< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مکارم

کتاب الحج

93/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:
امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی می فرماید: الْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْكَافِرِ[1]
ایمان تنها به ادعا نیست بلکه آثاری دارد که با آن آثار مؤمن را می توان از غیر مؤمن شناخت.
در روایت فوق دو اثر برای مؤمن ذکر شده است.
اثر اول اینکه: مؤمن برکت بر مؤمن است. برکة در اصل از بروک است که از چسباندن سینه ی شتر بر زمین گرفته شده است که نوعی ثبات دارد بنا بر این چیزهایی که ثبات دارند و زائل نمی شوند را برکت می گویند. بنا بر این مؤمن موجب خیرات پایدار بر مؤمنین دیگر می شود. مؤمن با زبان، مال، قدم و قلمش برای دیگران مؤمنان مایه ی خیر و برکت است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که هیچ خیری را نمی تواند انجام دهد. هر کسی می تواند چنین کند و لا اقل اینکه زبان خیری داشته باشد و نزد کسی برای دیگری شفاعت و یا عذرخواهی کند. قرآن مجید نیز به این امر اشاره ای داشته می فرماید: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِه‌[2] یعنی اگر نمی توانید در راه خدا انفاق کنید لا اقل در مورد خدا و رسولش لسان نیک داشته باشید.
هر کسی سرمایه ای در اختیار دارد و فقط از طریق مال و منال نیست با استفاده از آن سرمایه های می توان خدمات غیر مالی ارزشمندی را ارائه کرد و خداوند در قرآن می فرماید: ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً[3]
بنا بر این مؤمن باید برکت داشته باشد و اگر کسی این نشانه را ندارد مؤمن واقعی نیست.
نشانه ی دوم این است که وجود مؤمن حجّت بر علیه کافر است یعنی می تواند نشان دهد که انسان باایمان در سایه ی ایمان از چه تربیت انسانی و اسلامی ای برخوردار است. یعنی نشان دهد که وقتی مؤمن شده است تبدیل شد به انسانی خدوم، مؤدب و قابل اعتماد شده است و با این کار به کافر نشان می دهد که اثر تربیت معصومین بر روی او چه بازتاب مثبتی داشته است.

موضوع: قاعده ی اشتراک در تکلیف
به بحث وجوب طواف نساء بر همگان به سراغ قاعده ی اشتراک در تکلیف رفتیم. گفتیم که علمایی این بحث را مطرح کرده اند ولی کیفیت استدلال آنها مطلوب ما نیست. به نظر ما باید سه بحث را از هم تفکیک کرد. یکی بحث خاتمیت اسلام و ادله ی آن است است. یکی بحث مربوط به خطابات مشافهه و ادله ی آن است و یک بحث هم مربوط به اشتراک در تکلیف و ادله ی خاص آن است و نباید اینها را با هم مخلوط کرد ولی گاه چنین شده است کما اینکه آیت الله بجنوردی و غیره برای اشتراک در تکلیف به این گونه عمل کرده اند.
به هر حال از جمله ادله ای که بیان کرده اند تمسک روایت فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ است که در روایات مختلفی بیان شده است. یکی را در جلسه ی قبل بیان کردیم که روایت مجعولی بود که قابل قبول نبود.
مورد دیگر آن داستان غدیر و حجة الوداع است که رسول خدا (ص) بعد از انتصاب امیر مؤمنان علی علیه السلام بر ولایت حدیث ثقلین را بیان فرمود و بعد حدیث: لا فخر لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی عربی را و بعد فرمود: أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَم‌ سپس اضافه فرمود ألا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ یعنی این نکات را به دیگران برسانند. واضح است که این دلیل بر اشتراک تکلیف نیست. تمسک به این روایت بسیار اخص از مدعی است.
در روایت دیگری می خوانیم که امام رضا علیه السلام در مقام دفاع از خود می فرماید: به من نسبت داده اند که ما گفته ایم الناس عبید لنا این نسبت دروغ است بلکه من فقط گفته ام که مردم باید از دستورات ما عمل کنند و بعد جمله ی فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ بیان فرمود:
عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الطَّبَرِيِّ قَالَ كُنْتُ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ وَ عِنْدَهُ عِدَّةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ فِيهِمْ إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِيسَى الْعَبَّاسِيُّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ[4]
یعنی این مطلب را به بقیه گوشزد کنند. واضح است که این نمی تواند دلیل بر این باشد که اشتراک در تمامی احکام الا ما خرج بالدلیل وجود دارد.
در روایت دیگر، امام صادق علیه السلام در مقام تحلیل خمس برای شیعه می خوانیم:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي عُمَارَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا أَمْوَالًا مِنْ غَلَّاتٍ وَ تِجَارَاتٍ وَ نَحْوِ ذَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ لَكَ فِيهَا حَقّاً قَالَ فَلِمَ أَحْلَلْنَا إِذاً لِشِيعَتِنَا إِلَّا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ (زیرا جنگ هایی در اسلام صورت می گرفت که به حکم امام علیه السلام نبود و کنیزانی که در این جنگ ها به اسارت گرفته می شد داخل در غنائم جنگی نبود تا بین مردم تقسیم شود بلکه جزء انفال بودند و باید به امام علیه السلام تحویل داده می شد. این در حالی بود که مردم خبر نداشته و با آن زنان ازدواج کرده و فرزندانی به دنیا می آورند در نتیجه فرزندان آنها نامشروع می بود و امام علیه السلام می فرماید: ما این زنان را بر شیعیان حلال کردیم تا فرزندان آنها نامشروع نباشد.) وَ كُلُّ مَنْ وَالَى آبَائِي فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ حَقِّنَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ[5]
ابلاغ مزبور هم ارتباطی به اشتراک در تکلیف ندارد.
در کتاب عناوین فقهیه نوشته ی عبد الله الحسینی المراغی است که از تلامذه ی کاشف الغطاء یا فرزند ایشان است و از صاحب مناهل و آیت الله نراقی نیز استفاده کرده است. او در کتاب مزبور در عنوان اول در جلد اول صفحه ی بیست در مورد اشتراک در تکلیف سخن گفته است و بر آن پانزده دلیل اقامه کرده است که متأسفانه بسیاری از آنها قابل نقد است.
از جمله ایشان به اجماع محصّل و منقوله استدلال کرده اند همچنین بر اطباق الادیان کافة یعنی مذاهب دیگر هم قائل به اشتراک در تکلیف اند. وقتی در تورات یا انجیل کسی ببیند که بر شخص خاصی خطابی شده است این را به دیگران نیز گشترش می دهند.
سپس به استقراء تمسک جسته است یعنی اکثریت قریب به اتفاق احکام بین زن و مرد مشترک است. البته سخن در استقراء تام عقلی نیست که در منطق از آن سخن می گویند بلکه سخن در استقراء تام عرفی است که حجّت می باشد و عرف اقلیت شاذ را توجه نمی کند و این بر اساس بناء عقلاء تطبیق یافته است.
تا اینجا دلیل های ایشان قابل قبول بوده است.
سپس ایشان استدلال هایی کرده است که قابل نقد است مانند تمسک به استصحاب کما اینکه آیت الله بجنوردی نیز به آن استدلال کرده بود که ما آن را قبول نداشتیم.
دلیل بعدی ایشان تمسک به عدم خلو الواقع عن الحکم است. یعنی ما قائل به منطقة الفراغ نیستیم یعنی در هر واقعه ای یا حکم اولی و یا ثانوی هست و هیچ جا وجود ندارد که حکمی در آن نباشد به همین دلیل ما در مسائل مستحدثه فتوا می دهیم و هرگز در این مورد از خودمان حکمی را جعل نمی کنیم بلکه بر اساس قواعد اقدام می کنیم. یکی از ادله ی آن کلام رسول خدا (ص) در حجة الوداع است که فرمود:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ع فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْه[6]
نمی دانیم این دلیل چه ارتباطی به قاعده ی اشتراک در تکلیف دارد زیرا حتی اگر زن و مرد و سایر طوائف مانند مسافر و مجاور با هم مشترک نباشد بالاخره هر کدام حکم خاص خود را دارند.

ان شاء الله این بحث را در جلسه ی بعد ادامه می دهیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo