< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب المضاربه

95/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

رسول خدا (ص) می فرماید: آية المنافق‌ ثلاث‌، إذا حدّث كذب و إذا وعد أخلف و إذا ائتمن خان.[1]

یعنی نشانه ی فرد منافق سه چیز است: اگر سخن می گوید دروغ می گوید و و وقتی وعده می دهد، خلف وعده می کند و وقتی که امانتی به او می سپرند در آن خیانت می کند.

در حدیث مشابه دیگری می خوانیم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ ثَلَاثٌ مَنْ‌ كُنَ‌ فِيهِ‌ كَانَ‌ مُنَافِقاً وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ ...[2]

 

نفاق به معنای دوروئی و دو گانگی شخصیت و دوگانگی ظاهر و باطن است این در مقابل مؤمن موحد است که ظاهر و باطن او با هم یکی است.

کسی که دروغ می گوید: ظاهر و باطن او دوتا است زیرا به ظاهر راست می گوید و هر چه می گوید را به لسان صدق می گوید و حتی گاه در مقابل دروغی که می گوید قسم می خورد ولی در واقع باطن او چیز دیگری است.

همچنین است کسی که وعده می دهد و خلف وعده می کند زیرا به ظاهر می گوید که به وعده ی خود عمل می کند ولی در باطن عمل نمی کند.

همچنین است کسی که امانت می پذیرد زیرا به ظاهر می خواهد آن را حفظ کند و فردی امین و درستکار است ولی در باطن خائن می باشد.

بنا بر این هر سه مورد فوق از علائم دوشخصیتی بودن و نفاق در فرد است و به همین دلیل به این افراد منافق می گویند.

نفاق درجات دارد گاه ظاهر فرد مؤمن است و باطن آن کافر و گاه به شکل های فوق نمایان می شود.

دروغ شاخه هایی دارد، همچنین است خلف وعده و خیانت. گاه انسان به مردم دروغ می گوید، گاه به خودش دروغ می گوید یعنی خود را انسان خوبی می شمرد و حال آنکه خوب نیست. گاه افراد به خدا دروغ می گویند. مثلا در نماز به خداوند می گویند: فقط تو را می پرستیم و حال آنکه دروغ می گویند و هوی پرست و شیطان پرست هستند. در تشهد، در قالب سه تأکید می گوییم: (1) اشهد ان لا اله الا الله (2) وحده (3) لا شریک له. ولی در مقام عمل بت هایی مانند هوی و هوس و مقام و ثروت را می پرستد.

شاعر در این مورد می گوید:

بت ساختیم در دل و خندیدیم بر کیش برهمن و بودا را

یعنی خانه ی قلب ما بت خانه است و بعد بت پرستان را مذمت می کنیم.

همچنین خلف وعده شاخه های مختلفی دارد. گاه خلف وعده با مردم است گاه فرد با خودش خلف وعده می کند یعنی تعهد می کند که فلان سخن یا فلان کار را انجام ندهد و بعد خلاف آن عمل می کند و گاه این کار را با خدا انجام می دهد. یعنی عهد و نذر و یا قسم می خورد و بعد تخلف می کند.

امانت نیز شاخه های مختلفی دارد و در مورد مردم، دوستان، بستگان، و امانت الهی را نقض می کند. در آیه ی ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ‌ إِلى‌ أَهْلِها[3] گفته شده است که حکومت الهی و اسلامی خود یک امانت است که باید آن را به اهل آن سپرد تا نااهل متصدی حکومت نشود. همچنین دین و اسلام ما امانتی از ناحیه ی پیامبران و امامان است، فرزند صالح امانتی از جانب خداوند است که باید او را خوب تربیت کرد. رسوم و آداب صحیح امانتهایی از جانب پیشینیان ماست. همچنین است حوزه های علمیه که هزار سال روی آن کار شده و به دست ما رسیده است. کسی که در اینها خیانت کند منافق است حتی اگر اهل نماز و روزه باشد.

اگر این سه اصل رعایت شود، جامعه سالم می ماند و دنیا اصلاح می شود.

 

موضوع: قاعده ی (ما لا یعلم الا من قبله)

در جلسه ی گذشته برای این قاعده سه دلیل اقامه کرده ایم.

یکی از آنها استقراء است، دلیل دوم جریان سیره ی عقلاء است و دلیل سوم الغاء خصوصیت از روایاتی است که در باب عده و عادت ماهیانه ی زنان وارد شده است.

دلیل چهارم: تعلیلی از بعضی از روایات استفاده می شود که مثلا امام علیه السلام می فرماید: (انه لا یستطیع ان یشهد علیه) یعنی مواردی که فرد نمی تواند شاهد بیاورد تا آنچه می گوید را ثابت کند مثلا نمی تواند برای اینکه نیتش چه بوده است شاهد بیاورد. یا اینکه زن نمی تواند دو شاهد بیاورد که عادت است یا عده اش تمام شده است یا کسی نمی تواند دو شاهد بیاورد که زکات را داده است زیرا آن موقع که زکات را می داده کسی شاهد نبوده است. این را بعضی کتب از جمله عناوین ذکر کرده است.

نقول: ما این روایت را در منابع اصلی نیافتیم. اگر تعبیر فوق یافت شود از باب قیاس منصوص العلة به کار می آید.

دلیل پنجم: گفته شده است که (البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر) شاهد ماست زیرا منکر که نفی می کند نمی تواند برای نفی خود دلیل اقامه کند از این رو شاهد آوردن مخصوص مدعی است و او فقط قسم می خورد.

نقول: ما این دلیل را قبول نداریم زیرا قاعده ی (ما لا یعلم الا من قبله) در بسیاری از موارد در مورد اثبات است و این گونه نیست که همیشه در نفی باشد. مثلا فرد ادعا می کند که چیزی را به نیّت خودش خریده است و یا در طهر غیر مواقعه است یا اینکه عادت است اینها همه از موارد اثبات می باشند. با دلیل فوق که در خصوص نفی و انکار است نمی توان اثبات کرد که قاعده ی (ما لا یعلم الا من قبله) در همه جا حجیّت دارد.

نکته: ممکن است این اشکال به دلیل سوم که الغاء خصوصیت است به ذهن آید که آیا الغاء خصوصیت یک نوع قیاس نیست.

در جواب می گوییم: الغاء خصوصیت ممکن است در دلیل لفظی باشد و یا در دلیل لبی. الغاء خصوصیت در ادله ی لفظی به مفهوم و مراد لفظ بر می گردد و این قیاس نیست. مثلا در روایت است که الرجل یشک بین الثلاث و الاربع عرف می گوید که الرجل به معنای انسان و مصلی و مکلف است و بین زن و مرد فرقی نیست.

همچنین در بحث عده ی زنان که در روایت آمده است (العدة الی النساء)[4] عرف می گوید که مراد این نیست که در خصوص عده باید زنان، خودشان نظر دهند. بلکه علت این است که عده از مواردی است که (لا یقبل الا من قبله)

اما در ادله ی لُبیّه مثلا اگر به اجماع ثابت شود که باید قول مضارب را پذیرفت، در آنجا الغاء خصوصیت از استنباط علت فهمیده می شود. علت در قیاس منصوص العله، منصوص است و اگر عرف علت را استنباط کند به آن العلة المستنبَطة می گویند و قیاس آن قیاس مستنبَط العلة می شود. حال اگر استنباط قیاس مستنبَط العلة ظنی باشد باطل است و اگر قطعی باشد می توان بر اساس آن عمل کرد و حجّت می باشد.

بنا بر این ما هم قبول داریم که قیاس از مذهب ما نیست ولی چند استثناء دارد یکی از آنها قیاس منصوص العلة است و دیگری قیاس مستنبط العلة در استنباط قطعی است.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ مسأله ی 46 از مسائل مربوط به مضاربه می رویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo