همین دلیل ما این دو آیه را از آیات تقیه به حساب نیاوردیم.

 

اما اینکه بعضی خواستند بگویند: این آیه داخل در توریه است یعنی حضرت ابراهیم توریه کرد و گفت: ﴿بل فعله﴾ یعنی کسی این کار را کرد و فاعل محذوف است. بعد جمله ی مستقل دیگری را بیان کرد و گفت: ﴿کبیرهم هذا﴾ یعنی بت بزرگشان این است.

بعضی نیز گفته اند مراد او این بوده است: بل فعله ان کانوا ینطقون. یعنی اگر اینها سخن بگویند بت بزرگ این کار را کرده است. (سخن نمی گویند پس بت بزرگ این کار را نکرده است.)

نقول: این کار تحریف قرآن و از بین بردن فصاحت قرآن است زیرا خداوند می فرماید: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ﴾یعنی (إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ) به (فَسْئَلُوهُمْ) مرتبط است نه چیز دیگر.

همچنین معنا ندارد که بگویند فاعل در ﴿فعله﴾ محذوف است و عبارت بعدی جمله ی مستقل دیگری است.

 

اما آیه ی یوسف: ﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‌ رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾[16]

این سؤال می آید که چه هدفی در کار بود که او ابتدا آنها را متهم به سرقت کرد تا برادرش را نگه دارد و بعد پدر را به داغ برادر مبتلا کند.

بعضی گفته اند که یعقوب، مراحلی از آزمایش های الهی را طی می کرد و این آخرین آزمایش او بود تا اگر پیروز شود به مقامات بالایی برسد.

اخفاء مزبور نیز اخفای عقیده ی دینی نبوده است. بلکه صرفا نقشه ای را کشیده بود و آن را مخفی کرد و در لباس سرقت در آورد.

بنا بر این این آیه نیز دلیل بر مدعای ما که تقیه است نمی شود زیرا بحث در تقیه ی به معنای خاص است ولی این آیات مربوط به تقیه ی به معنای عام است که به سبب دفع ضرر و یا هدف خاصی صورت می گرفته است.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ روایات می رویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo