< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

93/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام می خوانیم: الْإِشْرَاكُ (ریاکاری) فِي النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ (حرکت مورچه ی سیاه) عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ (یک روپوش یا رو انداز مشکی) فِي اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ (در شب سیاه و ظلمانی)[1]
مشابه این روایت از سایر معصومین به عبارات مختلفی نقل شده است.

حرکت یک مورچه بر روی پارچه ای سیاه در شب ظلمانی بسیار ناپیدا است. ریاکاری در میان مردم از این هم مخفی تر می باشد.

در روایات دیگر این تشبیه به حرکت مورچه به سنگ سخت مثال زده شده است. به هر حال پای مورچه روی سنگ اثر می گذارد ولی این اثر به حدی ناچیز است که بدون وسائل مجهز قابل رؤیت نمی باشد. نفوذ ریاکاری در وجود انسان گاه از این هم مخفی تر می باشد.

این اشاره به آن است که انسان باید مراقب اعمالش باشد، بسیاری هستند که تصور می کنند به دیگران خدمت می کنند ولی واقعیت این است که این خدمت آنها با ریا آمیخته است.

در داستان مشهوری آمده است که مرتب به نماز جماعت می رفت و در صف اول می ایستاد و خدا را شاکر بود که توفیق دارد که در صف اول همواره حضور دارد. ولی یک بار صف اول جایی خالی نبود که او حضور یابد در نتیجه به صف های بعد رفت و احساس انکسار کرد و از اینکه در آنجات ناراضی بود. بعد متوجه شد که شاید حضور او در صف او برای خدا نبوده و برای این بوده است که دیگران هم او را در صف اول ببینند از این رو سی سال نمازش را قضا کرد.

یک نکته ی مهم در مورد ریاکاری که در احادیث به آن اهمیت بسیاری داده شده است این است که او را در روز قیامت به عنوان مشرک صدا می زنند. علت آن این است که ریاکاری به مسأله ی توحید لطمه وارد می کند. حتی اگر کسی شراب خوار باشد و یا غیبت کنند هرچند مرتکب گناه عظیمی شده است ولی این کار با مسأله ی توحید در تضاد نیست ولی انسان ریاکار که برای غیر خدا کاری را انجام می دهد، به توحید لطمه می زند. او که برای غیر خدا کاری را انجام می دهد لابد، عزت، ثروت، شخصیت و مانند آن را از او می خواهد نه خدا و این همان شرک است یعنی کسی خداوند را رها کند و دیگری را منبع آثار بداند بدون اینکه به خداوند توجه داشته باشد.

نکته ی مهم دیگر این است که ریاکاری موجب می شود که اعمال از محتوا تهی شود و کارها بی مغز شود. این ریاکاری گاه در مسائل عبادی است و گاه مسائل سیاسی، اجتماعی، تدریس، درس خواندن و مانند آن. زیرا انسان در این حال فقط ظاهر را حفظ می کند و کار به باطن ندارد.

جالب این است که گاه در زلزله ها مشاهده شده است که عمارات نوساز اداری ویران شده است ولی مساجدی که صد یا صدها سال قدمت داشته است سالم باقی مانده است. علت آن این است که سازنده ی آن مساجد ریاکار نبوده و واقعا مسجد را محکم و پایدار ساخته است ولی سازنده ی ساختمان اداری چنین قصدی نداشته است و صرفا پیمان کار بوده و ظاهر آن را درست ساخته و تحویل داده است. بر این اساس بناهای مذهبی مانند کلیساها و مساجد محکم ساخته می شوند.

 

موضوع: فلسفه ی رمی جمرات

سؤال شده است که رمی کردن ستون ها بهتر از رمی کردن زمین است زیرا ستون به عنوان شیطان مجسم است ولی زمین چنین خصوصیتی ندارد.

جواب این است که این از قبیل اجتهاد در مقاب نص است. زیرا روایات می گوید که همان زمین، جمرات است. لغات و کلمات علماء هم همان را تأیید می کند. اینکه می گویند که ستون نماد شیطان است بعد ممکن است کار به جایی برسد که حتی شکل ستون را هم مانند شیطان بسازند و سر و مانند آن داشته باشد. واضح است که این ادعا بی پایه و عوامانه می باشد.

اما فلسفه ی رمی جمرات:

به عنوان مقدمه می گوییم که قطعا تمام احکام شرع دارای مصالح و مفاسد می باشد هرچند ما بخشی از آن را نمی دانیم.

دوم اینکه اطاعت اوامر و نواهی مشروط به دانستند فلسفه های آنها نیست. یعنی کسی نمی تواند بگوید که من تا ندانم چرا نماز صبح دو رکعت و نماز مغرب سه رکعت است نماز نمی خوانم. همان گونه که انسان وقتی به طبیب مراجعه می کند اگر به طبیب اعتماد داشته باشد هرچند فلسفه نسخه ای که می نویسد را نداند باز با آن عمل می کند.

سوم اینکه اگر فلسفه ی احکام را بدانیم داعی و نشاط ما بیشتر می شود. مثلا اگر فلسفه ی نماز را بدانیم عشق به خواندن نماز در ما بیشتر می شود زیرا فوائد آن را می دانیم.

به همین دلیل است که هم در کتاب الله و هم در سنت بخشی از فلسفه ی احکام بیان شده است. کتاب علل الشرایع مملو از این روایات است.

بر این اساس به سراغ مناسک حج به طور کلی می رویم. مناسک حج با سایر عبادات تفاوت اساسی دارد. مثلا نماز برای دوری از فحشاء و منکر است ولی حج حاوی رموز و اشاراتی است که عمدتا به سرگذشت ابراهیم خلیل و امتحانات مهم ایشان بر می گردد.

قرآن نیز برای ابراهیم اهمیتی قائل شده است که بجز رسول خدا (ص) برای دیگر پیامبران قائل نشده است. قسمت مهمی از امتحانات ابراهیم در سرزمین مکه بود که به صورت مناسک حج در آمد و حاوی رموز و اشاراتی که زوار که آن را انجام می دهند به آن منتقل می شوند.

مثلا ابراهیم خانه ی کعبه را ساخت و این خانه همچون شمعی است که طواف در اطراف آن مانند پروانه هایی است که دور آن می گردند یعنی ما فقط دور خدا و دور چیزی می گردیم که نام خدا بر آن است و الا کعبه بجز یک مشت سنگ و خاک چیز دیگری نیست. این نشان می دهد که ما می گوییم: تکیه گاه ما فقط خداوند است.

همچنین مسأله ی احرام و اینکه لباس ها را در می آوریم و فقط لباس احرام را می پوشیم و بعد مو را نباید شانه کنیم و مانند آن برای این است که برای مدتی از زرق و برق زندگی فارغ شویم و با هوای نفس مبارزه کنیم.

همچنین سعی صفا و مروه رمزی برای امتحان هاجر و فرزندش اسماعیل است که هاجر به دنبال آب، سراسیمه این مسیر را حرکت می کرد. ما نیز با سعی، به آن رمز و راز اشاره می کنیم.

روحانیون کاروان ها باید مردم را از این رموز و اشارات باخبر کنند.

رمی جمرات هم همین گونه است. در روایات آمده است که اولین کسی که حج به جا آورد حضرت آدم بود.[2]

در ذیل این حدیث آمده است که وقتی آدم قربانی کرد و سرش را تراشید، جبرئیل به او گفت که برویم طواف را انجام دهیم. این طواف هم طواف زیارت است. موقعی که او از منی به سمت مکه می رفت شیطان برای او مجسم شد و گفت کجا می روی؟ جبرئیل گفت که آدم با هفت سنگ او را بزند. شیطان محو شد و دوباره ظاهر شد و همان سؤال را پرسید و آدم با دستور جبرئیل او را رمی کرد و این کار برای بار سوم تکرار شد.

اینکه جمره ی اولی، آخر منی است و جمره ی ثانیه وسط و جمره ی عقبی به سمت مکه است برای این است که آدم از آن طرف حرکت می کرد.

در حدیث دیگری داستان ابراهیم نقل شده است[3] که وقتی ابراهیم می خواست از عرفات به قربان گاه رود تا فرزندش را قربانی کند شیطان ظاهر شد و گفت: این چه کاری است که می خواهی انجام دهی و جبرئیل به او دستور داد شیطان را رمی کند و این کار سه بار تکرار شد.

بنا بر این این کار اشاره به وسوسه های شیطان دارد یعنی اگر شیطان را یک بار یا دو بار بزنی او دور نمی شود. طرد شیطان باید به صورت ملکه در آید.

در دعاهای رمی جمرات آمده است که بر هر سنگ تکبیر بگویند و سپس بگوییم: اللَّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطَانَ[4]

همچنین حدیثی است مربوط به امام زین العابدین علیه السلام که به شبلی مطالبی را می گوید. امام و شبلی هر دو از حج برگشته بودند و امام علیه السلام از او پرسید حج بجا آوردی؟ عرض کرد: آری. حضرت به او فرمود: قَالَ فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ قَالَ لَا (یعنی آیا هنگام احرام نیّت کردی که لباس معصیت را درآوری و لباس طاعت را بپوشی. او عرض کرد نه.) قَالَ فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ قَالَ لَا (وقتی لباس دوخته را از خودت دور کردی آیا نیّت کردی که از ریاء و نفاق و مانند آن دوری کنی؟ زیرا لباس دوخته نماد زیبایی است.)[5]
بعد امام علیه السلام به تمامی احکام حج اشاره کرده و فلسفه ی آنها را بیان کرده تا اینکه به رمی جمرات رسیده فرمود: قَالَ فَعِنْدَ مَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ نَوَيْتَ أَنَّكَ رَمَيْتَ عَدُوَّكَ إِبْلِيسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّكَ النَّفِيسِ قَالَ لَا
به هر حال این حدیث بیش از شش صفحه و حاوی نکات جالبی است و امام علیه السلام در خاتمه به او فرمود پس حج تو حج نبود. شبلی گریه کرد و سال بعد حجی با همان نیّات به وجود آورد. این حدیث بیانگر عرفان بالای حضرت می باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo