< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسقطات خیار تأخیر

بحث در خیار تأخیر است و آن اینکه سه روزی که اگر بگذرد خیار بعد از آن ثابت است از چه زمانی آغاز و به چه زمانی ختم می شود. یعنی مراد سه شبانه روز است یا سه بیاض روز. اگر سه شبانه روز باشد یعنی 72 ساعت بعد از بیع. اما اگر مراد بیاض صبح باشد دو روز و دو شب و روز یوم ثالث معیار است که حدودا 60 ساعت می شود.

این مسأله مورد ابتلاء شدید است و نه تنها در خیار تأخیر، بلکه در خیار حیوان، ایام عادت، ایام نفاس، ایام عدّه، عقد موقت و موارد بسیار دیگری نیز جاری است و می تواند محل دعوا واقع شود.

در جلسه ی گذشته کلام صاحب مفتاح الکرامه را نقل کردیم که قائل بود باید سه شبانه روز باشد نه سه بیاض صبح.

صاحب جواهر در کلام جامع تری می فرماید: ويسقط أيضا بانقضاء المدة وهي ثلاثة أيام كما عرفت قال ، بعض الأفاضل: (که گفته اند مراد ایشان صاحب مفتاح الکرامة است.) بلياليها تحقيقا ، لأنه الأصل في التحديد ، والظاهر دخول الليلتين أصالة ، فتدخل الثالثة ، وإلا اختلف معنى الآحاد في استعمال واحد (زیرا در استعمال واحد گفته شده است که سه روز ولی در این میان، دو روز آن با شب همراه است ولی یک روز دیگر آن بدون شب است) ، وفيه نظر ، لان الظاهر دخول الليلتين المتوسطتين في الحكم ، دون الاسم (ظاهر این است که دو شب وسط در حکم، وارد است نه در اسم زیرا یوم همان بیاض است و تاریکی شب در آن داخل نیست دو روز اول تبعا و چون حکم خیار تأخیر علی الاستمرار است داخل شده بود.)، إذ ليس اليوم لغة وشرعا وعرفا إلا البياض المقابل لليل.[1]

 

اما تحلیل مسأله:

باید دو مسأله را در اینجا از هم تفکیک کنیم:

یک مسأله این است که آیا لیله ی اخیره داخل است یا نه به این گونه که اگر اول طلوع صبح بیع انجام شده است آیا شب سوم هم داخل است یا نه.

مسأله ی دیگر بحث تلفیق است یعنی اگر ظهر خوانده شده است آیا می توان قائل به تلفیق شد یا نه به این معنا که از ظهر تا صبح فردا به حساب نمی آید و از سه روز کامل بعد از آن باید حساب کرد.

اما در مورد مسأله ی اولی می گوییم: اگر یوم، مفرد باشد ظاهر در بیاض است مثلا اگر کسی دیگری را استخدام کند که یک روز برایش کار کند ظاهر در این است که شب داخل نیست هکذا اگر اتوموبیلی را یک روز اجاره داد. اما اگر متعدد بوده باشد مثلا سخن از ده روز باشد، ظاهر آن ده تا 24 ساعت است. یعنی شبها هم اصالتا و نه تبعا داخل می شود.

استدلال صاحب مفتاح الکرامة که قائل بود در استعمال واحد باید مفردات عبارت متفاوت باشد کلام بدی نیست ولی ظاهرا اشکال صاحب جواهر به ایشان وارد است.

بنا بر این احوط این است که سه شبانه روز معیار است. یک شاهد هم برای آن وجود دارد و آن اینکه اگر این را نگوییم، خیار تأخیر در بعضی موارد 72 ساعت می شود و در بعضی موارد 60 ساعت. کسی که بیع را در شب بخواند خیار او 72 ساعت است ولی کسی که بیع را در صبح بخواند خیار او 60 ساعت می باشد.

یا مثلا در خیار حیوان حال حیوان برای بعضی باید 72 ساعت روشن شود و برای مورد دیگر 60 ساعت.

ظاهر این است که همه باید حکم یکسان داشته باشند. مخصوصا که در روایات سخن از ایام است نه بیاض یوم. بنا بر این احوط و یا اقوی این است مراد همان 72 ساعت باشد یعنی لیله ی اخیره هم جزء می باشد.

البته موارد استعمال یوم و لیلة در قرآن مختلف است در بعضی جاها به بیاض اطلاق شده است مانند آنجا که می فرماید: ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً[2] که طوفان هفت شب و هشت روز بر آنها وزید و آنها را در هم کوبید. در اینجا لیل به معنای تاریکی و یوم به معنای بیاض است. در بعضی موارد هم یوم به معنای بیست و چهار ساعت است مانند: ﴿وَ اذْكُرُوا اللَّهَ في‌ أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ في‌ يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ[3] که در روایات آمده است که مراد از آن بیست و چهار ساعت است نه فقط بیاض صبح. بنا بر این گفته اند که مراد از ذکر خداوند همان تکبیرات معروف است که باید پشت سر پانزده نماز که از روز عید تا دوازدهم ادامه دارد گفته شود. بنا بر این یوم در این آیه همان شب و روز است.

اما مسأله ی تلفیق: محل اختلاف غالبا همان تلفیق است و بسیار کم پیش می آید که دقیقه ی اول صبح و یا دقیقه ی اول شب صیغه ی بیع خوانده شود بلکه غالبا در اثناء ظهر، قبل یا بعد از ظهر و یا اواسط شب بیع انجام می گیرد.

از کلام صاحب جواهر ثابت می شود که تلفیقی در کار نیست و اگر کسی ظهر معامله کند تا صبح فرد جزء سه روز نیست و بعد از آن سه روز کامل باید بگذرد. بنا بر این از 72 ساعت بیشتر حساب می شود.

دلیل ایشان این است که زیادی بر ایام ثلاثه مستفاد از دلیل خیار است زیرا دلیل خیار استمرار دارد و از آن فهمیده می شود که باید به عدم تلفیق قائل شویم. روایات سخن از سه روز دارد بنا بر این سه بیاض روز باید وجود داشته باشد شب هم که به تبع روز است بنا بر این اگر بیع در غیر بیاض انجام شود تا بیاض صبح بعد به حساب نمی آید. البته ایشان سپس در کلامی حماسی می فرماید: لم نجد من تنبه له و یمکن القطع به لمن رزقه الله اعتدال الذهن.

نقول: ما این کلام را قبول نداریم زیرا یک دلیل ما این است که در عرف، تلفیق در همه جا وجود دارد. مثلا در اسبوع اگر یک هفته خانه ای را کرایه کنیم می گویند از دوشنبه تا دوشنبه ی آینده و این در حالی است که اسبوع اسم برای هفت روزی است که اولش شنبه است و آخرش جمعه ولی در معاملات تلفیق می کنند. همچنین است در مورد ماه که اسم برای موردی است که از اول ماه تا شب آخرین روز ماه ادامه یابد ولی در عرف از سوم تا سوم و مانند آن اجاره می کنند و قرار می گذارند.

دلیل دیگر این است که عرف در این گونه موارد معیارِ زمان را در نظر می گیرد و بیاض، تعبد خاص و موضوعیت تعبدیه ندارد. روایات از مقدار زمان سخن می گویند نه از سفیدی صبح. سفیدی صبح دخالتی ندارد و منظور شارع از سه روز این است که مقدار زمانی که معادل 72 ساعت است مجال داده شود این در حالی است که صاحب جواهر برای بیاض، موضوعیت قائل است.

نتیجه اینکه ما در مورد لیله ی اخیره لا اقل حکم به احتیاط می کنیم تا در موارد مختلف اختلاف زمان پیش نیاید و از 60 ساعت تا بیش از 72 ساعت متغیر نباشد و در تلفیق می گوییم که بلا اشکال تلفیق معیار است برای اینکه منظور مقدار زمان است و این با مقدار زمان مشخص می شود و کاری به صدق بیاض و عدم آن نداریم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo