< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب الشرکة

95/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم خانه ی دو طبقه

بحث در مسأله ی پنجم از مسائل مربوط به قسمت است و آن در مورد عمارتی است دو طبقه که در چگونگی تقسیم آن بحث کردیم. مرحوم کاشف اللثام در مورد اینکه یک طبقه را به یکی و طبقه ی دیگر را دیگری دهیم اشکال جدیدی مطرح کرد و آن اینکه کسی که طبقه ی بالا را گرفته است از اعماق زمین محروم می شود و کسی که طبقه ی پائین را به دست آورده است از اعماق آسمان ها محروم می شود و حال آنکه کسی که مالک ملکی است او تا عنان السماء و تخوم الارض همه را مالک است.

ما این مسأله را پیگیری کردیم و گفتیم این مسأله به عنوان یک قاعده در کلام صاحب جواهر آمده است که می فرماید: «لقاعدة انه من ملک شیئا ملک الهواء الی عنان السماء و القرار الی تخوم الارض»

گفتیم ظاهرا این مسأله از مسأله ی قبله سرچشمه گرفته که ادعای اجماع می کنند که قبله خانه ی کعبه و محل آن به تنهایی نیست بلکه از عنان السماء تا تخوم الارض جزء قبله است.

مرحوم آیت الله خوئی به این قاعده ایراد کرده است و قائل است که هرچند مشهور این است که قبله تا عنان سماء و تخوم ارض است (که البته در کلمات علماء تعبیر به اجماع شده بود) ولی قدر مسلم همان بنیان کعبه و مقداری از آسمان و مقداری از ته زمین است به مقداری که کسی که در قله ی کوهی است و یا در سرداب های زیرزمینی بتواند رو به کعبه نماز بخواند.

علت اینکه ایشان بیش از آن مقدار را قبول نکرد این است که زمین چون به دور خود و خورشید می چرخد باید جهت قبله در فضاء دائما در حال تغییر باشد. حتی بناء بر ثبوت زمین و عدم حرکت آن و اینکه بگوییم افلاک، دور زمین حرکت می کنند، همان گونه که در هیئت بطلمیوس بود، باز هم جای قبله در فضا عوض می شود زیرا امروز، قبله روبروی این ستاره است و ساعت دیگر روبروی ستاره ی دیگر و هکذا.

کلام ایشان چنین است: لکن الظاهر ان هذا الکلام و ان اشتهر و شاء بل حکی علیه الاجماع الا انه لا اصل له اما اولا فلبعده فی حد نفسه لاستلزامیه تبدل القبلة آنا فآنا وعدم كونها ذات ثبات وقرار، وهذا بناءً على حركة الأرض حول الشمس وضعية (البته حرکت وضعیه، حرکت زمین به دور خودش است نه دور آفتاب) أو انتقالية كما هو المعروف والصحيح ظاهر، ... و كذا بناءً على مسلك القدماء من ثبات الأرض وحركة الشمس حولها، فان النقطة المسامتة للكعبة (نقطه ای که مقابل با کعبه است.) الممتدة إلى الفضاء لم تستقر في مكان واحد، بل تنتقل من جزء إلى جزء بتبع حركة الشمس.[1]

نقول: قبله هرگز جابجا نمی شود.

مثلا دائما از کعبه نوری به اعماق آسمان ها و زمین فرستاده شود. زمین هر قدر حرکت کند، این عمود نور جابجا نمی شود. زیرا عمود نور، قبله است نه محلی که حرکت می کند.

به تعبیر دیگر، اگر میله ای از کعبه تا عنان سماء و تخوم ارض بکشیم، زمین هرچند حرکت می کند ولی محل آن میله تغییر نمی کند. باید رو به سوی همان عمود نور و یا میله نماز خواند.

اضافه می کنیم که اگر ما کعبه را تا عنان سماء نداریم و بلکه بگوییم که به مقدار مثلا کوه ابو قبیس امتداد دارد، آن هم در حرکت است زیرا اگر کثیر در حرکت باشد، قلیل هم در حرکت است. حتی ما که در روی کره ی زمین هستیم در حال حرکت هستیم و جای ما در فضاء هر لحظه در حال تغییر است. هواپیماهایی که در فضای زمین در حال حرکت هستند آنها هم علاوه بر حرکتی که خودشان دارند، با زمین در حال حرکت هستند به همین دلیل گاه در هواپیما، هوا صبح است و بعد از مدتی شب می شود.

نتیجه اینکه: ما ابائی از این نداریم که قبله را تا عنان السماء و تا تخوم الارض بدانیم. روایت هم بر آن دلالت دارد و ادعای اجماع هم بر آن شده است. اما مشکل در املاک دیگر است که آیا مالکین، مالک عنان السماء و تخوم الارض هم هستند؟ نمی توان املاک را بر قبله قیاس کرد زیرا قیاس از مذهب ما نیست همچنین نمی توان الغاء خصوصیت کرد زیرا الغاء خصوصیت باید قطعیه یا یقینیة باشد که در ما نحن فیه چنین نیست.

ملکیت امری است عقلایی و در نتیجه تابع عرف عقلاء است. در عرف عقلاء کسی که مالک زمین است او را مالک تا عنان السماء نمی دانند. مثلا هواپیماها و سفینه های فضایی اگر از بالای شهرها حرکت می کنند کسی نمی گوید که در ملک دیگران حرکت می کنند و حرکت در آنها بدون رضایت مالکین آنها جایز نیست.

مثلا اگر کسی وارد کره ی مریخ شود و خانه ای محاذی خانه ی یکی از افراد در زمین بسازد، هیچ عرف عقلایی نمی گوید که آن خانه غصبی است.

همچنین در ساختن متروها از صاحبان خانه ها اجازه نمی گیرند. همچنین اگر اجازه نمی دهند که هواپیماهای بیگانه وارد فضای کشور شوند این به دلیل مسائل امنیتی است و ربطی به ملک و املاک افراد و حکومت ندارد.

 

بقی هنا امور:

الامر الاول: اما کلام کاشف اللثام که قائل بود که کسی در طبقه ی بالا است مالک هواء است نه زمین و کسی که در طبقه ی پائین است مالک اعماق زمین است نه هواء و این تقسیم عادلانه نیست. می گوییم: مثلا بنایی به کلی خراب شده است این زمین مالک کیست؟ آیا مال مالک طبقه ی زیرین است یا مال کسی که مالک طبقه ی بالا است؟ حتی طبقه ی وسط در خانه های چند طبقه، نه باید مالک هواء باشد و نه مالک زمین. آیا عرفا همه مالک آن زمین نیستند؟

حق این است که همه مالک هواء و مالک زمین هستند و به همین دلیل اگر بناء مزبور خراب شود، همه در آن سهمی دارند.

همچنین اگر خانه ای دو طبقه است و بخواهند یک طبقه ی سوم هم روی آن بسازند، ساکنین هر دو طبقه باید اجازه دهند نه فقط کسی که در طبقه ی دوم است.

بنا بر این دلیل کاشف اللثام صحیح نیست هرچند صاحب جواهر نیز آن را قبول کرده است.

الامر الثانی: در زمان ما متعارف شده است که هواء را می فروشند و نام آن را تراکم می گذارند. این تراکم همان فروش هوایی است که در کتاب ها آمده است که بحث است آیا ملکیت دارد و مالی محسوب می شود و به ازاء آن مالی می توان پرداخت کرد؟

این نکته در کلام قدماء نیز آمده است و آنها علاوه بر آن فروش مسیر را نیز بیان کرده اند مثلا محلی است که طرف پولی می گیرد تا به دیگران حق عبور دهد. کسی که مال را پرداخته است مالک زمین نیست بلکه مالک عبور می باشد. همچنین زمین مال کسی است و دیگری نیز آب دارد و می خواهد آن را از زمین من عبور دهد که در نتیجه حق عبور آب را به من می فروشد.

صاحب می فرماید: تاح الکرامة می فرماید: لا یجوز بیع حقّ الهواء و لا مسیل الماء و لا الاستطراق (عبور اشخاص از طریق) کما فی التذکرة و التحریر و الدروس، و جامع المقاصد و ظاهر الاول (تذکره) الاجماع علیه لأنّ موضع البیع الأعیان، و المخالف الشافعیّة حیث ألحقوا الحقوق المتعلّقة بالأعیان بالأعیان.[2]

این عبارت بیانگر آن است که این مسأله حتی از زمان شافعیه نیز وجود داشته است.

 

ان شاء الله خواهیم گفت که کلام شافعیه به حقیقت نزدیک تر است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo